کیمیایی در یک برهه خاص (دهههای ۴۰ و ۵۰) باقی مانده و گویی ارتباطش با جامعه امروز به کلی قطع است که چنین فیلم عقب افتاده و علیلی را ساخته است. فیلمی که هنوز چاقو را کلید حل مسائل میداند. فیلمی شبیه به یک خواب آشفته و بی سر و ته که نه منطقی در آن جریان دارد و نه قهرمان و ضد قهرمانی شکل گرفته است. ای کاش کیمیایی دیگر فیلم نسازد. بازنشستگی برای برخی از کارگردانها از نان شب هم واجبتر است.