تئاتر، خلاق آغاز می شود. استفاده از فضای سالن و همچنین فضای بیرون سالن، جالب بود. برابر بودن لوکیشن داستان نمایش و حتی زمان آن با مکان و زمان تئاتر، حس مخاطب را برای ارتباط برقراری قوی تر می کرد. مخاطب، شاهد آینده ای (شاید نه چندان دور) است در همان مکان نمایش.
اما در کنار این خلاقیت، بازی چندان قوی مشاهده نمی شود. بازی آقای خجسته چنگی به دل نمی زند. بازی یک بازیگر گروگان گرفته ی مجروح، باور پذیر نیست. بازی از جزئیات مهم و ریزه کاری های اساسی خالی است. پای چپ زخمی شده و زخم آنقدر دردناک است به محض به هوش آمدن متوجه آن می شود، اما حتی یک بار در طول نمایش، "لنگ زدن" یا "درد داشتن" مشاهده نمی شود. صحنه ی لرزیدن پاها، کاملاً مصنوعی و سطحی است. و بسیاری مثال های دیگر از این دست.
نمایشنامه، دغدغه مند است اما سوژه ای که برای این هدف انتخاب شده، بیش از حد فانتزی و غیر واقعی است. شاید اگر کل نمایش در یک فضای رئالیست جادویی سیر می کرد، این پارادوکس، سبب زیبایی کار میشد اما سوژه ی "عملیات" مخاطب را خیلی درگیر نمی کند.
مونولوگ، جملات قوی دارد و بیان آن هم دوست داشتنی است.
با آرزوی موفقیت برای این گروه تئاتر.