در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مصطفی اسفندیاری درباره نمایش با پرهای نرم برماه پیشانی ات تاج نوزادی می بافد: کار بسیار خوب و متفاوتی است و سعی کنید که از دست ندید فقط قبل از رفتن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:35:43
کار بسیار خوب و متفاوتی است و سعی کنید که از دست ندید فقط قبل از رفتن به اجرا حتما این متن را بخوانید تا متوجه داستان شوید....

ما پرندگانیم.بعد برتر ما،قادر به پرواز بر فراز آسمان ها و رسیدن به انرژی برتر-سیمرغ-خداوند ست.ما ذاتا می توانیم پرواز کنیم،این گونه آفریده شده ایم.اما آیا از این توانایی برای رسیدن به کمال،برای بالا رفتن استفاده می کنیم؟ یا نسبت به پرواز و کمال بی توجهیم و ناآگاهانه دست و پای خود را می بندیم؟ بله ما ناآگاهیم.می توانیم بالا رویم و پرواز کنیم اما...

ما کفش های سنگین به پا می کنیم.رسم ست.همه باید این کفش ها را به پا کنند.کفش های سنگینی که ما را به زمین می چسبانند تا از سبکبالی و پرواز دور شویم.

در شهر ما همه درگیر روزمرگی اند.در واقع همه یک کار می کنند و شغل همه یکی ست:قفس سازی.کار ما عروسک ها این ست که برای بعد برترمان-عروسک گردان ... دیدن ادامه ›› ها قفس بسازیم.ما از پرواز بعد برترمان جلوگیری می کنیم.عروسک گردان ها بعد برترمان هستند.آن ها از صلاح ما آگاهند و خیرمان را می خواهند،مثل مادران.اما ما برایشان قفس می سازیم.عروسک گردان ها را وادار می کنیم آن گونه که ما می خواهیم مارا بگردانند.عروسک گردان ها اسیر ما عروسک ها هستند...

در این بین تنها چیزی که می تواند ما را به بالا-به آسمان وصل کند نشانه های معبود ست.معبود-سیمرغ-خداوند هر از گاهی برایمان پَر می فرستد تا ما بدانیم که او هست.ما عروسک ها می دانیم که پر نشانه ی اوست.می دانیم که پر چیز با ارزشی ست.ما در کنار قفس سازی به معبد می رویم و دعا می کنیم تا سیمرغ برایمان پر بفرستد.پر برای ما برکت می آورد.هر وقت برایمان پری فرستاده می شود آن ها را جمع می کنیم و برای خود نگاه می داریم،فقط همین.مثل یک شی باارزش قایمش می کنیم تا دست کسی جز خودمان به آن نرسد.دیگران هم ما را نگاه می کنند و به پر داشتن ما غبطه می خورند.پر نشانه ای معنوی ست که ما با آن برخوردی مادی داریم.ما نمی دانیم اما خودبرترما-عروسک گردان ها می دانند که نیاز به کمک و راهنمایی داریم.

کسی از راه می رسد.یک ناجی،راهنما،سوشیانت،هدهد...او رقص کنان از آسمان به زمین می آید تا راه را به ما نشان دهد.ما عروسک ها شگفت زده می شویم.او پاهایش را نشان می دهد و ما از پابرهنگی اش متعجب می شویم.برایش کفش های سنگین می آوریم.خود برتر هدهد بادکنک هایش را از شانه جدا می کند،هدهد اجازه می دهد کفش پایش کنیم.هدهد می خواهد مدتی کنارمان بماند.

در زمانی که ما شغلمان قفس سازی را از سر می گیریم هدهد تماشا می کند.ما را می بیند،قفس های بسته مان را می بیند.و او هم مشغول می شود اما چیز دیگری می سازد.چیزی که برای ما تازگی دارد،کلید طلایی برای باز کردن قفس ها.از آسمان برای هدهد پر می بارد.آن قدر پر می بارد که ما شگفت زده از کار دست می کشیم.پرهایش را جمع می کنیم.اما انگار هدهد بلد ست با پر کارهای دیگری کند.ما نظارگریم و از او یاد می گیریم.

زن و شوهری که فضایی سرد داشتند و زندگیشان از قفس بود،آن ها که باهم حرف نمی زدند و جدا از هم بر بالش های فلزی از جنس قفس می خوابیدند،حالا زندگی شان عوض می شود.شوهری که به همسرش بی محلی می کرد،حالا برایش بالش می آورد.از وقتی هدهد آمده برایشان حسابی پر باریده و از هدهد یادگرفته اند پرها را در کیسه ای جمع کنند و بالش بسازند.شوهر دیگر نمی خواهد همسرش گردن درد بگیرد.و دیگر نمی خواهد از او جدا باشد...

ما عروسک ها ساخت کلید را از هدهد یادمی گیریم.کلیدهایی که ساخته ایم را بهم نشان می دهیم.هدهد هم ما و کلیدهایمان را می بیند و خوشحال ست.هدهد دل ما را روشن کرده ست.ما با کلیدهای طلایی مان قفس هایی را-که تمام عمر خودبرترمان را در آن نگاه داشته ایم-باز می کنیم.عروسک گردان ها از قفس رها می شوند.هدهد اما ماموریتش را به پایان رسانده ست.کفش ها را درمی آورد.بادکنک ها را به شانه می بندد.و سبکبال و پابرهنه به آسمان بازمی گردد.و ما می مانیم و زمینی پر از پر و دل های روشن شده مان.کفش های سنگینی که از پا درآورده ایم و آسمانی پر از بادکنک های سفید. ما هم به آسمان،به هدهد و به سیمرغ پیوسته ایم.

چه زیبا...
۱۲ آبان ۱۳۹۰
ممنونم از این متن زیبا و دلنشین و راهنماییت .خوب شد قبل دیدن کار متنتو خوندم:)
۱۴ آبان ۱۳۹۰
عالی.....
آفریم مصطفی
۱۵ آبان ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید