در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رضا یوسف دوست | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:40:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خلاصه بخوام بگم اجرای بدی بود البته برای سال ۲۰۲۴.

اجرایی که زمانی حرف میزدن دیالوگ ها بد و وقتی حرکات بدن انجام میدادن خیلی حرکات اضافیو بی ربط بود،مساله این بود که انگار قصدی بود که سه تا داستان تو کار بگنجه و کار به همین دلیل انسجام اجرایی نداشت به همه ی اینا اضافه کنید موسیقی که ساز خودشو میزد و صحنه و نور که خیلی بدوی طراحی شده بود.
مطمئن هستم که چشمان ازحدقه بیرون زده وبازیگر هملت در کابوس هام دنبالم خواهد کرد و اون موسیقی حماسی در صحنه ی تراژیک!
اجرایی که دیدنش خیلی سخت بود.
پیشنهاد میکنم وقتتون رو هدر ندید و برام سواله چطوری این همه آدم به این اجرا 5 ستاره دادن مگه توی مملکت کورا این اجرا رفته که این همه آدم گفتن این اجرا خیلی خوب بوده!

کاری پر از ادعا و خالی از معنا بود. متن نمایش به شدت متن بدی بود، بازیگرا حرف معنا داری نمیزدن! اجرا از عمل خالی بود. دیالوگ ها در حد لوده بازی های اینستاگرامی بود و هیچ طراحی حرکت و بدنی وجود نداشت. جالب اینکه دوتا بازیگر اول انگار بازی هاشون رو از فیلم وسریال هایی که قبلا بازی کرده بودن آورده بودن و حتی دریغ از ذره ای شناخت و آگاهی نسبت به حس و بدن کسی که واقعا دچار شیزوفرنیه، انگار تن دوتا بازیگر که از سر صحنه ی یه سریال دیگه آورده بودنشون لباس صورتی پوشونده بودن که بیان یه نیم ساعتی هم اینجا ادا اطفار(نه بازی) در بیارن و برن به بقیه ی زندگیشون برسن (حتی یکیشون لطف نکرده بود ساعتشو دربیاره).
گریم ها و صحنه واقعا بد بود! لباس ها با بی دقتی طراحی شده بودن.
رقص ها! شما فرض کن که میخوای از رقص سما استفاده کنی به صورت کاملا بی ربطی به کلیت داستان و اینا اول و آخر اجرا رقص سما میذاری که چی بگی؟ حرکت و بدن بازیگرای دیگه هم تعریفی از اون دو نفر که از سر صحنه ی دیگه ای اومده بودن نداشت! بازیگر یه جا زبونش میگرفت یه جا خوب میشد، یه جا سعی میشد متن ... دیدن ادامه ›› پر از حرف س باشه و جای دیگه یادش میرفت!
طراحی نور که اصن معنایی در اجرا نداشت! (چراغ های سالن روشن می شود، چراغ های سالن خاموش می شود.) الان یکی میاد میگه اون سایه هایی که مینداختن روی پرده ها پس چی اون ها هم به غایت استفاده ی دم دستی و ابتدایی از بود و واقعا بی معنی، اگر قرار بود چیزی در پس پرده گفته بشه و نشون داده بشه و... که نباید همون میومد در جا چند ثانیه بعد رو صحنه!

این اجرا متن که نداشت ولی این پراکنده گویی که ترکیبی بود از شوخی های اینستاگرامی، فیلم ها وسریال های بازیگرای اصلی، چند تا شوخی زیر تنبونی ارزون با تراش و مداد، چند تا شوخی تکرارشونده که به شدت بد اجرا میشدن، با دنبال هم دویدن و رقص و موسیقی که سعی میکرد به این شلم شوربا یه ریتمی بده ولی زورش نمی رسید و اجرا می افتاد! چند بار از ریتم کامل میفتاد و ریتم عوض میکرد! اصن این حجم از اجرای اشتباه که تازه پر از ادعا هم هست برام عجیبه.
درود
چقدر این کار بد ، توضیح داشته
اینقدر متوجه کار نشدید ک فقط میگوییم : ممنون ک آمدید

