در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مرجان معتمد حسینی درباره کنسرت-نمایش یرما: یرما تجربه‌ی خوبی که با وجود علاقه‌مندی بهش، می‌خواستم مطمئن بشم یرمای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:13:31
یرما تجربه‌ی خوبی که با وجود علاقه‌مندی بهش، می‌خواستم مطمئن بشم یرمای خوبی هست. فدریکو گارسیا لورکا یه خاصیتی در نوشته‌هاش داره که بی‌همتاست. ... دیدن ادامه ›› اون به طرز ملموسی از دردهای جامعه‌ش حرف می‌زنه. یرما داستان زنی هست که بچه‌دار نمی‌شه و در این راستا زجرهای ناشی از تموم زخم‌های جامعه رو بیان می‌کنه و در نهایت دست به کاری استثنائی می‌زنه. حالا چرا این یرما رو دوست داشتم؟ اجراهای قدیمی‌تری که از یرما می‌دیدم این چند لایه‌گی و عمق احساسات مختلف رو نمی‌تونستن به تصویر بکشن. همیشه یا سیاه بودن یا سفید. یرما یا یه دختر لوس و عاشق‌واره نشون داده می‌شد، یا یه دیوونه‌ی سایکوپَت! اما حقیقت اینه داستان یرما یه لایه‌ی تاریخی و اجتماعی هم داره. یرما معرفِ کشورِ مادری لورکاست؛ که حالا نابارور شده و زایش‌های فرهنگی و اقتصادیش با وجود عشق مردمش خشکیده؛ و این دشمنی‌های بین زن و مردها داره به جاهای باریک می‌کشه. در واقع قاتل بچه‌ی زاده نشده‌ی یرما و اسپانیا همون تفرقه‌های اجتماعیه که در نهایت با کشتنِ خوان (سمبلِ مردان جوانی که باید نیروی کار قوی باشند، اما لاغر و نحیف و مریض شدن و از تنش‌های عصبی قدرت بارورسازی زمین‌های کشورشون رو ندارن) اوج قتلِ نسل‌های بعدی به فریاد کشیده می‌شه. یرما داد می‌زنه من پسر زاییده نشدم رو کشتم! این اسپانیاست که تمام فرزندان زاده نشده‌ی خودش رو با ناباروری‌هایی که از تفرقه حاصل شده بود و کمبود عشق مردمی، و سیراب نشدنِ میل به قربا به قتل رسونده. یرما با عشق به خونه‌ی خوان می‌ره؛ اما آیا این عشق به خوان بوده؟ نه! اون عاشق خوان نبوده، عاشق چیزی بوده که خوان می‌تونسته بهش بده. این یک مبادله‌ی تجاری بوده. پدر یرما اون رو به کسی داده که زمین‌ها و گله‌های خوبی داشته و یرما به این دلیل پذیرفته که فکر می‌کرده خوان اونو به آرزوش می‌رسونه. این داد و ستد فقط در سطح خانواده نیست. در سطح اجتماع هم تا جایی که به جای هم‌بستگی، فقط خودخواهی داریم، نتیجه همین می‌شه. زن‌های این جامعه در بسیاری جاها در عین کمک به یرما زخم‌هایی کاری بهش می‌زنن. خواهرشوهرها جایی حتی حصار بین این دو می‌شن. اما در جای دیگه توی روی خوان وایمیستن. زن‌ها با نیش‌زبان‌هایشان به او زخم می‌زنند اما خودشان از همین زخم‌زبان‌ها نیش می‌خورند. این دشنه‌هایی که از هر سو به هر سو پرتاب می‌شود، تیغ دو لبه است.
این نمایش با آواز و موسیقی بسیار بسیار دلنشین و حرفه‌ای در کنار ایفای نقش استثنائی، با یه طراحی صحنه‌ی ابتدایی تونست یرمایی رو به نمایش بکشه که در متن اصلی وجود داشت. یرمایی سرخورده از عشق. خوانی که به عشق یرما باهاش ازدواج کرد اما هرگز اونو به دست نیاورده. جامعه‌ای دشمن، در عین حال متحدتر از جامعه‌ی ما و آینده‌ای که در گذشته اتفاق افتاده.
یه نکته برای کسانی که بدون اطلاع فکر می‌کنن در ایران همه چیز سانسور می‌شه، این نمایش پر از حرکات موزونی و آوازخوانی‌هایی بود که حتی منم شوکه شدم آزاده! و صد البته که همینا در ایفای حس موثر بودند. اما راحت بگم احساس نمی‌کردین چیزی کم و کسر باشه. این تجربه رو از دست ندید.
کاش از همین گروه "عروسی خونین" لورکا رو هم روزی ببینم.