در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شاهین نصیری درباره نمایش هملت در روستای مردوش سفلی: هملت در روستای مردوش سفلی (دموکراسی به سبک من) (گرچه عموما خطر ل
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:17:19
هملت در روستای مردوش سفلی

(دموکراسی به سبک من)

(گرچه عموما خطر لو رفتن هملت وجود ندارد! اما توجه داشته باشید که این متن می تواند بخش هایی از نمایش را لو دهد)
.
.
.
.
.
.
.
.
.

1. خیلی ها این جمله را در مقدمه هجدهم برومر لوئی بناپارت نوشته مارکس خوانده اند که «هگل در جایی به این نکته اشاره ... دیدن ادامه ›› می کند که رویدادهای تاریخی دوبار اتفاق می افتند. اما گویا هگل فراموش کرده که به این مساله اشاره کند که اتفاقات بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی اتفاق می افتند». جان مایه و اساس پارودی دقیقا همین است. در پارودی (کمدی نقیضه) یک داستان آشنا در هم می شکند و قهرمان های آن شکلی مفلوک به خود می گیرند. تمام آن چیزی که بار اول عظمت تراژیک ماجرا را نشان می داد این بار مسخره، ترحم آمیز و رقت بار است. از این منظر پارودی لزوما تماشاگر را نمی خنداند. هملت در روستای مردوش سفلی متنی از این جنس است.

2. در این متن با دو لایه مجزا از قصه سر و کار داریم. در لایه ی اول بازآفرینی هملت در یک سیستم دیکتاتوری را می بینیم که نشان می دهد وقتی ادبیات بازیچه دست قدرت مداران شود تا چه اندازه باسمه ای، سفارشی و تحقیر آمیز خواهد بود. لایه دوم اما ساختار جامعه فرضی «مردوش سفلی» را نشان می دهد. کاراکترها دقیقا عینیت یافته اند. پولیه همانند پولونیوس دسیسه گر است. هوراشیو راوی و ناظر فاجعه، هملت تشنه کشف حقیقت است و در این مسیر به جنون می رسد. له یرتیس هم یک بار دیگر وظیفه افشای راز بزرگ را برای هملت ایفا می کند. جنس قربانی شدن اوفلیا اما از نوعی دیگر است. اوفلیا با تن دادن به فساد پیرامونش روح خود را قربانی کرده است. ایوو برشان با درک درست کاراکترهای هملت و بومی سازی آن نمایشی نو آفریده که از دریچه چشم معلم (که به نظر می رسد نمادی از خود نویسنده نمایش باشد) ترسناک بودن این جامعه را به تصویر می کشد.

3. اما هرچقدر که متن جلوه های درخشانی دارد، اجرا نتوانسته این ظرفیت ها را برای من مخاطب تصویرسازی کند. جدای از چند بازی بد که طبعا قابل اصلاح خواهد بود، اما احساس می کنم کارگردانی مهرداد خامنه عزیز و دوست داشتنی قدمی فراتر از خوانش ساده متن در حداقلی ترین شکل آن نبوده. معمولا متن های کلاسیک، اجراهایی کلاسیک دارند. در این متن ها گاهی مونولوگ های طولانی رو به تماشاچی بدون وجود منطق و ضرورت خاص روایی تعریف می شود، نور معمولا ساکن و بلاتغییر است و نقشی در بازی ندارد، دکور ایستا است و میزانسن ها هم تا حد امکان ایستا و محدود. منطق کارگردانی آقای خامنه از دید من یادآور همین ایستایی در کارگردانی متون کلاسیک است. اما این جا با یک متن مدرن سر و کار داریم که فقط جان مایه یک متن کلاسیک را برای خود برداشته و در فرم کوچک ترین شباهتی به آن ندارد. این جاست که ضرورت این نوع کارگردانی و خواندن دیالوگ ها از پس همدیگر و بعد ترک کردن صحنه از دید من رنگ می بازد. نور در این نمایش فاقد کارکرد است و دکور با وجود مینیمال بودنش نقشی در کار ندارد. صرفا چند صندلی برای این که بازیگر حین ادای بعضی دیالوگ ها مجبور نباشد سرپا بایستد. تصاویر ویدئو پروجکشن هم به رغم زیبایی و جذابیتش خط اتصال سستی با نمایش دارد. اگر هدف از نشان دادن این فیلم های مستند ترسیم جغرافیا و برهه تاریخی نمایش باشد باید گفت این شیوه اطلاع دهی مستقیم دست کم برای من جذابیتی نداشت. یک اتفاق دیگر ، پرداخت شخصیت هملت، لی یرتیس و گرترود است. هملت در این نمایش بیشتر از آن که جنون کشف حقیقت داشته باشد با بازی اش حس افسردگی و گیجی به مخاطب القا می کند. از شخصیت لی یرتیس هم تقریبا هیچ نمانده به جز یک ابزار ساده برای انتقال خبر اصلی نمایش. نقش گرترود حتی از آن هم کمتر شده و المان لنگیدن برای او هیچ معنایی را در ذهن من القا نمی کند. به سبب نخواندن متن اصلی نمی دانم ایده جابجایی نقش های زنانه و مردانه در کار از کارگردان است یا نویسنده اما هر چه باشد ایده خوبی است و به فضای پارودی کار کمک می کند، کما این که ممکن است تفاسیری فمینیستی هم از کار در پی داشته باشد.

