برناردا: من فکر نمیکنم. چیزهایی هست که نمیشه و نباید فکرش کرد. من دستور میدهم.
پونسیا: توی این دنیا هیچ وقت از هیچ بابت نباید مطمئن بود!
ماگدالنا: من که میدونم عروسی نمیکنم؛ دلم نمیخواد تو این خونه تاریک بشینم.
آدلا: مادر؛ با اون حرف نزن. اون میخواد همه ی ما رو نابود کنه!
آملیا: تو هم با این بدگمانی لعنتی؛ همه ما رو به سنگ قلاب میبندی.
آنگوستیاس: من باید خوشحال باشم؛ ولی نیستم!
مارتیریو: دلم میخواد یه رودخونه ی پر از خون رو سرش بریزم!