جناب آقای بهرامی عزیز
در ابتدا بگم که هرگز این ذهنیت تقلید که شما خیلی بهش تاکید داشتین به ذهن من اصلا خطور نکرد! چون به قول شما دنیای رسانه ای امروز اینقد کوچک که میشه تقلید از یه اثر هنری رو سریع فهمید ( کاری که همین اواخر در زمینه نمایشگاه نقاشی هنرمندی افتاد ) و حتی در صدد مقایسه اثر بر نیامدم ( مقایسه عکس ها ) ولی لطفا این رو هم در نظر بگیرین که ذهن ادمی مقایسه گر هست . مثلا من دو اجرا از نمایش فهرست آقای ثروتی دیدم و در ذهنم در حال مقایسه بودم . پس خواهشم اینه که با جهبه گیری نسبت به مقایسه تماشاچی ( چیزی که شاید ناخوداگاه اتفاق می افته ) رو برو نشین . البته این رو هم باید بگم که شباهت میزانس های اصلی ( مثلا حضور بازیگر اصلی در سمت راست صحنه ) به متن نمایش هم مربوط میشه ولی نکته مهمی که در اجرای دوباره یک متن اهمیت داره همین خطر مقایسه است و این واقعا جسارت و خلاقیت کارگردان هست در چنین انتخابی . ولی اگر ( باز این هم پیشنهاد من مخاطب با سواد اندک در این زمینه ست ) بازیگران محوری متفاوتی انتخاب میشد شاید اثر فکری کارگردان مشهودتر میشد ! و همین انتخاب مجدد بازیگران اصلی باز ذهن مخاطبی غیر حرفه ای مثل من رو به سمت اجرای قبلی هدایت میکرد. البته اینم باید بگم که بعد شخصیت آقتاب برای من توی این اجرا خیلی پر رنگتر بود و بیشتر باهاش ارتباط برقرار کردم و حتی گفتن این حرف هم از ذهن مقایسه گر مخاطب میاد. باز هم تایید می کنم تمام این صحبت ها در حد پیشنهاد یه مخاطب معمولی هست و فکر و نظر و خلاقیت کارگردان واقعا در جای خودش ارزشمنده و من هرگز به خلاقیت و فکر کسی جسارت نکردم.
درمورد انتخاب نمایش ، من کارهای آقای تاراج دوس دارم چون ادمهایی که خلق میکنه بعد دارن و فضاها برای مخاطب دور از ذهن نیست . نه مثل خیلی از تئاتر های عجیب و غریب و پر زرق و برق این روزها که ذهن مخاطب رو بم باران می کنه و بهش مجال ارتباط برقرار کردن با نمایش رو نمیده !
درنهایت اینکه تمام این گفتگو ها و تبادل نظر ها برای اینکه هم مخاطب و خالقان اثر هنری باهم در جهت اعتلای هنر در تعامل باشن و از هم یاد بگیرن.