در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا پرهان درباره نمایش او: "او" خودکشیِ گوارایی است در اتوبان پر هیاهوی ملودرام های ایر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:53:19
"او" خودکشیِ گوارایی است در اتوبان پر هیاهوی ملودرام های ایرانی. آنچه این نمایش را از حوزۀ تئاتر ایرانی به ناکجا پرتاب میکند، بکارت عجیب آن است. "او" غریزی ترین نمایش دادگر است. در آن هیچ اثری از موضوعات مرسوم تئاتر ایرانی نیست. هیچ کلکِ کلیشه ای برای جذب مخاطب وجود ندارد: نه سیاست زدگی، نه شعار اجتماعی، نه غم نان و دلار، نه کمیک های معمول، هیچ چیز! همان ذات نمایش است که برای اولین بار تاریخ بشر را نشانه رفت: پر رمز و راز و دور از دست. "او" حال عجیبی دارد. نوستالوژی انتظار برنامۀ کم بیننده "داستان های باور نکردنی" است در لابه لای هیاهوی تماشای "اوشین" و "هانیکو"ی بقیۀ آدم ها! "او" یاد دوران کودکی و ورق زدن صفحه های مجله ای است که خبر از یک قتل مرموز در کلبه ای دور افتاده را می داد و ما دنبالۀ ماجرا را در ذهن ماجراجویمان ادامه میدادیم. "او" بیش از آنکه یک دهن کجی به من (به مثابۀ یک رباتِ مصرف کنندۀ نمایش های تکراری) باشد، فحش رکیکی است به آنهایی که سال هاست بارِ جذب مخاطب شان را نه بر دوش درام بلکه بر دوش سیاست و کمدی انداخته اند. "او" به سختی مورد پسند مخاطب خسته از تاراج و تورم امروز باشد ولیکن آن روز که تماشاگر ایرانی، مغموم از تکرار کسالت بار ملودرام های کشورش، مُهر ورشکستگی را تا بیخ گوش تماشاخانه های این شهر بکشاند، فقط چیزی شبیه "او" میتواند آدمی را دوباره با جادوی نمایش آشتی دهد.
"اندکی احتما افشا"
نمایش "او" حکایت از جستجوی یک قاتل توسط یک کارآگاه دایره جنایی را دارد که به سبک شاهکار "سه موش کور" آگاتاکریستی ، رفته رفته با "آشنا زدایی" از جایگاه کارآگاه، عدم امنیت را در تماشاگر به اوج میرساند. تمام راز این نمایش در ترفند "آشنایی زدایی" نهفته است. این آشنازدایی، زیرکانه ترین فرمولی است که خود آگاتا در چند اثر محدود در دوران تألیفش بهره برده است و یا رب گریه "پاکن ها" را بر این فرمول ... دیدن ادامه ›› بنا نهاده است. در نمایش "او" نیز برای مثال در صحنه ای که کارآگاه با متهم (زن میانسال) بر سر یک میز غذا می نشینند و کاملا در نقش یک زن و شوهر کنار هم غذا می خورند، کارآگاه نه در جایگاه شناخته شدۀ یک کارآگاه بلکه در منتهی علیه آن قرار می گیرد (یعنی شوهر متهم) و این یعنی تمامی حس اطمینان تماشاگر به "ذاتِ جایگاه کارآگاه" نابود میشود و اینجا درست نقطه عطف نمایش است. این آشنایی زدایی از جایگاه کارآگاه، عامدانه در سه صحنه تکرار میشود و از همین روست که تماشاگر در ناخودآگاه خودش، ناامید از کارآگاه، ناگزیر خودش را وارد بازی میکند تا بلکه مددی حاصل شود. تماشاگر بیچاره، بدون هیچ کمک فکری از هیچ یک از کاراکترها، خودش قاضی پرونده ای میشود که در آن حتی خود کارآگاه نیز متهم است. خب طبیعی است که چنین اتفاقی برای تماشاگر صرفاً مصرف کننده ایرانی سخت و چه بسا ویران کننده باشد. دادگر در اودیسه نیز تماشاگر را از جایگاه دریافت کننده خارج کرد ولی نه تا این شدت. گویا رویکرد مورد علاقه دادگر آزار تماشاگری است که عادت به دریافت گری مطلق دارد و "شراکت" در کشف چنین معمایی برایش زننده است. شاید به همین خاطر است که پس از حضور کارآگاه دوم در صحنه پایانی، تماشاگر با همۀ وجود ذهنش را آمادۀ پذیرفتن هر آنچه که هست میکند تا بلکه از این آشوب نامتناهی پرسش ها رهایی یابد ولی افسوس که کاراگاه دوم هم قرار نیست چیزی را حل کند و دقیقا شاهکار آرش دادگر در صحنۀ پایانی اوست. او بی رحمانه تماشاگرش را با جهانی از عناصر ناقص رها میکند. درست مثل کاری که خداوند با آدمیان کرد. به قول والتر بنیامین: "رسانه قرن جاری، تو را در اشباع داده ها تنها می گذارد تا هرگز به نتیجه ای نرسی". اما اثر دادگر به طرز معجزه آسایی تماشاگر را از کلیت خودش ناامید نمیکند حتی پس از خروج سالن نیز تو چشم به دهان دیگری می دوزی تا بلکه این معما حل شود. حتی روزها بعد نیز پای نقدها می نشینی تا تسلی ذهن ویرانت شود. اما گویا این داستان جز در ذهن شما، در هیچ جای دیگری به کمال نخواهد رسید. شما حتی نمی توانید یک نقد کوچک از آن بنویسید. "او" را به هیچ حوزۀ محتوایی نمیشود بسط داد، نه نقد سیاسی-اجتماعی به آن می چسبد ونه تحلیل فسلفی شامل حالش میشود."او" هیچ است. ولی یک هیچ سنگین. درست مثل یک کابوس. شما برای همیشه "او" را به یادتان می سپارید بی آنکه بتوانید اندکی راز آن را بر کسی فاش کنید . انصافاً که چقدر جای این نمایش ناب در لابه لای خرده دغدغه های داستان های امروز ایران خالی بود.
"تماشای این نمایش شدیداً پیشنهاد می شود"
جناب پرهان عزیز، با توجه به اینکه فضای این نمایش مورد علاقه تان بود، پیشنهاد میکنم نمایشنامه "بازرس هاند واقعی" اثر استوپارد را بخوانید.
۱۷ شهریور ۱۳۹۷
سپاس فراوان جناب پرهان عزیز.
۱۷ شهریور ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید