"تا کی نمیتونیم راجع بهش حرف بزنیم ؟" – یکی از تماشاگرها گفت .
مکث .
شما تئاتریتر از من [مکث] اما من میخوام در شروع راجعبه این بنویسم که چهگونه میشود از تئاتر لذت برد. ... اصلن تئاتر چهگونه باید باشد تا هنر بودنش را بشود لذت برد. ... هنر را با سختی اندیشهش چهگونه میشود لذت برد. ...
مکثی داشته باشید ، میخواهم برگردم به یک و نیم سال پیش ، درست اولین شبی که نمایش سوراخ در تئاتر مستقل تهران اجرا شد و من تماشاگرهایی را دیدم که میگفتند این چه نمایش فلانی بود ، کارگردان صدای آهستهی برف دیگه نمیتونه نمایشی اون چنانی بسازه ، رمضانی بعد از رضا دیگه فلان کرده ، جابر فقط تو تیم شنا تونست موفق باشه ، اسکیس تنها کار موفقی بوده که از این کارگردان دیدم ؛ و جابر عزیز هیچ موقع اینها را نخواست بشنود ، چون رمضانی بزرگ هنر خودش را انجام میدهد در تئاتر - در فیلم کوتاه و به تجربهی زندگانی خودش میافزاید ... و شاید خودخواهانه اثرهایش را به تماشا میگذارد چون اگر اثرهایش را آن طور که خود میخواهد نشان ندهد دیگر به کار زندگیش نمیآید ... این کارگردانِ بزرگتر از سنش ، با آثارش زندگی میکند ، تجربه میکند هر روز یک نمایش جدید برای خودش دست و پا میکند و با این که هیچ موقع جز شب آخر روی سن قرار نمیگیرد از اتاق فرمان در حال دیدن فانتزیهای درون آرامش هست و یادداشتهایی برمیدارد تا برای شب بعد از آتیلای پسیانی ، شیوای ابراهیمی ، مریمِ نورمحمدی ، نیکامهرِ غفاریان ، نگارِ جواهریان ، علیِ باقری ، ایمانِ صیادبرهانی ، اصغرِ پیران بازی دیگری بخواهد و برای به اجرا در آمدن فانتزیهایش حاضر است هر هزینهیی کند اما آن فانتزی را به اجرا در آورد (حتا مالی - حتا
... دیدن ادامه ››
جانی) و این شبها نمایش "نمیتوانیم راجع بهش حرف بزنیم" سنگینترین نمایش جابر رمضانی (هم مالی – هم فلسفی) میدانم برایش چه لذتی دارد که هیچ کدام از ساختههایش تا به حال نداشته است ، چون تجربههای جدیدتری را میآزماید . اگر باور ندارید میتوانید او را قبل یا بعد از اجرای نمایش در سالن انتظار تماشاخانهی ایرانشهر ببینید که در حال دویدن و محیا کردن صحنهی فانتزیش هست و بپرسید که این همه ماکارانی ، سبزیجات و میز غذا هر شب چه قدر برایش خرج برمیدارد و او با لذت جواب بدهد اندازهی یک شاهکار .
هنر در مرحلهی اول لذت خالقش را در بردارد و لذت بعدی را آن کسی میبرد که شگفت زده میشود از تماشای یک صحنهی عریض و طویل شگفت انگیز از غذاهایی که روی یک میز دراز ریخته شده و دورش هشت نفر نشستهند با ظاهرهایی که هر کدامشان فقط یک داستان را در بردارد و میخواهند نمایش آن را اجرا کنند ، بعضیهایشان را میشناسید و بعضیهایشان را نه . گروه سومی که از تماشای نمایشی با یک عالمه دیالوگ تک و دیالوگ تکراری و دیالوگ توضیح صحنه لذت میبرند ، افرادی هستند که درونشان دردی نهفته دارند ، دردی که افکارشان را پر کرده و دیدن این نمایش برایشان تسلای خاطری ست ، چون همزاد پنداری میکنند ؛ من جزء آن گروه هستم که وقتی توضیحاتی از صحنههای زندگیم را میشونم ، وقتی فردی را میبینم که به یک بیپدر-مادر بله قربان میگوید ، وقتی دوست دارم یک قطعه از آن چوبها را من روی بقیهی چوبها بگذارم ، وقتی خودم را میبینم که در حال خوردن هستم چون هیچ سرگرمییی لذیذتر از خوردن در زندهگی نیست ، وقتی فردی را میبینم که در لحظات خوش و لحظات ناخوش زندگی خودش را مشغول یک دستگاه موبایل میکند ، وقتی مادری را میبینم که صدای زارهایش را زیر صدای مخلوط کن پنهان میکند ، وقتی خودم را میبینم که همیشه جای آنکه سیگار بکشم خودم را مشغول کبریتها میکنم تا آن سیگار را نکشم ، و وقتی متنفرترین فرمان ده روزگارمان را در صحنه تئاتر میبینم لذت میبرم ؛ وقتی با سکوت از آن میز کثیف غذاهای لذیذ فاصله میگیرم و از سالن نمایش خارج میشوم بدون آن که برای بازیگرها و سازندهش دست زده باشم لذت میبرم چون جای آن که صدای دستزدنها افکار ما تماشاگرها را از آن اتفاق که راجعبهش دیدیم بیرون برده باشد ، همهیمان خارج شدهیم از در گذشتیم و در حیاط پارک هنرمندان گیج میزنیم و لذت بردیم اما نمیخواهیم راجع بهش حرف بزنیم ، چون میترسیم از آن اتفاق ، نیاز به یک آب خنک داریم که به سرمان بریزیم تا شاید کمی ما را از این فضا دور کند ، نمیکند و بعد از این روزهایی که از تماشای آن گذشته هنوز از لذتهای دیگری میشود حرف زد اما از لذت خود این نمایش نمیشود حرف زد و درونمان مانده و نمیدانم کی میشود ... میتوانیم راجعبهش حرف بزنیم .
با دیدی دیگر اگر میخواهید از تئاتر لذت ببرد. ... یا اصلن میخواهید تئاتر را به عنوان هنر بودنش لذت ببرد. ... یا اصلن میخواهید هنر را با سختی اندیشهش لذت ببرد با هیچ کس راجع آن چه تجربه کردید حرف نزنید چون نمیتوانیم راجع بهش حرف بزنیم .
مکث