اتاق های بسته از خواب
آریو راغب کیانى
روزنامه آرمان
این روزها سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان میزبان نمایش "چشم های بسته از خواب" به کارگردانی یوسف باپیری می باشد. نمایش برگرفته از نمایشنامه ای به همین نام به نویسندگی محمد چرمشیر است. نمایش روایتگر گفتگوهای الکن شکل گرفته بین مادر، دختر و پسر یک خانواده است که اکثر مکالمه های آنها با موضوعیت پدری ختم میشود که در این محفل سه نفره غائب است. هر از چه از سیر داستانی نمایش می گذرد عنصر منطق در دیالوگ های هر یک از این سه نفر رنگ می بازد و این مبارزه گفتمانی، لباسی از ستیز، تناقض و تضاد بر تن خود می کند.
پسر در این خانواده می تواند نمادی از یک تز باشد که با خواب رفتگی های عینی در خود فرو رفته است. او بقدری در سیر تطور و دست به دست شدن فی مابین مادر (آنتی تز ) و خواهر ( سنتز ) چرخ می خورد که نمی تواند و نمی داند بهم ریختگی های درونی خود را به مذاق کدامیک از آنها مرتب کند. او در پس هر آمدن و خروج از اتاق در مواجه با مادر و خواهر می خواهد چیدمانی روان آشفته خود را مرتب نماید، ولیکن خود را در میان دو گونه از ترتیب بندی و ترکیب بندی هویتی و سرشتی در می یابد. لباس در این نمایش استعاره ای از وجود و هستی و طبیعت افراد است که علاوه بر آنکه تیپ های ظاهری مختلف میسازد به تیپ های باطنی متفاوت
... دیدن ادامه ››
و در عین حال همسان اشاره دارد. پسر در این بسامان سازی لباس ها، یکبار در سویی تکه های خود را روی رگال لباس آویزان می بیند که ملهم از طبیعت مادر است و بار دیگر جزء جزء خویش را ( لباس ها ) در طبقه های کمدی مرتب شده به دست خواهر می بیند. او تمام تلاش خود را برای فرار از این تضارب آرا و جمع اضداد چینش مادرانه – خواهرانه انجام می دهد و در نهایت نجات خود را در مدفون شدن در خرده پاره های لباس خویش می یابد.
مادر در این خانواده نمادی از آنتی تز دیالکتیکی است که گرچه بیدار است ولی چشمان بسته اش نسبت به وقایع این خانه مربوط به خواب رفتگی ذهنی اوست. او بر خلاف دختر، ثبات را در وسواس پیدا میکند و سعی میکند زمام امور که همان لباس بازی است را با قاپ زدن از دختر در دست بگیرد ( ولو هر چیز موقت کوفتی). کارکتر مادر همانگونه که برآمده از معنی آن است می خواهد سر منشاء همه چیز ( صلح نسبی ) باشد ولی نمی داند منشاء چه چیز. او هر چقدر که سعی میکند موجودیت و ماهیت هر کدام از افراد را در سر جای خود بنشاند ره به جایی نمی برد و تلاش او برای تقلیل حس مقصر پنداری دختر و پسر از دستاویز شدن به پدر، صرفا به آویزان شدن خودش در این محاوره ها می انجامد.
اما دختر می خواهد در این مثلث، سنتزی باشد برای خواب رفتگی های چشمانش که خیلی وقت است در او درونی شده است. پرداخت شخصیت او به صورت تاکید شونده طراحی شده است. او علاوه بر سبک آرایش لباس ها که در تطابق کامل با ذات خودش می باشد ( تا زدن )، هر از گاهی بخش از تکه های آنها را در درون وجود خود و در خود جاسازی می نماید که جلوه ای از بارداری اخت شونده را برایش به باور آورده که گذشته تا آینده ناخوشایند را برای او به صورت مستمر و مکرر امتداد می دهد. تکرار این شخصیت، همانند تکرار شخصیت پسر علنی شده است.
درماندگی این سه ضلع در واگویه کردن واقعیات دغدغه های خاطرشان کار را به جائی می رساند که صدایشان را در اصوات روزمرگی های یک خانه ( اعم از خیاطی، ظرف شویی و ... ) به یکدیگر نمی رساند. آنها حتی نظم و اندازه روابط خود با یکدیگر را در زیر فوران تلنباری از تنپوش ها از دست می دهند و صد البته نمی توانند در این تلنبار بیرونیات بی نظم، درونیات خویش را به طو واضح برای یکدیگر عریان کنند و مجبور می شوند تکه های خود را دور بیندازند و مجددا تن خویش را با جامه اتاقی که برایشان حکم زندان خلوت آور است بپوشانند. آیا پدر که اهل نوشتن ( زبان نوشتاری ) است و نه گفتگو ( زبان کلامی )، دانای کل این مصاحبه غیر مسامحه انگیز است؟