نوشتن این حرف ها شاید یکم سخت باشه اما وظیفه ی خودم می دونم به عنوان کسی که تو این اجرا حضور داشته و ازش خواسته شده در صورت تمایل نظرش رو بنویسه، این مسئولیت رو ادا کنم. تا جایی که توی ذهن من شکل گرفته تئاتر یک تجربه ی حضور توی یک نمایش هست. وقتی ادم تصمیم میگیره که بره یک اجرا رو ببینه یعنی می خواد توی این تجربه ی حضور سهیم بشه، ببینه بشنوه، حس کنه و امیدوار باشه که بفهمه یا بهتره بگم امیدوار باشه که چیزی برای فهمیدن ارائه شده باشه!. کارگردان، بازیگرها، عوامل پشت صحنه همه دارن سعی می کنن که یک تجربه ی فهم رو برای بیننده ایجاد کنن. امشب این تجربه واسه من طعم نسبتا جالبی نداشت. هنوز باورم نمیشه توی سالن نمایش تئاتر در تهران یه تماشاچی حالا به رغم ندونستن یا هر دلیل دیگه ای ور داره بچه ی کوچیکش رو بیاره تویه سالن خیلی کوچیک و انتظار داشته باشه که با گفت ساکت مامان! و پچ پچ توی گوش بچه، بچه اروم بشه و سر جاش بشینه، واقعا متاسفم که این اتفاق پیش و پا افتاده که تمدن و فرهنگ خیلی وقته حلش کرده هنوز باید به عنوان کامنت تویه تیوال مطرح بشه تا شاید از تکرارش جلوگیری بشه! بازی بازیگرها قابل قبول بود، طراحی صحنه اصلا فضایی رو توی ذهن مخاطب ایجاد نمی کرد، اگر اسمش رو طراحی صحنه نزاریم سنگین تره. نورپردازی برای سالن نمایش به اون کوچیکی از بنیان مشکل داره که به نظرم بهتره کلا یکم بیشتر فکر بشه. در اخر تشکر می کنم برای انتخاب چنین نمایشنامه ای و به وجود اوردن یک اجرای قابل قبول از اون.