در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شمس درباره نمایش حلاج گفت: امروز بینی و فردا بینی و پس آن فردا: «سه روز از تاریخ عشق در جهان عروسک‌ها» «چون خلق در کار او متحیر شدن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:15:18
«سه روز از تاریخ عشق در جهان عروسک‌ها»

«چون خلق در کار او متحیر شدند،منکر بی قیاس و مُقّر بی شمار پدید آمدند و کارهای عجایب از او بدیدند.زبان دراز کردند و سخن او به خلیفه رسانیدند و جمله بر قتل او اتفاق کردند،از آن که می گفت:«اناالحق».گفتند بگو:«هو الحق».گفت:«بلی ! همه اوست.شما می‌گویید که:«گم شده است؟بلی که حسین گم شده است.بحر محیط گم نشود و کم نگردد»
تذکرةالاولیا،ذکر حسین منصور حلاج

اجرای عشق با ... دیدن ادامه ›› مواد ناشناخته

نمایش «حلاج گفت:امروز بینی و فردا و پس آن فردا»اثری در خور توجهات شایسته‌تر و دقیق‌تری است.اهمیت نمایش علی رغم کوتاهی زمان اجرای آن،پیشاپیش در چند نکته ی محوری است.نخست آن که زندگی و بر دار شدن منصور حلاج را از منظری زنانه(با روایت زن او)بررسی می‌کند.سپس تلاش برای نمایشی‌سازی(dramatize) بخشی مهم از ادبیات کلاسیک فارسی در فضایی معاصر،و آن‌گاه استفاده از مواد عروسکی برای میدان دادن به امکانات نوینی که برای به صحنه آوردن واقعه‌ای عرفانی مورد نیاز است،و شاید نتوان در چارچوب های کلاسیک و مدرن تئاتر از عهده ی آن برآمد.هنوز ظرفیت‌های نهفته ی تئاتر عروسکی در خور تعمق ژرف‌تر و بایسته‌تری است که نشان از رویکرد‌های خلاقانه ای دارد که می توان در پرتو «جدایی ناپذیری شکل و محتوا»آن را با یک «سیاست مواد اجرایی»که رو به سمت کمینه شدن دارند،به سوی افق‌هایی کشف ناشده متحول کرد.نمایش در بهرگیری از پارچه‌های سفید با محتوای نام «حلاج»که به معنای «کسی[است] که با دستگاه مخصوص پنبه را از دانه جدا می‌کند،کسی که پنبه را با کمان می زند»(فرهنگ عمید)،قرین می شود.عروسک‌هایی که بر صحنه در تخیل زن حلاج(که ما تا پایان نمی‌دانیم به یقین زن اوست یا دختری است که حلاج را در خیال خود پروده؟) جان می گیرند،همه به منزله‌ی صورت هایی از «خیالی انضمامی شده» تجسم می یابند که از حقیقت حلاج بر می‌خیزند.«حسین منصور از بیضا فارس بود و در واسط پرورده شد»(عطار نیشابوری،1386‌‌: 510).شبستری در «گلشن راز» او را کسی می داند،که پنبه‌ی «خود» را زده است،و این تعبیر شاعرانه-فلسفی را در معنای واژه‌ی حلاج بسط می دهد.
زندگی منصور حلاج که آوازه ی عشق او قرن هاست که ادبیات عارفانه و عاشقانه را مشحون ساخته،در دوران معاصر آن چنان که باید در هنر حضور و وجود خویش را عیان نکرده است،در حالی که پروژه‌های مختلف از تحقیق در مورد هملت شکسپیر تا انواع و اقسام نویسندگان گاه درجه‌ی دوم در حال اجرا شدن است،آثار بی نظیر ادبیات کلاسیک فارسی که قدرت‌های شگفت نمایشی دارند،در پرده‌ی فراموشی و خاموشی اند.چرا باید این گونه باشد،که ما از این پشتوانه‌ی غنی و حاضر محروم بمانیم.در این فضاست که کار زهره بهروزی نیا کارگردان نمایش در «معاصر سازی ادبیات کلاسیک فارسی» با «مواد ناشناخته‌ی اجرایی» اهمیت می یابد.صحنه‌ی آغازین با رقص زن از پشت پرده آغاز می شود،از پشت پرده‌ای سفید که گویی هم پرده‌ی اسرار است و هم همان سراپرده و اندرونی سنتی که زنان را از بخش های بیرونی تر جدا می کند.تقسیم بندی صحنه با چند طناب و آویزان کردن پارچه های سفید از آنان به نحوی است که با پیشروی نمایش کارکردهای خود را یکی پس از دیگری پیدا می کنند.بازیگر زن نمایش که یک تنه بیش از ده نقش را تجسم می بخشد،در هر مرحله‌ای از روایتِ سال های پایانی مرگ حلاج ،و ورود چهره های جدید، به صورت‌های نوینی تجسم می بخشد،به نوزادان و فرزندانی از حلاج که در بطن اوی‌اند،و به بیرون فرافکنده می شوند،به شخصیت های مرتبط با حلاج مانند ابن فاتک،ابن عطا آدمی،و شبلی..و سپس دادگاهی فرمایشی که در آن حلاج به مرگ محکوم می شود.حضور منصور در خیال زن در اتصال و انفصال دائم است:«خواب دیدم منصور سرش را گذاشته بر شانه‌ام و می گریست،اشکی نبود.نوازش می‌کردم سرش را.اولین بار ذکری نبود.تنی هم نبود.گفتم منصور تن ات؟»و این گونه زن منصور را با کنش ها ،گفتار و عروسک های دائماً بر صحنه آینده تجسم می بخشد.ابن عطا آدمی در قالب عروسکی تجسمی می یابد:«می گویند حکمش نزدیک است هر که نفرین کند سکّه می دهند.هر لعن سه سکّه».زن از خالی شدن اطراف حلاج از آنان که جماعت عیّاران می نامد شکوه می‌کند:«آن‌ها کیستند که سنگ می اندازند،پیروان عمرو مکّی،ابراهیم،برادر ابن فاتک و شبلی» و بدین ترتیب «حضور غایب حلاج» از میان پارچه‌ها و عروسک‌ها دیدنی و عینی می شود.با همه‌ی مقام و پاسداشت حلاج در جهان زن،حلاج تصویر‌گر کسی می‌شود که نبودنش آتشی است بر هستی زن:«وقتی در آینه ها تکثیر می شدم،وحدت کدام وجود را اثبات می‌کردی؟».
صحنه ی دادگاه که بازیگر زن به جای نقاب های عروسکی سخن می گوید و چندین نقش و صدای مختلف را عینیت می بخشد،آخرین مرحله و طنابی است که صورتک های آویزان با ورود به صحنه،نمایش مرگ حلاج و به دار آویختن او را اعلام می کنند.و پارچه‌ای که به طناب گره می خورد به نشانه گره خوردن طناب به گردن حلاج است.«نقل است درویشی از آن میان از او پرسید عشق چیست؟".گفت:«امروز بینی و فردا و پس فردا.»آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیّوم روز به باد بردادند»(همان:516).

