گیم-اکت
ما در اثارمتاخر، بخصوص در سینما با سبکی روبرو هستیم که من اونو بعنوان گیم-اکت میگذارم یعنی بازی-ِبازی یا بازی-نمایش در اینگونه اثار که ریشه در اثار پلیسی معمایی یا ژانروحشت داره و سر در ابشخور فرویدی و البته از دنیای بازیهای رایانه ای هم متاثره ما با داستان طرف نیستیم با بازی طرفیم ینی شروع داستان تماشاگر یا بیننده در یک بازی قرار میگیره بازیی-ئی که اگر در فیلمهای معمایی،پلیسی یا وحشت با قواعدش اشناست در این سبک جدید قواعد در سیر اجرا و مرحله به مرحله تبیین میشه و تقریبن از تموم چارچوب یک بازی پیروی میکنه مثل استراتژی،ترفند،زمان محدود،برد و باخت،تعریف نقش وعواملی از این دست، بازی برخلاف اسمش بسیار پدیده ای عام ست چون همگی در دنیای واقع باقواعد و نقشها وجایگاههای مشخص در حال بازی هستیم و البته پدیده ای خاص.
اما چه چیزی در بازی(مثلا رایانه ای یا ورزشی) هست که اینقدر قدرتمنده؟ بنظرم ارضاء یا کیف اونو در حد یک موجودیتی یگانه بالا میبره ما در بازی با برد و باخت یا رقابت حواسمون درگیر شده دچار هیجان وترس و اضطراب و تعلیق و گرهگشایی میشیم و در نهایت با برد و باخت به کیف یا ارضاء دست پیدا میکنیم بازی نمیخاد به ما عمق بده یا سطحیمون کنه بلکه میخاد مارو به چالشهای حسی-ادراکی بکشه نوعی فانتزی در بازی هست که در واقعیت نیست در بازی نوعی رسیدن به غایت هست نوعی ازاد کردن حواسی که در واقعیت کرخت شده
پدیده ی مهم بازی که بخش مهم دنیای سرمایه محور جهان رو بخودش اختصاص داده و گردش مالی هنگفتی بدنبال داره،تماشاگره.تماشاگر در بازی مسخ و میخکوب میشه و قهرمان سازی میکنه و همذات پنداری، اگر بازی برای بازیگران پدیده ای از ذهن به عینه در تماشاگر این روند معکوس میشه تماشاگر قواعدی حول بازی شکل
... دیدن ادامه ››
میده که ازبازی جدا شده و خودش بازی جدیدی ایجاد میکنه قدرت تماشاگر در بازی های دنیای جدید از بازیگر و بازی اگر بیشتر نباشه کمتر نیست تماشاگر قطعن مستقیم و غیر مستقیم در بازی شریکه و بازی رو پیش میبره
این قدرت، قطعن موتور پیشران دنیای مجازی و رسانه ی امروز ماست:یعنی پدیده ی بازی
در اثار جدید بصری خودخاسته یا ناخاسته و بایک اشتباه و لغزش، شخصیتها و تماشاگر وارد بازی ناشناخته ی نویسنده میشن لابیرنتی که گشوده میشه و رهایی از اون مستلزم نوعی رستگاری یا اشتباه در اون موجب شکست یا سرگردانی ابدی میشه.
زوجی علاقه مند به اشیا عتیقه در یک زندگی مدور حول یک خستگی و تکرار منتظر رسیدن مجله ی هفتگی حراج هستن که خریدن کاملن ناخاسته ی یک کتاب بازیی-ئی رو شروع میکنه که قراره از پس اون رازی اشکار بشه رازی که در تکرار و روزمره گی زوج پنهان شده(حتا پدیده ای چون رعدوبرق هم طبق قواعد تکرارصورت میگیره) رازواره گی-ئی که پس از ابهام های ابتدایی اجرا که ناشی از اندکی خامدستانه چیدن قواعد شکل گرفته به فاجعه یا موضوع بدیعی نمیرسه و موضوع عشقی ناکام و خیانتی به این عشق و حسرتهای برساخته از ناکامیها و تکرارهای ملالت بار پس از اون شکل گرفته اثر سعی کرده در دو سطح افقی و عمودی و در سطح خیال و واقعیت و ذهن، بصورت رجعت ها در زمان و گسترش داستان در زمان حال(در سطح افقی و عمودی) و استفاده از عناصرواقعی و ملموس عینی و استفاده از صورذهنیِ وحشت-فانتزی و نمادهای خیالی یا فرا واقعی چون زنی اثیری و درختی و دری در سمت ابدیتی(یا موهومیتی یا چیزی شبیه به این) بازی رو شکل بده قوانین بازی رو اشیا صحنه،نور،موسیقی و افکت و استفاده از قوانین مرسوم ژانرهای وحشت و معمایی شکل داده و پشتیبانی میکنن
