علی: میدونی چرا زندانیها رو میندازن انفرادی؟
سرمه: نه
عل: هیچ ایدهای نداری؟
سرمه: نه
علی: میندازنشون انفرادی تا با خودشون تنها بشن، که ببینن خودشون میتونن خودشون رو تحمل کنند، تو انفرادی تو میمونی و خوشیهایی که هیچکدومشون مال تو نیست و عذابوجدانهایی که همهاش مال توئه...
.
بک تو بلک تاتری است تکبازیگره اما متنش
... دیدن ادامه ››
مونولوگ نیست.
دیالوگ است، دیالوگی بین علی و شخصیتهایی که سرنوشتش با آنها گره خورده است، شخصیتهای تأثیرگذار بر زندگیاش در هر مکان و هر زمان، با خودش در انفرادی، با صاحبالزمان در زندان، با جنین دخترش در رحم زنش، و با مخاطبش در سالن!
همین بخش دعوت پنهانی مخاطب به مشارکت در تجربهی سلول انفرادی، و به گفتگوی با خودش که اتفاقاً در پایان نمایش رخ میدهد، جزء درخشانترین صحنههای این اجرا است.
صحنهای که در تمام مدتِ سکوت و خاموشیاش من خدا خدا میکردم کارگردان با همان دعوت پنهانی، کار را تمام کند و چراغها که روشن شد، من بمانم و خودم و زندان انفرادیام.
اما آقای کارگردان ترجیح داد قطعهی پازلی که هنوز سر جایش نگذاشته بود( همان آواز علی کوچولو) را بگذارد برای پایانبندی.
تحلیل من از اجرا و متن میگوید که میشد این آواز را بگذارد برای لحظهی پس از پایان اجرا، برای همان لحظهای که تماشاچی تشویقهایش را کرده و میرود که از سالن خارج شود که قطعهی گمشدهی پازل سر و کلهاش پیدا میشود، درست مثل همان آغاز ورود مخاطب به سالن که صداهای ضبطشده او را وارد پازل اجرا میکند.
بهنظرم میشد تمهیدی از جنس آغاز اجرا برای پایان بهکار برد، و آن حظ و تأثیر زندان انفرادی تماشاچی را با آواز علی کوچولو کمرنگ نکرد.
خوب! این یکی پیشنهاد من است
و آن یکی متد و صلاحدید کارگردان محترم آقای بازیگر، سجاد افشاریان
.
ارزش تماشاکردن رو داشت. و البته من مشکل با سیستم صوتی سالن داشتم که برخی دیالوگها ناواضح میشد و شنیده نمیشد،در دایرکت آقای افشاریان بهشون گفتم، با نهایت ادب و متانت پاسخ دادند، و این توجه و احترام به مخاطب از طرف کارگردان خیلی خیلی ارزشمنده