1- "هر کس بگه این کارو دوست داشته مثل سگ دروغ میگه". این مونولوگ یکی از تماشاگران بعد از اتمام نمایش "جیرهبندی پر خروس برای مراسم سوگواری" بود. متاسفم که بگویم حتی تماشاگران تئاترمان هم تحمل آرای مخالف را ندارند و به همین راحتی، به مخالفشان توهین میکنند.
2- "جیره بندی..." رادیویی است. از آن جنس کارهایی است که حرکت ندارد، تصویر ندارد. عمده فضای کار با دیالوگ (و بعضاً مونولوگ) شکل میگیرد. رادیویی بودن، به خودی خود، نه ویژگی مثبت محسوب میشود و نه ویژگی منفی. "کوارتت" اثر "امیررضا کوهستانی" را به یاد بیاورید تا بدانید یک نمایش رادیویی نیز میتواند زیبا باشد. اما "جیره بندی ..." تکلیفش در این مورد با خودش مشخص نیست.در بین تصویرسازی و نساختن آن دست و پا میزند. سردرگم است. اگر بازیگران روی صندلیهایشان بنشینند و برای تماشاگران حرف بزنند هم اتفاق خاصی نمیافتد. داستان باز هم شکل میگیرد. حداقل تکلیف تماشاگر با اثر مشخص است. این دست و پا زدن و سردرگمی به حرکات بازیگران هم کشیده شده است. در دیالوگهای دونفره، نفر سوم مستاصل است، وضعیتش مشخص نیست، نمیداند باید چه کار کند و در یک کلمه سردرگم است. انگار فکری برای بازیگرانی که در صحنه هستند، اما دیالوگ نمیگویند نشده است. از این دست صحنهها در نمایش زیاد است و بیننده را آزار میدهد.
3- "هانیه توسلی" را قبل از این در اجرای "پروفسور بوبوس" دیده بودم. با این که آن کار، بسیار ضعیف بود اما "هانیه توسلی" به نظرم از حد متوسط بالاتر بود. اجرایش خوب و قابل تحمل از کار درآمده بود. اما متاسفانه باید بگویم که "هانیه توسلی" در "جیره بندی ... " به معنای واقعی کلمه افتضاح است. بد بازی میکند. به غیر از سردرگمی حاصل از ضعف کارگردانی، حس کار را درک نکرده است. حرکاتش به شدت مصنوعی و آزاردهنده است و این، تماشاگرانی که صرفاً برای دیدن او نیامدهاند را آزار میدهد. "پانتهآ پناهیها" متوسط است. یک ویژگی ضعیف دارد که در بند 5 به آن خواهم پرداخت اما در مجموع متوسط است. "صابر ابر" عالی است. شاید جنس بازیاش تکراری از کارهای سینماییاش باشد اما مشخصاً حس اثر را درک کرده است. میداند چه باید بکند، حرکات بدنش خوب است و چهرهاش کاملاً
... دیدن ادامه ››
درماندگی متناسب با نقشاش را نشان میدهد.
4- نمایشنامه "ایده" جالبی دارد. به شخصه "ایده" اولیه نمایشنامه را دوست داشتم. اما مشکل اینجاست که این "ایده" در حد همان "ایده" باقی میماند. انگار نویسنده خودش هم نمیداند که چهطور میخواهد این "ایده" را به "درام" تبدیل کند. "علی نرگسنژاد" در بروشور نمایش نوشته بود که خودمان هم پاسخ سوالهایی را که مطرح میشود دقیقاً نمیدانیم (نقل به مضمون) و این عدم توانایی در پاسخ به سوالات به خود نمایشنامه هم کشیده شده و نمایش، از "ایده" اولیهاش فراتر نرفته است.
5- امیدوارم در اجراهای آینده فکری به حال صدای "پانتهآ پناهیها" بشود. به جرات بگویم سه ردیف آخر سالن، حداقل نیمی از دیالوگهای او را نمیشنوند و این تماشاگر را عصبی میکند و باعث میشود از جایی به بعد، تماشاگر، نمایش را رها کند.
6- من تماشاگرم. هر تئاتری را میبینم. خوب یا بد. این اثر در مقایسه (دقت کنید مقایسه) با آثاری که در این مدت در تئاتر شهر دیدهام اثری به شدت متوسط است و در تئاتر ما، کار متوسط هم حتی کم پیدا میشود. پیشنهاد میکنم این کار متوسط را از دست ندهید چرا که معلوم نیست چقدر طول میکشد تا بتوانید حتی یک کار متوسط ببینید.
7- طولانی شد؟ متاسفم.