باید یاداوری کنیم که در گیم-اکت مثل ژانر موزیکال بعلت فرمال بودن اجرا و تکیه بر پیچیدگی عناصر صحنه و عناصر بصری و ذهنی فرصت طرح مسایل بصورت چند بعدی نیست و اغلب یک شعار سرلوحه ی کار قرار میگیره (مثلا دروغ نگویید،قدر زمان را بدانید،خیات نکنید)
با این مقدمه اندکی درمورد اجرا صحبت کنم
_اجرای موفق: شناخت درست از گیم در اجرا،فهم درست از حال و هوای هر صحنه(ینی اثر در ذهن نویسنده-کارگردان کاملن شبیه فهم از هندسه ی فضایی درست شکل گرفته که شاید بعلت فکر کردن زیاد و وقت گذاشتن برای زایش اثر در درون نویسنده-کارگردان بوده که در روند اجرا هم بنظرثقیل خورده)،استفاده ی مناسب از اشیا صحنه(در این اجرا اشیا صحنه یکی از شخصیتهای اجرا محسوب میشه تا جایی که در پوستر کار هم بر شئی مثل یخچال تأکید شده و پس از گذشت اندکی از اجرا تمام خانه تبدیل به معما و همه ی عناص اون ترسناک و جاندارو صاحب هویت میشن هرچند وجود اشیا بیکار که فقط صحنه رو پرکردن هم توی چشم میزنه مثلن آباژور که با اون هیبت تا اخر اجرا فکر میکردم قراره در اجرا استفاده بشه و بدتر از اون استفاده از جارو برقی کنار صحنه که شاید قراره زمان حال رو به تماشاگر گوشزد کنه با کلیت صحنه و فلسفه ی اجرا همخوان نیست )،استفاده ی خوب از موسیقی و افکت(در این اجرا چون صحنه محدود و بطورقطع استفاده از دکورهای پیچیده که مستلزم چنین کارهایی ست مقدور نبوده بار زیادی بر دوش موسیقی و افکتها گذاشته شده طوری که صدای رعد در ابتدای اجرا بشدت کوبنده عمل میکنه اما پرکردن کاستی های صحنه و اجرا با موسیقی به کلیت کار لطمه زده منظور بد بودن موسیقی نیست منظور تکیه ی بیش ازحدبه موسیقی ست)،استفاده ی هوشمندانه از نور(استفاده از نور زرد برای زمان حال که با جلو رفتن داستان بسمت نور نارنجی و قرمز استحاله پیدا میکنه و نور فیروزه ای برای اشاره به زمان گذشته و نور قرمز برای زن اثیری و نور آبی برای القای صحنه های بعضن رومانتیک حتا اروتیک و نور مستقیم بر کاراکتر مرد در دوجا که در قسمت پیچش ناگهانی داستانی در صحنه تعریف جوکی از یک آشپز هوشمندانه عمل کرده ،اینها تماما خوب از کار دراومده)،بازیهای خوب(در این اجرا منطق بازیها که عینی،ذهنی،فانتزی و اغراق شده،بازیهای سخت بدنی که به تمامی و توأمان در این اجراها با این سبک وجود داره تقریبا خوب دراومده مثل بازی زن اثیری که هوشمندانه از یک مرد در اجرا استفاده شده و همچنین جدای اتمسفر بازیها خودِ بازی بازیگران هم خوبه و دچار عدم توازن نیست هرچند که بازی کاراکتر مرد و زن اثیری قطعن بهتره و بازی نقش افسر آلمانی کمی بی شکل و آشفته ست اما در کلیت خودش بازیها خوبه)،طراحی صحنه ی خوب(اشیا در جای درست قرار گرفته،فضای خانه که توسط یک قاب فلزی از کل صحنه جداشده،نقاطی که اتفاقات صحنه رو شکل میدن، ایجاد نقطه ی ثقل برای بازیگر و تماشگر حول میز در مرکز صحنه و به هم خوردن توازن صحنه در گوشه ها با تعبیه ی درب ورودی و پلکانی برای صعود همگی بنظرم درست میاد)،کارگردانی(تمام موارد مذبور با یک کارگردانی درست پیوند شاکله ی خوبی رو تشکیل داده
در یک جمله اینکه استفاده ی حرفه ای از تمامی مولفه های یک اجرا کار بسیار سخت و در تاتر ما بسیار کمیابه که قطعن این اجرا درش موفق عمل کرده
