اگر به عقب برگردی باز هم همین راه را می روی ؟ باز هم رهایش می کنی ؟ شک می کنی ؟
(دوستان دقت بفرمایید این نظر شخصی من است . توصیه نامه نیست
... دیدن ادامه ››
. نظر شخصی می دهم و لاغیر )
سنگفرشهای خاکستری به شذت به اکت و حرکات بدن بازیگرانش متکی بود . حرکاتی که به اعتقاد من کم نقص بودند . 70 درصد بار اجرا بر دوش حرکات بدن بازیگران و 30 درصد بر دوش دیالوگ ها بود . دیالوگ هایی که گرچه پرتعداد نبودند ، اما خط مشی روایت را پیش می بردند . اما انتظارم از موسیقی فراتر بود . شاید هماهنگی دقیق تر ضرباهنگ موسیقی با اجرای بازیگران می توانست حتی ذهن مخاطب را سریع تر گره گشایی کند .
از حرکات بدن بازیگران که بگذریم می رسیم به دیالوگ ها . گفتگوی دو مرد که یک رابطه را موشکافی می کردند ، رابطه با یک زن در کافه ،خانه ، معاشقه و ... مخاطب ابتدا نمی دانست این زن کیست ، سعی می کرد از خلال صحبت های دو مرد به ماهیت زن پی ببرد . مردانی که در یک روز پر حادثه (در جریان ریزش بهمن و کولاک و زمین لرزه و ... ) به هم رسیده اند و قصد دارند هر یک زودتر از دیگری از نیمه راه باقی مانده از کولاک بگذرند .
کم کم با ادامه روند ماجرا می فهمیم هر دو مرد بخشی از وجود یک شخصیت هستند ، مردی که قضاوت می کند و می پرسد (چرا شک کردی ؟ چرا رهایش کردی ؟ و ...) و مردی که متهم می کند و سیاه می بیند رابطه اش را . در بخش هایی از ماجرا در خاطرات مشترک دو مرد حل می شویم و شک می کنیم که اساسا صحبت بر سر یک زن است یا دو زن .
جایی در خلال گفتگوی دو مرد صحبت از bipolar بودن یکی از مردها می شود و توصیه های پزشکش برای تنها بودن ، در جنگل بودن و انزوا . موضوعی که مرد دیگر تایید می کند و می گوید او نیز دوست دارد تنها باشد و جنگلبان . در صحنه بعدی با اکت بازیگران رو به رو می شویم که یکی بودن سرنوشتشان و ترکیب حرکاتشان را به رخ می کشند .
هر دو مرد اسیر یک کولاک و بهمن و یک سرنوشت محتوم هستند و هر دو مرد از زنی سخن می گویند که روزی شیفته شان کرده ، اما یکی وجدان گرا تر است و یکی بی مهر تر .
بخش هایی از اجرا که مبتنی بر حرکت بود را دوست داشتم ، دیالوگ ها هم با کیفیت بودند ، اما شاید ابهام و رمز آلود بودن ماجرا و فقدان یک داستان منسجم و طولانی برای برخی مخاطبان جذاب نباشد . کل ماجرا بر سر این بود :اگر زمان به عقب باز می گشت چه می کردی ؟ موضوعی که کم اهمیت نیست ، اما زمان می برد تا ذهن را درگیر کند .
در این بین با هر سخن و رفتار بازیگران موجی از پرسش های بی پاسخ در ذهن مخاطب نقش می بست . پرسش هایی که شاید برخی مخاطبان را مجذوب و برخی را دلزده کند . درواقع به اعتقاد من سنگفرش های خاکستری جزو نمایش هایی است که همانقدر که یک گروه را راضی می کند گروهی دیگر را عاصی می کند .
من البته جزو راضی های ماجرا بودم .