متوسط و رو به خوب
در عین سادگی از زیباترین صحنههایی بود که دیدم. میشد و لازم بود که دست کم یکی از این دو بعد به خوبی انجام بشه: داستانی شکل بگیره که قهرمانش ارسطوی نخبه و آزادیخواه باشه یا نمایشی ببینیم پر از دیالوگهای فلسفی جذاب. حاصل ولی هیچ کدام از این دو کار را به خوبی انجام نداده بود. مخصوصاً بخش قهرمانی را. چنانکه فارغ از آگاهی تماشاچی از کل داستان، باید انگیزههای دادگاه سقراط را نشان میداد و تبیین میکرد ولی چندان چنین نکرد. از طرفی دیالوگهای فلسفی سقراط بیشتر رندی داشت تا رنگ فلسفی که سرگرمکننده به اندازهی کافی بود ولی چنانکه باید پرمغز و به میزان کافی شبیه حرفهای یک فیلسوف نبود. آنچنان که دوست داشتم اثر خاص و پرمغز و فلسفی پیش نرفت و ظاهراً هدف هم چنین نبوده و قرار بوده که جمع مخاطبان فراگیر باشد.
کتشلوار، پوشش مدرنی انسانهایی شده بود از قبل از تاریخ مسیح، که در این کار به همان میزانی به دل مینشست که در دیگر کار نعیمی، «ترور» به دل نمینشست.
ولی خب کل اثر دیدنی بود. به لطف بازیها، موسیقی، لباسها و صحنهآرایی چشمنواز.