_پیچیده نمایی داستان: برای رسیدن به هیجان بیشتر و و افزایش استرس اجرا بر روی تماشاگر و شیفتگی زیاد نویسنده-کارگردان در اجرای بازی و و مستحیل شدن هدف و شعار داستان در اجرا باعث شده داستان بی جهت پیچیده و حتا گنگ بشه انگار هدف فقط ایجاد گیمه و داستان در پای این قواعد قربانی شده طوریکه ربط سطوح افقی و عمودی داستان مشخص نیست که آیا معنایی و محتوای ست،نسبی یا سببی ست،در ذهن یک بیمار میگذره یا یک نویسنده یا در منطق فانتزی سیر میکنه،در گذشته آیا خیانتی صورت گرفته یا این خیانت در زمان حال انجام شده،چنتا شخصیت واقعی زن وجود داره(دو یا سه زن) و اصلن برای چی اینهمه بازی شکل گرفته و قراره به کجا برسه(منظور انتظار یک سیرخطی یا پایان کلاسیک از اثر نیست منظور دقیقن بلاتکلیفی اثره)
_بلاتکلیفی عنصر تماشاگر اجرا با اینکه از منطق گیم های متاخر استفاده میکنه اما تماشاگر رو در سطح اجراهای کلاسیک نگه میداره که در این مورد هم موفق عمل نمیکنه و با گنگی و گول زدن تماشاگر با یک بازی اونو از سالن خارج میکنه باید گفت ماهیت این اجراها مقهور کردن صرف تماشاگر با پیچیده نمایی یا تکنیک های صحنه نیست اگر و تنها اگر اجرا طوری بود که با تماشاگر فعال طرف میبودیم شاید به جرات میشد گفت که این اجرا یکی از اجراهای خاص چندسال اخیر میشد هرچند میزان گرته برداری این اثر از اثار غربی برای من مشخص نیست(شباهتهایی در این اجرا با بازی رایانه ای دوازده دقیقه میبینم) اگر گیم چیزی فراتر از یک بازی برای تماشاگر نداشته باشه که نه برد و باخت و نه تاثیر داستان و نه حضور فیزیکی-ذهنی تماشاگر در اون دخیل نباشه با انجام یک گیم رایانه ای یا تماشای یک فوتبال یا یک فیلمی شبیه جومانجی(اگه انتظارات بالاتری دارید میشه از فیلم اخیر اسپیلبرگ به نام اولین بازیگر یا فیلمهای گای ریچی و حتا هانکه نام برد) به سطوح مهیج تر و بهتری از دیدن و انجام یک گیم میتوان رسید
_اجرایی متعلق به سینما ونه تاتر: بنده مخالف استفاده از ظرفیتهای سینما و تلویزیون در تاتر نیستم همونطور که سینما مدیون تاتره قطعن تاتر میتونه از سینمادر اجرا و سبک اجراهای خودش استفاده کنه اما افراط بیش از حد از این مدیوم (مثل تاتر تنها در خانه ی مساوات) و ویا اجرای یک اثر با ظرفیت سینمایی برای اجرای صحنه ای(ینی اثری که نیاز به لوکیشن های زیادتر و زوایای دوربین و تدوین و جلوه های ویژه برای اجرا داره و داستان اون طوری نیست که بر صحنه برای تماشاگر چیزی بیشتر از تماشای یک فیلم داشته باشه به صحنه تاتر کشوندن)که بنظرم باید در مدیوم سینما اجرا بشه و نه تاتر و بطور حتم یکی از عوامل مهم گنگی تماشاگر در فهم اثر وجود همین ضعف در کاره این ینی ارتباط نامتوازن تاتر با سینما
_در حسرت ایرانیزه کردن سبکها و روشهای اجرایی مدرن: تاتر ما اونقدر فقیر هست که نشه ازش توقع داشت که از سبکها و متدهای اجرا در جهت روایت داستانها و فرهنگها و خرده فرهنگهای ایران استفاده کنه چه اینکار مستلزم برنامه ریزی کلان فرهنگی و تلاش و تحقیق مستمر و نگاه حامیانه ی اقتصادی-اجتماعی حکومت و جامعه به تولیدات فکری ست اما نمیشه از بیان داشتن چنین حسرت و آرزویی صرفنظر کرد این اجرا هم از این قاعده مستثنا نیست و انگار با یک اثر کاملن غربی طرف هستیم و فقط اسم نویسنده ایرانیه
قبل از اتمام ای نوشتار باید به پایان بسیار درخشان کار هم در اجرا و هم محتوا اشاره کنم(اشاره به این نکته خارج از متن اصلی کاملن تعمدی ست)
از تمامی عوامل تشکر وقدردانی میکنم و میدونم بردن چنین اجرایی با امکانات تاتر ما و به سبب پیچیدگیهای فنی و داستانی که داره چقد مشکله و به چه همت و عزم و علاقه ی سترگی نیاز داره