در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رضا یوسف دوست درباره نمایش شکوفه های گیلاس: واقعا گاهی وقت ها کلنجار می روم با خود که از کجا برای وصف حال و هوای ش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:08:16
واقعا گاهی وقت ها کلنجار می روم با خود که از کجا برای وصف حال و هوای شخصی بعد از اجرا باید شروع کنم و در مورد این اجرا باید از ذاذن شروع کرد.

خود اجرا و مراتبی که مخاطب برای رسیدن تا به پایان طی می کرد چیزی شبیه یک سفر برای یافتن حقیقت درونی و شخصی شده بود، چیزی شبیه به ذن نشستن، در خود رفتن و بیرون آمدن و باز در خود رفتن. کار با جملاتی از هاگاکوره شروع می شد:
"طریقت یک سامورایی بر مرگ استوار است و آن جا که باید بین مرگ و زندگی یکی را برگزیند، بی درنگ باید مرگ را انتخاب کند."
ولی از سامورایی بودن و هر گونه انسان بودنی کار پیشتر می رفت و سعی میکرد فرد را از همه ی این موارد تهی کند، از چیزی بودن تهی کند همانطور که در یک مثل معروف بودایی می گویند: در کاسه ی چایی که لبریز است چیز بیشتری نمی توان ریخت. برای یک سامورایی آیا چیزی بالاتر از شرافت ویا بازیابی آن شرافت از طریق مرگ شریف وجود دارد؟ این اجرا به ما می گفت بله وجود دارد و آن مردن پیش از ... دیدن ادامه ›› مردن است!

تلاش اول اجرا برای به ذن نشاندن مخاطب کاری بود که واقعا جرات زیادی می خواهد، مخصوصا با مخاطبانی که کمتر با فضا و حالات اجراهای شرقی آشنا هستند ولی این تلاش به خوبی و درستی انجام شده بود.

نکته ی دوم اشراف درست نویسنده ی اثر به آثار و مفاهیم ادبیات ژاپن بود، از هایکوهایی که به موقع و درست استفاده شده بودند گرفته، تا مفاهیمی که هم به درستی استفاده شده بودند و هم به درستی تشریح می شدند.

اگر متن هایی که بر صفحه ظاهر می شدند و صحنه ی نمایش را به صورت هایکوهای لحظه ای در نظر بگیریم پر بیراه نگفته ایم. به این صورت که بسیاری از هایکوها به صورت نوشته / تصویر در هنر ژاپن به نمایش در می آمدند.

مساله ی حضور آب در اجرا و انعکاس و اینکه خود این جهان انعکاسی است از درون و... که مفاهیم بودیسمی است که مخصوصا در مکتب ذن بیشتر تبلور کرده است، حتی در نورپردازی و استفاده از پرده ی بزرگ برای بازنمایی بسیار خوب نمودار داشت. آنجا که سامورایی به درون می رود و می گوید هر چه دیده انعکاس همین صحنه بوده و انداخت سنگ در آب و در جریان بودن ( در راه بودن).

کار از ابتدا به Bunraku به شدت شبیه بود ولی این شباهت بیشتر ازینکه فقط در فرم باشد به محتوا هم مربوط می شد. یعنی حرکت عروسک گون بازیگرها تنها شبیه به بانراکو نبود بلکه به دلیلی بود که در خود اجرا توضیح داده می شد. مساله ی خود استیج اجرا که شبیه Hashigakari ( پل ارتباطی صحنه ی اصلی و پشت صحنه در تئاتر Noh) هم بود برای من جالب بود که شاید فقط شباهت باشد، که شاید این فقط یک شباهت باشد اینکه در انتهای پل یک Tori بود معنای مهمی را به کار اضافه می کرد، شاید ترجمه ی بدی نباشد که بگوییم Tori ها دروازه ی گذشتن از جهان عادی به امر مقدس هستند و برای همین در سر در معابد در ژاپن نصب می شوند، در این اجرا هم به معنایی گذشتن و برگشتن از درون این توری را می توان به رفتن به وادی مقدس و بازگشت از آن را ترجمه کرد، با این برداشت، بازیگر زن اجرا باید Bodhisattvas باشد، کسانی که رستگاری را برای به رستگاری رساندن بقیه رها کرده اند( رفتن و بازگشت از دروازه)، در نتیجه به معنایی استاد می تواند خود Siddhartha(اولین بودا) باشد. از جهتی هم خود این استیج استاد بود، چون وقتی سامورایی به درون می رفت جز همینجا را نمی دید، پس به معنایی خود همین اکنون اجرا استاد و یا راهنما به معنایی بود!

تقریبا همه چیز اجرا در یک توازن قوی قرار داشت. موسیقی که تقریبا به سکوت نزدیک بود، میزان نور ، بازی ها که بسیار دقیق و درست بودند، حتی رفتار کمی اگزجره ی بازیگر زن در حرکاتش، همه ی این ها هماهنگی ای ایجاد کرده بود برای یک هدف، رساندن مخاطب به حالتی شبیه به مراقبه!

کار بی نهایت جذاب بود و فقط کاش سرعت متن هایی که برای سایه گذاشته شده بود کمتر می بود که بشود آن هارا بهتر خواند.

اگر دوست دارید کاری را تجربه کنید که شکل متفاوتی از جهان بینی را به شما نشان می دهد و شمارا به عنوان بخشی از کار در بازی درگیر می کند این کار را پیشنهاد میکنم.

بعد از اجرا حتما خالی تر/ پرتر سالن را ترک خواهید کرد.