تو درد خلق می کنی
من می ترسم
از تنی مردد برای سپردن حجم متاثر از آلامش به زدودن
برای رهایی از آن کنج پرتب
از آن حضور عفونی
که زمان را در من متوقف کرده
تو زجر می آفرینی
و من مبهوت و پردرد
با تناقض خویشتنم مواجهم
با من ترسیده ای که در ذهنم ایستاده و درون متلاطمی از انباشت گذشته
برای "رضا ثروتی"