ما قرار نیست بازیگری کنیم!!!
اول این راه خیلیهامون همدیگهرو نمیشناختیم
راه سختی بود، خیلی سخت، اما نه به سختی حال و احوال آدمهایی که قراره نمایش که نه، زندگیشون کنیم؛
ما قراره با تمام وجود لحظههای پر دردی که بارها و بارها انسانهای زیادی با گوشت و پوستشون، با سلولسلول وجودشون حس کردن حس کنیم، برای این حس کردن خیلی تلاش کردیم که بفهمیم، لمس کنیم و درد بکشیم، ما سعی کردیم با هم درد بکشیم، کم آوردیم، نتونستیم، خیلی از دردی که اونها کشیدن دوریم، دردی که نمیشه به آستانهش حتی نزدیک شد...
ما با هم عاشق شدیم، متنفر شدیم، گریه کردیم، درآغوش کشیدیم، ما با خودمون کاری کردیم که عاشق هم شدیم، سرد و گرم چشیدیم ولی الان اینجا ایستادیم و میخوایم همهی حسهای زشت و زیبایی که چشیدیم بهتون نشون بدیم، میخوایم دردی رو که هییییچ وقت، هییییچ وقت، نمیتونیم بهش برسیم مگر اینکه به سرمون بیاد بهتون نشون بدیم.
ما قرار نیست بازیگری کنیم!
ما رسالت داریم!
ما حرفی هستیم که شنیده نشد!
ما دردی هستیم که فهمیده نشد!
بیاین با هم لبخند بزنیم(تلخ)...
بیاین
... دیدن ادامه ››
با هم اشک بریزیم...
بیاین با هم عاشق بشیم...
بیاین با هم آدمهای زیبایی رو که ارزش فهمیدن دارن بفهمیم و به خاطره بسپریم شاید بیشتر و بهتر عاشق شدیم، عاشق موندیم، عاشق مردیم...