در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی عبداله زاده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:55:16
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بعد یکسال دوری، حسابی چسبید. ممنون از جناب نعیمی و گروهشون. موضوع اثر دغدغه ی فعلی جامعه محسوب می شود اما قطعا موضوع بایستی پرداخته بشود و لایه های مختلفی برای تعمق تماشاگران در هر سطحی در اثر تعبیه بشه که به نظر بنده، فقط به پروپوزال اولیه کار بسنده شده بود. پیشنهاد میشه به عنوان یه اثر تیپیکال و پوپولیسم حتما تماشا بشه و توقع ریچارد و سقراط و شوایک رو اصلا نداشته باشید. واقعا در این ایام کوید زده، و با این همه محدودیت، این اثر تونست لحظاتی شاد رو رقم بزنه اما کاش کارگردان اثر، جناب نعیمی نبود تا دفعه ی بعد هم با فراغ بال بتونیم دوستان رو با اطمیناااان و به صرف وجود نام ایشون به سالن دعوت کنیم. نور و طراحی صحنه که در حد جشنواره های تاتر دانش اموزی. دیالوگ های شعارزده و المان های بسیار سطحی همچون رنگ سبزو بنفش لباس همسر وزیر ابتدا حمایت یکجانبه از حزبی خاص رو تداعی کرد اما پایان کار بی طرفی رو اتخاذ کرد.بازیگران همه عالی.نقطه ی قوت اثر بازیگرای کار بودن...مخصوصا جناب کربلایی زاده و خانم نازی.همسر وزیر در صحنه ی هجمه ی فاسدان به منطور تغافل وی، بسیار بازی بی دیالوگ و میمیک عالی ای ارائه دادن.به جناب کربلایی زاده هم پیشنهاد میکنم همین مدل سببل رو در عالم واقع هم قرار بدن.خیلی بهشون میاد.با ارزوی تندرستی و.سلامتی
پنج شنبه با چهارده نفر از دوستان گروه ریچاردی ها افتخار تماشای این اثر رو داریم.
محمد لهاک این را خواند
مهدی (آرش) رزمجو این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر گروه خوب عالیجناب اژدها.بسیار رضایت بخش بود برای بنده که توفیق تماشای این اثر رو با جمع کثیری از دوستانم پیدا کردم و صد افسوس که چرا این گونه آثار ناشناخته مانده اند . از درایت های کارگردان کار،جناب اصلانی همین بس که اثری از شوارتس رو انتخاب کردند که بسیار ملموس درد زیر پوست جامعه های درگیر استبداد را فریاد میزند.اژدها خود ماییم درون ماست منه مخاطب بعد از نود دقیقه میخکوب شدن و لذت بردن با این سوال سالن رو ترک کردم که چرا من شوالیه نباشم . استبداد امری محاط نیست.امری ناشی از محیط درونی ماست که در گذر زمان بر خود ما محاط شده است. شاااید ضعف طراحی لباس و گریم بددد اژدها بزرگترین ایراد واقع بر این اثر باشد به نحوی که گاها کفشهای اژدها و کمربند پدر عروس فضای تجسمی روسیه را مخدوش می نمود. بهر حال چشم نوازی صحنه از مسائل شکلی و تاثیر گذار می باشد که در این کار به شدت از آن غفلت شده بود. اما فارغ از این مسائل ریز اما مهم، بازی درخشان شهردار با آن صدای پخته و آنهمه انرژی و رگهای گردن باد کرده و طنازی بازی هایش، دلنواز بود.شخصیت گربه و نوع بازی گربه هم قابل تحسین بود.میزانسن های خوب آن بخش از نمایش که شوالیه با دخترک و اژدها با پسر شهردار دو به دو در حال بازی اند درایت جناب اصلانی را بیش از بیش نمایانگر بود. سیر داستان فراز و فرودی عالی در نود دقیقه داشت که من حیث المجموع مخاطب را بعد از نود دقیقه همچنان راغب به نشستن می کرد.افسوس خوردم از کمتر انعکاس یافتن این اثر ارزشمند. به امید آنکه سالنهای نمایش گویای خوب یا بد بودن اثری نباشد.حتماااااا ا فرصت باقیست از این اثر خوب دیدن داشته باشید.
درودبر شما جناب عبداله زاده.