مقام عین الجمع و نام های زن در تاریخ

زن در طول نمایش از دو نکته‌ی مهم سخن می‌گوبد.او خواهان آن است که با نام خود خوانده شود،نه به نام «ام الحسین»،به نامش که «عقیق،ساره،شمس،شهرزاد،و سودابه» است،با این وصف،او جایی نوین در نظم نمادین مستقر می یابد،و هستی متفاوتی پیدا می‌کند،زن در مقام عروسک گردانِ«صور خیال»،قدرت گذر از همه‌ی «هم‌هویت‌سازی»ها(identifications) با شخصیت‌های مختلف را می یابد تا به «نام‌های زن در تاریخ »بپیوندد.تا میان این نام ها سفر کند.به این ترتیب، نمایش موفق به معاصر سازی هستی زنانه با «گذر از هیستری زنانه‌ای » می شود که همواره زن را به یک هم هویت شدن با دیگری باز می گرداند.(هیستری از دید لکان در هم هویت سازی دائمی و واگذری میل خود به میل دیگری شکل می گیرد)این گذر از هویت‌سازی با شخصیت‌ها به نام‌های تاریخ در پرتو ورود عروسکی رخ می‌دهد که خود را «تاریخ» می نامد.آن گونه که نیچه می گوید:«من همه ی نام های تاریخم».زن با شخصیت های مهم زن تاریخ یکی می‌شود.شخصیت هایی که جایی در «نظام عروسک گردانی مسلط ندارند»،بلکه اکنون باید از دل مواد جدید اجرایی در خیال تماشاگر شکل بگیرند.
زن از مقام عین الجمع حلاج سخن می گوید.و این مرتبه‌ای است که در سفر چهارم در اسفار اربعه رخ می‌دهد که در آن رهرو دیگر بار به «امر اجتماعی» باز می گردد،به ساده ترین و عادی‌ترین چیزها ،که اکنون بدل به شگرف ترین شده اند.این مرتبه ای است که البته حلاج به آن دست نیافته است ،آن گونه که عارفان دیگر از آن سخن گفته اند،اما شور و شیدایی شگفت او چنان است که آوازه ی دار چندان به دور حلاج پیچیده است که حقیقت او جز با رسیدن به آن به اجرا در نمی‌آید:«چو منصور از مراد آنان که بر دارند بردارند/بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند».

عبارات نقل شده از تذکرة الاولیا از منبع زیر است:
عطار نیشابوری،تذکرة الاولیا،بررسی،تصحیح متن،توضیحات و فهارس:دکتر محمد استعلامی،تهران:انتشارات زوّار،1386.

مثل همیشه جامع و بی نقص،طوریکه جای هیچگونه ابهامی باقی نمی گذارد.بی شک این نمایش که در لیست توجه من نیز بود ،تماشاییست که بعد از مدتها از شما می خوانیم.ای کاش دیشب به جای اتاق فاستوس اینرا انتخاب می کردم!
درود شمس ارجمند و سپاس از حضور یگانه ی شما
۲۵ آبان ۱۳۹۵
دوست عزیز،جناب ذوق زده گرامی...
ممنون از این که لطف دارید....حقیقتاً این نمایش ارزش دیگر باره دیدن را دارد.ولی چه حیف که آن چنان که شایسته ی آن بود دیده نشد....ممنون از شما دوستان عزیز که از این آثار ارزشمند حمایت می کنید....
درود بر شما....
۰۷ آذر ۱۳۹۵
بله متأسفانه، امیدوارم فرصتی دوباره برای تماشای اون پیش بیاد.
۰۷ آذر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید