چند شب پیش که به تماشای"غلامرضالبخندی" رفته بودم،بعد از پایان اجرا به 7-6سالگیم برگشتم،از دستم هیچ کاری ساخته نبود جز اینکه امیدوار بودم دستگیرش کنن و با ترسی عمیق خوشحال بودم که با بچه ها کاری نداره ...
دریافت های شخصی"کهبدتاراج"ساختارشکنی ای را به نسب اجرای قبلی ای که از او دیده بودم،ایجاد کرده بود،که در کمال تبحر جنایت سریالی را با روایتی مدرن با ظرافت تمام در فضایی رئالیته ساخته بود.این اجرا از بازی هایی رئال و حتی بازی 2 یا 3 بازیگر هایپررئال بهره جسته بود.اجرا به شیوه روایی مدرن بمانند حرکت در لبه تیز یک تیغ است چرا که اگر در مسیر درست نباشد نه تنها به کار صدمه میزند بلکه مخاطب را هم خسته و کسل میکند.
بهروز پناهنده با آن لبخندش در طول اجرا تصوراتم را از خفاش شب دگرگون کرد،درک کاراکتر توسط این بازیگر به اندازه ای بود که هرآنچه از مجید غلامی میگفت می پذیرفتم.و با آن بازی رئالیته در فضایی که سنگینی اش احساس میشد مخاطب را منتظر ادامه اجرایش نگه میداشت.غزاله جزایری نه کم بود و نه زیاد کاملاً به اندازه.درک و حضور در کاراکتر و غمی که داشت بشدت تأثیرگذار بود.و خسته نباشید به همه بازیگران ومعلم تاریخ با بازی مجید رحمتی که بسیار باورپذیر بود .
و در پایان خسته نباشید به کهبد تاراج عزیز،امیدوارم بزودی شاهد ساخت اثرات دیگر از این کارگردان جسور و توانمند در مدیوم سینما هم باشیم.