اصولا اغلب کارهایی که در تالار ناصر خسرو و سالنهای مولوی دیدم کارهایی خوب و بی ادعا و البته مهجور بودند.
سپاس از پیشنهادتون,
۱۰ مهر ۱۳۹۷
به امید حمایت قاطعانه تر از تئاتر
۱۱ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوشنبه با گروه پونزده نفرمون مهمون این اثریم
چه گروه باحالی
البته مام داریم خودمون :)
۰۵ مهر ۱۳۹۷
به به خیلی هم عالی.
درود بر شما که از تئاتر حمایت میکنید.
هیچ اتفاقی برای گروه نمایش لذت بخش تر از این نیست که 15 صندلی یک سالن نمایش یکجا پر بشه. :)
۰۵ مهر ۱۳۹۷
دیدن صندلی های اکثرا خالی ( در بعضی از نمایش ها ) و مقایسه آن با جماعت مشتاقی که برای دیدن بعضی فیلم های سخیف به سالن های سینما هجوم میبرن، من رو به فکر فرو میبره که چرا؟
امیدوارم بزودی تئاتر ما از این مهجوریت دربیاد، هم نمایش های خوب بیشتر بشه هم تماشاگر علاقه مند و فهیم.
۰۵ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اثر میتونه حاوی نکات و چالش هایی در سطوح مختلف باشه و.مخاطب بر اساس شناخت فردی این لایه ها رو کشف کنه..اما اینکه قائل شویم مخاطبین برداشتهایی کاملا ناهمگون از اثر داشته باشند رو نمیپسندم.بهر حال هنرمند برای ابراز موضوع و چالش خاصی دست به افرینش زده است.
اسکیزوفرنی ها درواقع معلول وقایع هستند نه علت..
من معتقدم کارگردان اسکیزوفرنی ها رو معلول بسترها و رخدادهای جامعه فرض قلمداد کردند و نه علت مشکلات
درود بر جناب دهکردی توانمند.انشرلی با موهای قرمز رو میشه اینگونه وصف کرد که یه ماراتون پرسرعت و در عین حال خیلی دلنشین در اجرا بود.فارغ از سبک سورئالیسم اثر که من معتقدم رئالیسم بودن داستان چربش و نمود بیشتری داشت ،همزاد پنداری شدید مخاطب و میخکوب شدن تماشاچی رو باید وجه غالب کار دونست..درایت نویسنده و کارگردان در خلق میزانسن ها دست بازیگران رو نبسته بود و به قدری بازیها زیر پوستی و درخشان بود که مخاطب نمیتونست حتی از بازیهای بی دیالوگ چشم برداره.خنده های مخاطبین در طول اثر نتیجه ی بازیهای زیرپوستی هر چهار بازیگر و.متن و.ایجاد موقعیت های فان بود ..برخلاف بیشتر اثار به صحنه رفته توسط گروههای عزیز تهرانی خودمون که با چاشنی شوخی های هجو و جنسی قصد مفرح کردن کارهاشون رو دارند این گروه حرفه ای شهرکرد، بدون دیالوگ های زنده به بهترین وجه ممکن در خدمت انتقال و هویت بخشی به کار بود...بازیهای زیر پوستی و.سینمایی بازیگران اعم از شخصیت های ماتیو، انشرلی و.ماریلا و راسل نوید چهار بازیگر آینده دار برامون داره و شخصیت انشرلی براستی پرداختی عالی داشت ..گریمور اثر خانم عبدالهی در خصوص شخصیت انشرلی بسیارر بسیار موفق عمل کرده بود.طراحی لباس شخصیت ها بسیار هوشمندانه بود و به باور پذیری نقش ها کمک شایان کرده بود....من حیث المجموع امیدوارم که این اثر خوب رو حتما ببینید..خلاقیت های دکور هم در عین سادگی ،چشم نواز بود....امیدوارم خبرهای بهتری از این گروه بشنویم...لذت بردم...تکرار میکنم لذذذذت بردم...تماشاش شدیدا توصیه میشه.
با خوندن این کامنت آشنا سروقت کامنت اردیبهشت‌ماه شما رفتم چه خوب که اظهار امیدواری سطور آخر شما تحقق یافت.
۲۶ تیر ۱۳۹۷
واقعا حیف بود این کار با یه اجرای جسنواره ای برگرده شهرکرد.خوشحالم که اجرای عمومی تهران جامه ی عمل پوشانید
۱۸ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امکان افشای داستان.
انسان انباری روایتی نو نبود..اما روایتی بود مبتلابه در واماندگی بین سنت و مدرنیته..کار ویژگی های بسیاررر عالی و.قابل تحسینی در حوزه های نویسندگی و.کارگردانی جناب سنجابی داشت اما خوب اجازه بدین از نگاه یه مخاطب عادی سختگیر نیمه ی خالی کار رو کمی تشریح کنم. اثر موضوعی رو.پیشکش مخاطب کرده بود که دختران نازنین سرزمینم از آن شاید به ستوه آمده باشند اما در واگویی اینکه چراااا اینگونه شده رعایت انصاف و عدالت نشده بود. روایت کلام وحی با ایجاد ارتباط یا لااقل طرح دغدغه ی حرمت زن با دیالوگی همچون اویزون شدن از مو در دنیای فراماده با نگاه تک بعدی و صرف به الفاظ و معانی حقیقت وحی بود و رویکردی فمنیسم رو.با دفاع خشن،افراطی و وپاسخ شخصیت زینب قصه و ارتباط اون با خمیر مایه ی فکری کلام.وحی در خصوص زن ، شاید بشه مصداقی از بی انصافی دونست و مجال تشریح در این جا نیست...بازی ها در سطح خیلی خوبی بود...شخصیت زینب کاملا پرداخته و در راستای تم داستان باور پذیر بود و بازی خانم مینایی فر درخشان.اثر کمی در ابتدا با کندی شروع شد اما در مسیر سرعت و ریتم خوبی پیدا کرد و با پایانی بسیار جسورانه با رقص دختران فرانسوی تموم شد.فقط یه نکته...چرااااا در برخی اثار نمایشی سعی.نمیشه تاتر رو نماااایش داد و شیوه ی قصه گویی یا لکچر یا روایتی بر اجرااااای نمایشی مستولی میشه..مخاطب در وجه اول انتظار دیدن نمااایش و.اجرا دارد نه کتابخوانی...در نهایت یه اجرای متفاوت و خیلی خوبی بود ..باید از کارگرداجسورر و.کاربلد کار هم تشکر کرد.پیشنهاد میکنم اجازه بده مخاطب خودش تقابل مدرنیته و.سنت رو.از اثر درک کنه و فکر نمیکنم درست باشه که در پارت انتهایی اثر روشنفکری با پیپ دیالوگ های صریح تقابل سنت و.تعصب و.مدرنیته رو باززز بیان کنه.مخاطب خودش اینو.میفهمه..اونقدر کار خوب پیش رفته که مخاطب خودش به این درک برسه و دیگه نیازی نیست قصه و.هدف کار باز تشریح بشه.حتما دیدن این اثر پیشنهاد میشه...اگر دنبال جسارت در بیان.موصوعات در قالب تاتر هستید این کار رو از دست ندید ولی تحت تاثیر القائات اثر هم قرار نگیرید و کمی مطالعه بعد کار توصیه میشه.من که لذت بردم.ممنون که حوصله کردین..
با سلام.تجربه ی خوبی بود..در قالب لکچر پرفومنس میتونست ایده ی خوبی باشه ..موضوع و ایده ی کار دغدغه مغفول جامعه بود. بازی بازیگررر کار درخشان،پرانرژی و دلنشین بود...اما ماهیت کار رو در مجموع به عنوان اثری نمایشی نپسندیدم.در خصوص نوع پوشش بازیگر ترجیح میدم حرفی نزنم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر جناب دهکردی توانمند.انشرلی با موهای قرمز رو میشه اینگونه وصف کرد که یه ماراتون پرسرعت و در عین حال خیلی دلنشین در اجرا بود.فارغ از سبک سورئالیسم اثر که من.معتقدم رئالیسم.بودن داستان چربش و نمود بیشتری داشت ،همزاد پنداری شدید مخاطب .و.میخکوب شدن تماشاجی رو باید وجه غالب کار دونست..درایت نویسنده و.کارگردان در خلق میزانسن ها دست بازیگران رو نبسته بود.و به قدری بازیها زیر پوستی و.درخشان بود که مخاطب نمیتئنست حتی از بازیهای بی دیالوگ چشم برداره.خنده های مخاطبین در طول اثر نتیجه ی بازیهای زیرپوستی هر چهار بازیگر و.متن و.ایجاد موقعیت های فان بود ..برخلاف بیشتر اثار به صحنه رفته توسط گروههای عزیز تهرانی خودمون که با چاشنی شوخی های هجو و جنسی قصد مفرح کردن کارهاشون رو.دارند این گروه حرفه ای شهرکرد، بدون دیالوگ های زنده به بهترین وجه ممکن در خدمت انتقال و هویت بخشی به کار بود...بازیهای زیر پوستی و.سینمایی بازیگران اعم از شخصیت های ماتیو..انشرلی و.ماریلا و.راسل نوید چهار بازیگر آینده دار برامون داره و شخصیت انشرلی براستی شایسته ی کسب بازیگری اول ..گریمور اثر خانم عبدالهی در خصوص شخصیت انشرلی بسیارر بسیار موفق عمل کرده بودند..هر چند گریم.خود ایشون رو بیشتر ارایش دونستم تا گریم...طراحی لباس شخصیت ها بسیار هوشمندانه بود و به باور پذیری نقش ها کمک شایان کرده بود....من حیث المجموع امیدوارم که این اثر فاخر در تهران یتونه اجراهای بیشتر و در سالن های درجه یک تر داشته باشه.کاش تاتر شهرستان رو.کمی بیشتررررررر پر و بال میدادند...خلاقیت های دکور هم در عین سادگی ،چشم نواز بود....امیدوارم خبرهای بهتری از این گروه بشنویم...لذت بردم...تکرار میکنم لذذذذت بردم...جای همه ی دوستان تیوالی خالی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام دوستان...یه تاتر خوب در راهه..نویسنده ی کار جناب دهکردی..بچه های تاتر غالبا حرفه ای...اجراهای مستمر ...امیدوارم همه در کنار هم و در حمایت از اثار خوب شهرستانها به تماشای کار بشینیم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.توفیق دیدن این اثر در شب اختتامیه اما فرصت نگارش امشب حاصل شد.خوشحالم کاری دیدم که بوی معرفت و .انسانیت اثر ، غالب بر معضلات اجتماعی درام بود.کارگردان جوان اما پخته ی کار راغب نمود که اثار بعدیشان رو پیگیر باشم.موسیقی کار در خدمت اجرا بود و جای تقدیر داشت.متن نظام اباد فضایی زو.تداعی میکرد که گاها مخاطب رو.به حسرت وا میداشت که کاااااش در پستوی زرق و.برق ویلاها و.اپارتمانها و.پنت هاوس های تهران،کمی بوی رفاقت های این خانه ی کلنگی موج می زد.اما سه نکته در کار کمی قابل تامل بود و.جای بازنگری در اثار مشابه رو داشت..با توجه به اتمام.کار راحت تر می توان به کاشتی ها اشارت داشت.گاها بازی بازیگران به نحوی بود که دخالت اشکار کارگردان و.نحوه ی بازی و.حزکات خلص را تداعی می نمود مثل اون صحنه ای که بازیگر خالکوبی دار میخواست مشت بزنه اما دست رو.گره میکرد و فک میکرد و.فندک در میاوردد..کمی کلیشه ای می نمود..بازیگر باید رها در قالب نقش باشه تا در خدمت میزانسن.....لباس همین بازیگر هم در شب اخر اجرا به نظر شحصی من برازنده نبود..شلوارک و پیراهن استین حلقه ای با توجه به انداک درشت بازیگر کمی زننده بود...شوخی های موقعیت اثر قابل تحسین.بود اما شوخی های جنسی کلامی همچون حمام رفتن احدی از بازیگران کمی لوث و.زیاده بود..بازی خانم مینائی فر درخشان بود.ایشون در نمایش قیقاج هم خوش درخشیدند اما در این اثر گریم نقش ایشون بیشتر شبیه ارایش عربی بود تا گریم..دکور طراحی رئال و.واقعگرایانه ای داشت اما جا داشت در سمت چپ صحنه هم دکوری تعبیه میشد که بازیها و.میزانسن ها در پای،سینک ظرفشویی مدااام تکرار نمیشد...النهایه من حیث المجموع حسنات کار به قدری نمود داشت که این ایرادات رو پوشش،می داد.به امید دیدن اثار بعدی..خسته نباشید
چقدر تند نوشتن بده..پر غلط نگارشی..به بزرگواری خودتون ببخشید
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر هنرمندان دیور.دغدغه مند و درگیر گننده بود.پسندیدم من حیث المجموع..ایده ی مشارکتی کردن کار خلاقانه بود..تماشای اثر قبل ازدواج توصیه میشه.
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
شاهین این را پاسخ داده‌است
ممنون از شما
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلنشین و ایرانی.سعدیا مرد نکونام.نمیرد هرگز
مریم زارعی، عاطفه گندم آبادی و Samira این را خواندند
امیرمسعود فدائی و رضا تهوری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رئال بارسا بیانی تاریخی از حال و هوای صده ی پیش اسپانیا بود.اصولا حماسه افرینی های اینچنینی در کنار دیالوگ گویی های ازادیخواهانه ، خلق صحنه هایی پرشور رو طلب میکرد که جاش نتونست با نشستن چند بازیگر فرم در بطن صحنه پر شه.من حیث المجموع کاررو دوست داشتم و راضی ام از دیدن کار.سرایس بدون موسیقی انتهایی کار با اون صدا هم به گمانم سنخیتی نداشت.ریتم کار در ده دقیقه ی ابتدایی بسیار بالا بود که به گمونم همین.نکته تماشاچی رو.میخکوب می کرد که لحطه ای غافل نشه از کار ولی برعکس ده دقیقه ی انتهایی کاملا شعارزده و بدون شور بود.دوستان دست مریزاد .این مطالبی هم که بیان میشه برای رسیدن کار به ایده ال هست وگرنه من پسندیدم
عزیزانی که نمایش دریازدگی رو ندیدن احتمال افشای موضوع:
در خصوص کار هم میتونم بگم ب نظر من کوچیکترین، نویسندگی کاملا بر بازی و کارگردانی غالب ... دیدن ادامه ›› بود..موسیقی خاصی که بتونه حس و حال مخاطب رو تشدید کنه ارائه نشد..بازی ها متوسط بود.بازیگر مرد کاملا تصنعی و قراردادی و طبق گفته های کارکردان فریاد میزد و حس میگرفت ولی حسی متناسب با فضا نبود.کاملا قراردادی...انتهای نمایش از جایی که پیرزن مرد رو فرستاد بیرون قابل حدس بود.لااقل برای من .اما غافلگیری کار زمانی اتفاق افتاد که عشق پیرزن بقدری زیاد شد که اورا به کودکی رساند.اما تبیین نشد که این استحاله ی حال پیرزن چگونه اینقدر سریع اتفاق افتا..پرداخت کار در این زمینه ضعیف بود اما پیام نویسنده به مخاطب اینگونه دالقا شد که عشق را در نبودن ها باید یافت..در یکسویه بودن ها..در نبودن ها.. #تئاتر #دریازدگی
.عزیزانی که کار رو ندیدن این مطلب رو نخونن بهتره.ممکنه موضوع و تم کار افشا بشه.
فضای ابتدایی کار برای بیننده شاید تداعی فراواقع گرایی یا همون ... دیدن ادامه ›› سورئالیسم رو داشت، اما با پیش رفتن کار یه رئال واقعی از زندگی ارائه شد البته در قالبی تقریبا و نه غالبا سوررئال.نمایش بیانی از کور شدن چشم عاشقی بود که پنجاه سال عشق ورزی کرد و واهمه ای نداشت از برگشت این عشق.معشوقه ی کار هم سرمست و خودخواه ازین عشق تکلیفی برای خودش نمیدید که این عشق رو انعکاس بده به مرد قصه...امااااا زمانی که پرده از این واقعیت برداشته شد که عشق یکسویه بوده مرد به استحاله ای ناخوداگاه رسید به نحوی که عشقش به دوست داشتن تقلیل یافت.....سرانجام مرد قصه خوشبختی را بر عشق ترجیح داده و از معشوقه دل برید...دل بریدنی که شروع عشق تازه ای بود..عشقی از سوی پیرزن...پیرزن در ان لحظه که مرد را از خود راند در حقیقت عشق حقیقی را به معرض نمایش گذاشت ...و پیرزن انقدر عاشق شد و شد و شد تا به دختر بچه ای تبدیل شد..همان دختری که تماشای طلوع افتاب را در انتهای کار به زبان اورد.....
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سعادت دیدن کارو امشب پیدا کردم.ابتدا به ساکن جا داره به حسن انتخاب ایده ایی خلاقانه که گاها جامعه مبتلا به آن است در قالب کنش درونی انسانها ... دیدن ادامه ›› تبریک گفت.ایده ای که به واکاوی مالکیت در حوزه ی عشق پرداخته است.مالکیت و تسلط بر معشوقه از ترس باختن عشق، بالتبع معشوقه را به رنجش وا می دارد .نویسنده به درستی به علت باخت عشقی عاشقان مالک کحور اشاره داشته اما به نظرم پرداخت کار کمی از هم گسیختگی داشت.نمایشنامه خوانی شاید اصطلاحی باشد که بر کار سوار بود.داستانی این چنینی شاید روایتی داستانی را می طلبید که در این اثر بیشتر محکمه ای برای جست و جوی علت ها فارغ از تم روایتی مشاهده شد.از نظر شکل و فرم اجرا گویا کارگردان خوش فکر ایده ی اجرا در کمترین فضای ممکن رو دنبال میکرد ولی این مهم نبااااااید مانغی میشد بر سر راه اجرای تاترررر...مخاطب و تماشاچی بیشتر از اینکه به دنبال شنیدن باشد به دنبال دیدن است.حرکات بدن بازیگران بسیار هوشمندانه بود اماااا گاها تکرار و تکرار انها برای مخاطب خسته کننده میشد.تن صدای دو بازیگر گاها یکنواخت میشد و از فراز و.فرودها دور میشد..کار فاقد دکور و.لباس خاصی بود.موسیقی انتخاب خوبی داشت ولی باید به خاطر داشت که موسیقی نباید اصل باشد و بر اجرا و بازی ها مسلط شود..میمیک و بازی جنای رستمی قابل توجه و خوب بود.در انتها هم از دوست خوبم خانم رحمت نژاد تشکر میکنم بابت معرفی اینکار.به دوستان هم پیشنهاد میکنم اگر به دنبال فرم خاصی از اجرا هستید حتما کار رو ببینید.
امیرمسعود فدائی، فرزاد جعفریان، امیر و مژگان عراقی این را خواندند
رضا تهوری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش **مثل ماه برای آسمان **سیزدهم کارو دیدم.سبک آیینی سنتی تغییر یافته و تمایل داشته به زمان حال استمراری....فضا باااالنسبه شاد و مفرح(البته متکی به بازی دو بازیگر خوب دربار و اکشن و ریکشن هاشون فقط)..طراحی حرکات موزون جالب و متناسب با کار امااااا در اجرا ضعیف متاسفانه(ابتدای کار که می بایستی یه پیش در آمد خوب میبود خیلی ضعیف ولی انتهایی ترین صحنه ی کار عالی)....موسیقی انتخابی بالنسبه خوب فقط در اجرا قطع وصل شد(البته یه بار)که بازیگرا بدون موسیقی شاید بشه گفت هماهنگ تر شدن...از نظر متن باید گفت مونولوگ گووویی های بیست دقیقه ی آخر کسل کننده شد....داستان رو خودتون باید برید ببینید چون ارزش دیدن رو داره ولی یه سوال از نویسنده ی کار دارم؟ اونجایی که مهندس با مشتی در مورد علت باور امام عصر بحث میشه چراااااا منطقی و عاقلااانه مخاطب قانع نشد؟؟پیشنهاد میکنم این دیالوگ کلیشه ای اضافه بشه"مگه هوا دیده میشه؟پس چطور رقص برگ درختا رو تو نسیم توجیه میکنی؟ قرار نیست هرچیزی دیده بشه مهم اینه که حس بشه وجود و برکاتش"...بازم ممنون.ضمنا دیدن اسم تهیه کننده ی کار هم برام جالبه!!
کار خوبی کردید نوشتید.
امیدوارم باقی دوستان هم که اجرا را دیدند ، چندخطی بنویسند
۱۴ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید