بهمن : مهتاب ، من حرمت نشکستم...نذاشتم حرمت هنرمند شکسته شه!
[تماشاگر خاصی(!!) دل خود را گرفته و از خنده و غصه ی توامان به خود می پیچد]
نمیتونم تصور کنم این دیالوگ با توجه به کارکردش در اون سکانس از همه مراحل (به ذهن خطور کردن جمله،نوشتن اون،بازنویسی احتمالی،خواندن فیلمنامه توسط افراد مختلف،دورخوانی احتمالی،ضبط سکانس مربوطه،ادای دیالوگ،تکرار مجدد احتمالی،شنیدن اون توسط بازیگرهای مقابل و عوامل،روی میز تدوین در هر دو نسخه ی تهیه کننده و کارگردان،هنگام نمایش و داوری در زمان جشنواره ،ارائه جهت صدور پروانه نمایش) و مراحل دیگری که جا انداختم ؛ جان سالم به در برده باشد!!!
البته این قابل تعمیم به برخی مفاهیم و دیالوگ های مطروحه ی دیگر استاد در چند سال اخیر هم هست!
اما این خیلی خالص بود ... ناب و یونیک مثل استاد ... واسه همین نمایندگی رسمی سایر مفاهیم رو میشه بهش اعطا کرد!
لطفا اطرافیان استاد یکم هوشمندتر باشن جای احترام فیک گذاشتن...نصف هوش کیمیایی سابق(حتی فعلی) هم کافیه ؛ اما امان از هنربندان ایرانی!
... دیدن ادامه ››
پ.ن1: با همه ی گله ها ، هنوز میتونم کار کیمیایی ببینم،برخی جاها تحسینش کنم و پشیمون نشم!
پ.ن2: بازی خوب جدیدی و مچ بودنش با جنس کیمیایی
#استاد #حرمت #ابزورد #حیرت #هنربند