وقتی کار رو دیدم به خودم گفتم چرا انقدر لفتش دادی ؟ ایکاش زودتر می اومدی . به محض اینکه کار شروع شد من خودم یادم رفت . اینکه چطور نشستم . اینکه کجا نشستم . اینکه کی هستم . فکر می کردم مثل یه بچه خوب و ساکت یه گوشه خونه یه زن و شوهر دوست داشتنی نشستم و بهم اجازه دادن بی سر و صدا زندگیشونو نگاه کنم و غرق لذت بشم . دکور رئال نبود اما بعد از یه مدت تعریف خونه برای من شد . طوری که اگه اون موقع ازم می پرسیدن می گفتم مگه خونه شکل دیگه ای هم هست ؟ چقدر متن خوبی بود . چه اجرای خوبی بود . چه بازی های درخشانی بود . ایکاش حالا حالا ها روی صحنه بمونه و مردم برن و بلیط بخرن و این کار رو ببینن . این یعنی تئاتر . بدون سوپر استار سینما و گرون قیمت . بدون جار و جنجال و های و هوی ... بدون هر گونه ادا ... خیلی خیلی ممنون از هر کسی که هر کاری حتی کوچیک برای این کار کرده بود .