در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیان درباره نمایش پرتقال های کال: « پیدا (نه) کنید پرتقال فروش را » {قسمت اول} در دهۀ چهل روزنامۀ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:59:51
« پیدا (نه) کنید پرتقال فروش را »

{قسمت اول}

در دهۀ چهل روزنامۀ توفیق مطلب طنزی چاپ نمود با این مضمون که روزی معلم ریاضی جهتِ طرح مسئله برای دانش آموزان شروع به دیکته کرد و گفت که روزی مردی به میوه فروشی رفت و آن عدد سیب خرید از قرارِ دانه ای فلان شاهی و این تعداد پرتقال را دانه ای بهمان ریال خرید و آن یکی میوه را آن قدر پول داد و روی هم رفته فلان قدر پرداخت کرد و بیسار قدر گران خرید و ... ، تا اینکه معلم به خود آمد و متوجه شد که خودش همۀ مسئله را حل کرده اما برای اینکه ضایع نشود رو کرد به چهرۀ حیران و سرگشتۀ نیمکت نشینان و گفت: حالا پیدا کنید پرتقال فروش را !
حکایت نمایش پرتقال های کال هم به زعمِ من به فکاهیِ فوق که امروزه به ضرب المثلی رایج بدل شده بی شباهت نیست تنها با این تفاوت که در این اثر، بمنظور کنفت نشدن خالق معما، پیدا "نکردن" پرتقالفروش، مطلوب بوده است.

به نظرم پیش از این دوستان اندیشمندم اشکان قادری بزرگوار، نیلوفر ثانی ... دیدن ادامه ›› گرانقدر و ابرشیر عزیز در همین برگه نمایش مباحث خود را حول سه محور هویتمندیِ هنر، مقدمه هرمنوتیک مواجهه با اثر، و عدم قطعیت معنایی، متمرکز نمودند و هرکدام توضیحات مبسوط و ارزشمندی درخصوص مواضعِ خود مبذول داشتند. آنچه در دو قسمتِ نوشتار حاضر می خوانید -به مناسبتِ آخرین روزِ اجرای این اثر- از صدر تا ذیل، برداشتِ شخصی و دیدگاهِ نگارنده خواهد بود و از سوءقصد و تحمیل و تحکم به ساحت خوانندگان گرامی و عوامل محترم نمایش مبراست.

در هفتۀ اولِ اجرا با در دست داشتن بلیت و بروشور، به محض جای گرفتن بر صندلی سالن ناظرزاده متوجه صحنه ای با کف شطرنجی شدم. صفحۀ شطرنجی که قاعدتاً مناقشۀ دو قطب سیاه و سفید مهرگان در جناحین را تداعی نمود و نوید تماشای یک نمایشِ شطرنج وار با نقش آفرینیِ بازیگرانِ نامدار آن را داد. با شروعِ نمایش و طراحی تقریباً مقیدِ حرکات بازیگران در محورهای عمودی و افقی، این ظنِ زیبا در من قوت گرفت که قرار است مصافِ مهره ها و حرکاتی که منجر می شود به حذفِ آنها تحتِ قواعد یک بازی از پیش طراحی شده را شاهد باشم. این همان برقِ تأویل پذیر و معناآفرینِ امید به اثری پیام آور بود که در دقایق ابتدایی با چرخش و زاویۀ معنادار پرسوناژها نسبت به یکدیگر در چشم من درخشیدن گرفت و طراحی صحنۀ نمایش با دو ساحت مختلف در طرفینِ چپ و راست به مددِ دیداریِ من آمد و تعبیۀ دو تابلوی ال-ای-دی به مثابه و مشابهِ ساعت شطرنجی ای که در مسابقاتِ رسمی این ورزشِ هوش بکار برده می شود باعث شد خلاقیت خالقانِ نمایش در بسترسازیِ ذهن منِ مخاطب را لحظه به لحظه آفرین گویم و بستایم اما ...
اما برادر ارجمندم، هنرپیشۀ محبوبم، صابر خان ابر عزیز
شما چه کردید با این کانسپت عمیقاً زیبا و کارآمد؟
چه تعداد از تماشاگرانِ پرتقال های کال توانستند در فضای انتزاعی ای که مدنظر بود قرار بگیرند و در آن خود را حفظ کنند وقتیکه کارگردان هم ایدۀ درخشانِ خویش را باور ندارد و شهیدش کرده است؟! اگر استیج مرتفع ناظرزاده بهانه شود که اولاً اجرا در سالن سمندریان یا حافظ با زمانبندی متفاوت شدنی بود و اگر هم چاره جز این نبود در اینصورت شیبِ 20 درجه به کف به مراتب بر اثربخشیِ نمایش می افزود تا خانه های شطرنج چشم تماشاگر را پر کند. چقدر باید افسوس خورد از طراحی لباسی که به رنگهای سفید و سیاهِ زمینِ ناشر و زمینِ نویسنده اکتفا نکرد و افتادنِ زیبای مهره وارِ پرسوناژها هنگام مرگ در صفحۀ شطرنج را به قیمت نشاندن لبخند بر لب تماشاگر به صحنه ای کمدی بدل ساخت؟ گذشته از این، نقص دیگر را در میزانسن بی چفت و بستی یافتم که گروه بازیگران در کمتر از یک ربع، فرم زیبای مکانیکی که در حرکاتِ آنها می توانست هر لحظه بیشتر و بیشتر "مهره بودگی" شان را متبادر سازد را به کل فراموش کردند و یک به یک با غرق شدن در شلختگیِ بدن و بیان قافله را پاک باختند. هنوز با خود می اندیشم نکند که بنده از بیخ به بیراهۀ اوهام رفته ام و اصلاً چنین قصد و منظوری در گسترانیدنِ این نظامِ نشانگان نبوده است؟ در این صورت عذر تقصیر! قبلاً در پانوشتِ مطلب دوستان عرض کرده ام اینجا هم کمفروشی نمی کنم و از شکایتی که به نقش آفرینی دو تن از بازیگران دارم سخن می گویم. فراموش کردنِ دیالوگ و صرفنظر کردن از ادای آنها به صرف شوخی؟ آن هم این مقدار؟ آن هم از این نام ها؟ اگر بفرمایید که این مشکل شب های اول بوده پس لطفاً مروری بر نظرات دیگر تماشاگران تا همین اواخر داشته باشید و نظر آنها را حتی دوستدارانِ نمایش را در مورد نقش آفرینی آن دو گرامی جویا شوید. من فکر می کنم (شاید هم قضاوت می کنم، شما صابر جان بخوانید "متوهم شده ام") که اتمسفر حاکم بر پلاتوی تمرینِ این نمایش از ناحیۀ رفیق بازی آسیب های جدی ای به اثر وارد کرده است. اجازه بدهید گاهی هم با قضاوت شدن متوجهِ میزان ظلمی که به مخاطب روا می دارید شوید. من ردیف چهارم نشسته بودم اما ناظرزاده 11 ردیف دارد که بهای بلیت همه شان یکی ست. بعید می دانم از تماشاگرانِ ردیف 11 بازخوردِ گرفته شده باشد یا کارگردانِ دوستداشتنی یکبار از آنجا به تماشای اثرشان نشسته باشند وگرنه حتماً متوجه می شدند که پچ پچه های درگوشی روی صحنه ژست مناسبی برای عمق بخشیدن به نمایش نیست در شرایطی که مخاطب در آستانۀ جنون برای نشنیدنِ نمایش قرار بگیرد. دیگر مشکل در شخصیت پردازی و وزندهیِ نامناسب به تک نقشِ اصلیِ نمایش با بازی خوب پانته آ پناهی، الهام کردا/ستاره پسیانی، و درخشش لیلی رشیدی عزیز بود. آن طور که من دیدم این پرسوناژِ سه بعدی نسبت به آنچه که گمان می کنم هدف متن بوده و انتظار می رفت در اجرا بسیار مشهود باشد، بطور ظالمانه ای اهمیت زدایی شده بود و در میان قصۀ مترجم و ناشر و نیز مزه پرانی های نابجایی که بعید می دانم منبعث از متن بوده باشند (که اگر هم می بود شایستۀ حذف می پندارمشان) کاملاً محو شده بودند که به این مهم بعنوان یکی از عواملِ اصلی آدرسدهی غلطِ اثر و تعمدِ نمایش نه در استتار بلکه در اضمحلالِ محتوا در قسمت دوم پرداخت خواهد شد.
من از اواسط نمایش یک سوأل اساسی برایم مطرح شد و آن اینکه آیا این نمایش می خواهد حرفش را بزند یا خیر؟ آیا می خواهد پیامش را برساند یا خیر؟ آیا قصد دارد حالا با هر موضع و از هر زاویه ای -درست یا غلط- به زعمِ خودش موضوع را در ذهن مخاطب بیافکند و به آن بپردازد و یا خیر؟

به نظر من پرتقال های کال نه به فرم و نه به مضمونش متعهد نماند چون از تردیدی بزرگ در رنجی مهلک بود.
در قسمت دوم از این نوشتار، تحلیلِ نگارنده از فحوای پرتقال های کال و آسیب های اجرایی در خدمت به محتوا، پس از اجرای شب پایانی تقدیم خواهد شد بدین امید که مهمترین و مغفولترین وجهِ نمایش در حد بضاعت رمزگشایی گردد.
سپاس از توجه شما.
کیان گرانقدر از نگاه و قلم مداقه گر و تیزبینت مثل همیشه لذت بردم هر چند که ممکن است در جاهایی نظرهایمان با هم زاویه داشته باشد.
مشتاقانه منتظر قسمت دوم نوشتارتان هستم.
درود بر قلم و خودت
۰۶ مرداد ۱۳۹۵
من فقط در صفحه تئاتر مشترک هستم و از مطالب دوستان گرانقدرم در دیگر موضوعات معمولاً بی نصیب می مانم اما حتماً خود را از این لذت محروم نمی کنم.
پیشنهادات شما حال و هوای منحصربفردی دارد از آن جمله کتاب جذابی که پانوشت مطلب اخیر بیتا نجاتی عزیز توصیه فرمودید و مطمئن هستم نکات پرمغزی در آن است.
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
من توصیه میکنم گاهی اوقات به گشتن و خواندن مطالب در سایر قسمت های تیوال هم بپردازید، گرچه شخصاً معتقدم حضور دوستان در بعضی از بخش ها تا حدودی نسبت به گذشته کمرنگ شده است، اما هنوز هم میتوان پست های خوبی را از دوستان اهل هنر و ادب در سایر بخش ها شاهد بود.
در هر حال ممنون از پست های دقیق شما و بسیار خوشحالم از مصاحبت با شما دوست گرانقدر.
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید