این متن رو به عنوان یک تماشاگر معمولی تئاتر به اشتراک میگذارم...
خیلی با خودم کلنجار رفتم که در خصوص نمایش " این یک پیپ نیست " چیزی
... دیدن ادامه ››
بنویسم یا نه، و اگر چیزی می نویسیم، چه موادی را مطرح کنم...
امروز این نمایش رو تماشا کردم، به لحاظ تکنیک فوق العاده بود، دکور و جابجایی و ارتباط بین بخش های مختلف دکور خیلی خوب طراحی شده بود، اما خیلی فکر کردم که تئاتر مگر فقط تکنیک و روبنا است. آنچیزی که همواره به عنوان یک تماشاگر عادی از تئاتر انتظار داشتم همراه شدن در عمق مفهوم و معنای مورد نظر نمایش، به چالش کشیده شدن ذهنی(در معنا و نه صرفا بازی کردن با ذهن تماشاگر)، دریافت معنا و مفهوم نمایش، حس کردن بازیگران، همراه شدن با آنها و حتی جدا شدن و دیدن آنها جدای از نقش بود. و در کنار این موارد(به عنوان زیربنا)، پرداخت به روبنا از جنس تکنیک، دکور و ... .
در روبنا نمایش بسیار غنی بود اما در حوزه زیربنا کمتر نقطه مثبتی یافتم. اینکه این نمایش چه تفاوتی با یک فیلم داشت. و چقدر به جا (دانسته یا نادانسته) با ایجاد شیشه در جلوی دکور، و ایجاد فاصله چند متری از جلوی سن، تصویری کاملا تلویزیونی و شاید سینمایی فرا روی تماشاگر قرار می داد. مگر نه این است که تماشاگر باید نَفَس بازیگر را حس کند، مگر نه این است که تئاتر می بایست روح داشته باشد. این نمایش تهی از روح تئاتر بود.
به نظر می رسد آقای مساوات آنقدر در دام خلاقیت و تکنیک گیر کرده اند که هدف اصلی تئاتر فدای اجرای تکنیک های سینمایی شده است. تصور می کنم خلاقیت در نمایش، به انتخاب مفهوم، معنا، نمادسازی، به چالش کشیدن، و در نهایت، آن چیزی است که سینما و تلویزیون قادر به انجام آن نیست. در حالی که اقای مساوات خلاقیت را در استفاده از تکنیک های سینمایی، دوبله نمایشی(و بسیار آزار دهنده)، جلوه های بصری، و فاصله انداختن بین بازیگر و تماشاگر دنبال می کرد، و حتی با خلاقیتی بی ظرافت و نازیبا، از روبرو کردن بازیگران با تماشاگران در پایان نمایش نیز خودداری کرد.