اینقدر درگیر دفاع تز بودم که دیدن این تئاتر افتاد به روزهای آخر اجراش
خواستم اجرای روز ۲۹ ام رو برم چون می دونستم روز آخر دردسرش خیلی زیاده ... ولی ممتحن داخلیم دستم رو گذاشت تو حنا
مطمئن بودم روز آخر کار رو میبینم ... مجوز دفاعم که تو جلسه گروه صادر شد و همه کارها رو انجام داده بودم که یهو ممتحن خارجی پای تلفن گفت ساعت ۴ بیا پژوهشکده علوم انسانی تو اتوبان کردستان ... خیلی پکر شدم فکر میکردم تئاتر رو نمی بینم ... رفتم اونجا بعد گشتن رسیدم به ساختمون آ اس پ ! ... من اینجا مهد کودک می رفتم و حالا بعد ۲۱ سال واسه تز فوق لیسانس رفته بودم اونجا ...
اینقده حس خوبی داشتم و انرژی گرفته بودم که خودم رو ۴:۳۰ رسوندم تئاتر شهر ... بلیط تموم شده بود ... دم گیشه وایستادم ... سوال ها و جواب ها رو از بر شده بودم ... کدوم بلیط هست کدوم تموم شده ... یه دوست خوب تئاتری هم پیدا کردم ... مطمئن بودم امروز روز منه ... کنسلی ها که شروع شد بلیط تو دست منو دوست جدیدم بود ... از این بهتر نمی شد
اجرا عالی بود ... استفاده هوشمندانه و خلاقانه از طراحی صحنه بسیار ساده که در عین سادگی با نهایت تنوع به کار گرفته شده بود ... رو زمین بودم
... دیدن ادامه ››
و خیلی خسته ولی کاملا خوشحال و شارژ اومدم بیرون ... یک روز فوق العاده بین دیوارهای متحرک ونیز در کارگاه نمایش تئاتر شهر ... خنده هایی از ته دل که گاهی روی لب می خشکید چون دنیای زشت پیرامونم رو یادم میاورد ... و بازی هایی که همش به دلم نشست ... همه چیز با هم جور بود ... معلوم بود خیلی خوب تمرین کردند ...
ترکیب اون حس آشنای قدیمی ساختمون آ اس پ و این حس شگفت زدگی از این همه تصوایر جذاب ناآشنا در تئاترشهر یکی از بهترین روزهای سال ۹۰ رو برام ساخت ...
از همه دست اندرکاران این کار برای اینکه بخشی از این روز خوب من بودند سپاسگذارم
خسته نباشید