دلم برای زندگی در تئاتر تنگ شده؛ این نمایش جادویی که منو میخکوب کرد و برد تو حال و هوای اولین تئاترایی که می دیدم، روزای اول جوونی که چهارراه ولیعصر و مراکز فرهنگی هنری و کافه هاش با بوی قهوه و پوستر نمایشا رو در و پنجره شون مسحورم می کردن.
نمایشی که جادوی تئاتر داره. نمایشی که طوری مجذوبم کرد که یادم بره تو شبی از آخرین شبای آذر بدون تشکچه نشستم کف سالن سرد مستقل، بین اون همه تماشاگر خارج از ظرفیت که خدا میدونه چند نفر بودن.
دوست دارم باز ببینمش...
شاید بهترین نمایشی که دیدم.