4. جایی دیگر در جواب دوستی گفته بودم: اگر به گروهی بگوییم جوان و بی ادعا در واقع به آن ها توهین کرده ایم. انگار بگوییم: اگر بد بازی می کنی عیبی ندارد! ضعیف هستی دیگر! تقصیر خودت نیست! بازیگر به همین اندازه که خودش را 15 شب یا بیشتر در معرض محک تماشاگر می گذارد به اندازه کافی ادعا کرده. جوانی هم که تعریف مشخص و معینی ندارد و بسته به این که چه کاری می خواهی انجام دهی ممکن است جوان یا مسن باشی. با این تفاصیل فکر می کنم باید گفت مجموعه بازی های این نمایش شامل چند بازی بسیار خوب (معلم و شیمه و پولیه)، چند بازی متوسط و یک بازی بد (ماریا-هملت) است. بازی اتفاقی است که لحظه به لحظه و شب به شب تغییر می کند و شاید اگر شب دیگری به تماشای کار نشسته بودم نظر دیگری داشتم. امیدوارم هیچ رنجشی از بیان نظرم در دل بازیگران عزیز کار ایجاد نشده باشد، که خودم لذت نقش خوانی روی صحنه را چشیده ام و می دانم اگر بفهمی تماشاچی (حتی یک نفر) نتیجه زحمتت را دوست نداشته باشد تا چه اندازه اذیت می شوی. امیدوارم اجراهای بعدی را با موفقیت از سر بگذارنند و مهم تر از آن، از نقشی که ایفا می کنند لذت ببرند، که این لذت باعث می شود کار از دید تماشاگر هم دوست داشتنی شود. از مهرداد خامنه و گروه اگزیت هم سپاسگزاریم که بودنشان در تئاتر کشور با هر کیفیتی مغتنم است چون فراتر از اجرا، کنش اجتماعی این گروه در برخورد با مخاطبانش نتایجی به مراتب مهم تر از تماشای یک نمایش خواهد داشت.

من این جمله رو بسیار دوست داشتم :

" گروه اگزیت "بودنشان در تئاتر کشور با هر کیفیتی مغتنم است چون فراتر از اجرا ، کنش اجتماعی این گروه در برخورد با مخاطبانش نتایجی به مراتب مهم تر از تماشای یک نمایش خواهد داشت.
۲۷ مرداد ۱۳۹۵
شاهین عزیز و بزرگوارم
ممنون از همراهی و دقت نظرهای سازنده ات
بی شک نقطه نظرات همه عزیزان تیوالی و غیر تیوالی، رهنمونی نکوست در راستای مسیر و اهداف ما.
و سپاس از همه همراهان گرامی و نظرات بسیار ارزشمندشان
۲۸ مرداد ۱۳۹۵
ممنون از تو لیلی عزیز که خوندی و تشکر از بازی خوبت تو این نمایش. امیدوارم هر روز شاهد بازی ها و موفقیت های بیشتر از تو باشیم.
۲۸ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید