:
هیچ کس هول انگیزی اعتراف را تا نکرده باشد ، نمی داند .مسئله ساده است . یک ور گیرنده ی اعتراف و َور دیگر کننده ی آن نشسته است . این مواجه ی سخت برای بیرون کشیدن ویا فرو نگهداشتن اطلاعات یک جنگ ترس آورِ تن به تن است ؛ که البته همیشه انکه شلاق در دست دارد برنده نیست . از وایس و دورفمان و سارتر و کاریر و رمارک و تا بگیر خیلی های دیگر این مواجه را – این برخوردِ میان واردار کننده به اقرار و مِقر را- نوشته اند . تمام این اسم های بزرگ در مفهومی فوکویی مشغول تیره شناسی ابزار سرکوب بواسطه ی عنصر قدرتِ مسلط ، جهت حفظ وضعیت موجود اند . برای کسی که اعتراف می گیرد ، وضعیت موجود - برعکس کسی که اعتراف می کند - وضعیت مطلوب است . این مطلوب دانستنِ موجود از بازجو عنصری قهری و از مُقر موجودی مظلوم می سازد . در کوررنگی اما همانطور که از اسمش می فهمیم ، قدرت تشخیص هر کدام از طرفین در خواستی تعمدی از فرم متن سلب می شود . اجرا اینطور خودش را پیش می برد که قدرت تشخیص پرسنده از جوابنده برای مخاطب را به تعویق بیاندازد و با تکیه به امر تاریخی چرخه ی بسته تبدیل قربانی به قربانی کننده را به نمایش بگذارد .اعتراف گیرنده به عنوان آچار سرکوب ، عنصر همیشه موجود در جعبه ابزار قدرت است و تحلیل فراگیر کوررنگی از همین خمیر مایه می گیرد . آدم های دو طرفِ بازی عباس جمالی و بهار کاتوزی خوب اند و کارگردانی سیاوش پاکراه خوب است و متن سیاوش پاکراه خوب است و اضافه به همه ی اینها طراحی صحنه ی هم نسل ِ کم غلطم امیرحسین دوانی خوب است. او در پر رنگ کردن ایده های اجرایی مهارت معر که ای دارد . کوررنگی خودش را به عدم تشخیص و قضاوت می زند ، وگرنه زرنگ ترازین حرفهاست که نفهمد که منِ تماشاگر می فهمم اش.