از یک نگاه "اکوئوس" در دو جهان موازی میگذره؛ بافت اجتماعی شهر کوچک (روان شناس و قاضی و تا حدودی پدر الن و دختر) و بستر روان الن که توسط اسب ها و احساسات سرکوب شده و ماورایی اشغال شده (و روان شناس سعی در ورود به این حیطه داره). صحنه های گفتگو در ذهن من "شهری"تر بودن یعنی همان میزانسن دو صندلی و یک میز روان کاوی. اما این اجرا - مثل شماری از اجراهای حتی خارج از ایران، به روایت عکس ها و کلیپ هاشون - به نفع حال و هوای "روانی" پرداخته شده، بیشتر از اندازه ای که من هنگام ورود به سالن براش آماده بودم...
و چه حال و هوایی. از روشن شدن نور قرمز اول کار یقه ی ما رو میگیره، تغیرهایی کوچک در متن اعمال شده که اکثرا اوکی بودن (مثل جمله آخرش)، وقتی تلف نمیکنه و تا آخر هیجان انگیز میمونه. گریم موثر بود و چشم های شخصیت ها (حالا چه مصنوعی بودند و چه لنز) خیلی فریکی بودن. طراحی لباس ها بنظرم کمی آزادانه اومد (حتی دیسارت هم لباسی شبیه قصاب ها پوشیده که از اول کار پاره پاره ست، به جای مثلا یک کت و شلوار و در مورد او دلیلی ندیدم) اما ظاهر کهنه و پانکی به کلیت کار داده که خیلی باحاله (هیبت محمدحسین سعیدی در نقش الن منو یاد کاراکتر ناکس در فیلم آخر "مدمکس" انداخت).
بازی ها فیزیکی و خستگی ناپذیرن - و آقای سعیدی و خانمی که نقش اسب اصلی (خود اکوئوس؟) رو بازی میکرد طبیعتا بیشتر به چشم میان. قطعات موسیقی هم جذاب انتخاب شدن، گرچه همونطور که بقیه اشاره کردن جاهای مهمی (وقتی مادر الن از عوض کردن عکس روی دیوار میگه) بلندتر از دیالوگها بودن، که گویی رفع میشه.
در کل بنظرم از بهترین کارهاییه که تا آخر سال میبینیم.