ایدهای بسیار زیرکانه در استفاده از تمام آنچیزی که فرم سینمای چاپلین نام دارد. انتخاب این ایدهی فرم جهت اجرای یک تئاتر با استفاده از تمام المانهای استفاده شده در آن فرم، بسیار بسیار هوشمندانه بود. اما حیف این ایدهی درجه یک تا پایان نمایش، در حد همان ایدهی فرم اولیه باقی میماند. به عبارت دیگه، ایدهی به کار گرفته شده در رابطه با فرم اجرا به مراتب از محتوای اجرا و روایت اثر جلوتر بود و همین موضوع باعث میشد زمانی که با فرم اجرایی اثر خو گرفتی رفته رفته خسته بشی و نگاهت به ساعت بیفته.
این در حالیه که به نظر من به راحتی می شد با روایت یک داستان ساده اما جذاب و پرکشش کاری کرد که این کار به جز ایدهی اولیه، دارای یک روایت قابل قبول هم باشه و انقدر ساده و راحت از متن و قصهی کار گذر نشه.
به این فکر کردم که خود آثار چاپلین به جز فرم چه محتوایی رو ارائه میداد؟ محتوایی به غایت ساده اما جذاب و دلنشین و گاهی بسیار خنده دار. چاپلین با هنر مثال زدنی باعث میشد تا شما بخندید، فکر کنید و باز هم بخندید و متوجه گذر زمان نشید. این تعبیر رو به هیچ وجه به قصد مقایسه مطرح نکردم چون قیاس درستی نیست. فقط از این جهت که به راحتی میشد در کنار انتخاب فرم زیرکانه، به محتوا و روایت اثر هم کمی اندیشید. قصهای ساده روایت کرد که مخاطب بارها به آن بخندد و یا حداقل دوست داشته باشد قصه را دنبال کند.