۳۰ بهمن ۱۴۰۲
بنظر نمیاد این نقد از روی دلسوزی باشه مخصوصا که به فهم بقیه تماشاگرها هم توهین شده و جالبتر اینکه اینکار دقیقا با بقیه نمایشهای قبلی هم انجام شده. نقدی خوبه که سازنده باشه ولی تلاش برای بریدن نان عوامل نمایش با گفتن جمله (وقتتون رو با دیدن این نمایش هدر ندید) اون هم در مورد تئاتری که مظلوم واقع شده و خیلی بیشتر از اینها به توجه و حمایت نیاز داره مورد تایید نیست.
این کار هم سرگرم کننده بود هم ذهن تماشاگر رو در مورد چالشهایی که یک بیمار اسکیزوفرنیا داره درگیر میکرد هم بازیهای نسباتا خوبی ارائه میکرد دارای قابهای زیبا بود مخصوصا رقص آخر (که باز زاده یک ذهن اسکیزوفرنیایی هست و به بی ربطیش نمیشه ایراد گرفت) و با توجه به بضاعت تئاتر طراحی صحنه، لباس و موسیقی قابل قبول و مرتبط با موضوع را داشت. خدا قوت به تمامی دست اندر کاران تئاتر که با این همه مشکلات برای ما اینهمه زحمت میکشید.
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
الف
بنظر نمیاد این نقد از روی دلسوزی باشه مخصوصا که به فهم بقیه تماشاگرها هم توهین شده و جالبتر اینکه اینکار دقیقا با بقیه نمایشهای قبلی هم انجام شده. نقدی خوبه که سازنده باشه ولی تلاش برای بریدن ...
مرسی که رفتید بقیه ی متنای من رو هم خوندید کاش همه رو میخوندید که متوجه بشید که جایی که خوب بوده رو خوبشو گفتم و جایی که بد بدشو و اگر میخوای از عوامل اجرا تشکر کنی برو به خودشون بگو چرا به من ریپلای میزنی اگر فکر میکنی ذهن اسکیزوفرنیایی اینطوری که اینجا نشون دادن جهان رو میبینیه بازم دمت گرم بهم توضیح بده فکرتو، اگر فکر میکنی اون رقص هم مربوط بوده بیا علت ارتباط رو بگو، بیا بگو چرا یه چیزی که میگی خوبه خوبه تشکر کردن رو همه بلدن، بهم توضیح بده چرا فکر میکنی من توهین کردم! لطفا توضیح بده به جای خط ها تشکر از عوامل و نونشون رو نبریدن و... اگر نیاز میدونی من یادآوری کنم تئاتر به جز نون دونی که شما بهش معتقدی هنر هم بوده و چه و چه!
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متاسفانه اجرا به نظرم خیلی شعارزده بود!
ممنون از نظرتون🙏
۱۴ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی نهایت شبیه شازده احتجاب بود این کار ولی اسمی از آقای گلشیری نبود!
کاش حتی یه ذکری میشد ازشون نه اینکه اسم نویسنده و کارگردان یکی دیگه باشه!
سلام وقت بخیر،
دوست خوب من ، این مسئله بار ها و مکررا در تبلیغات و در برگه تیوال اعلام شده و بر کسی پوشیده نیست.
کابوس های شازده اجباری برداشتی آزاد از شازده احتجاب جناب گلشیری است.
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
به به آقا رضا سلام:)
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
زهره مقدم
به به آقا رضا سلام:)
سلام بر شما :)
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار بدیه ( میتونم توضیح بدم ولی ساده اینکه کمترین کار که بازی اون چیزی که میخوان نشون بدن رو انجام نمیدن ) و نمیدونم چطوری 19 نفر بهش 5 ستاره دادن، این باعث میشه مخاطب گمراه بشه. کمی این پروسه ی نمره دهی ها برای من اخیرا شک برانگیز شده!
سلام
ممنون که نمایش غلط رو دیدید و ممنون از به اشتراک گذاشتن نظرتون.🙏
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
ممنونم به خاطر اطلاع رسانی. خیلی محبت کردید
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در حال اجرا میخواستم اینو بنویسم ولی صبر کردم اجـرا تموم بشهِ، بعضی اجراها بدن ولی بعضی اجراها لزوم اجرایی ندارن، این اجرا حالت دوم بود، علت اجرایی نمایش درش وجود نداشت! پیشنهاد نمیکنم وقتتون رو بذارید
سپاس جناب یوسف دوست که زاویه دیدتون رو به اشتراک گداشتید.
دید شما کاملا قابل احترام هست، در نظر داشته باشید هر شخص ممکنه جهانبینی خاص خود و شیوه اجرایی ایده آلی در ذهن داشته باشه که از جهان بینی پیشنهادی این کار متفاوت هست. در کل، این اجرا از این جهت که داستان محور نیست قطعا مورد پسند بسیاری نخواهد بود.من هم به عنوان عضوی از گروه این اجرا رو  فقط به عزیزانی پیشنهاد می کنم که علاقه ای ندارند همه چیز تمام و کمال روی صحنه اتفاق بیفته و تمایل دارند از تخیل و تجربه زیسته خودشون استفاده کنند.
در نهایت استدلال شما با کمال احترام، در بیان اینکه یک اجرا لزومی نداره پس نبینید، به اندازه ای عجیب هست که شخصی در قیاس بیان کنه چون لزومی به نقد نوشتن شما نیست پس توصیه کنیم شخصی برای خوندن مطالب شما وقت نگذاره

۳۰ خرداد ۱۴۰۲
بردیا علیزاده
سپاس جناب یوسف دوست که زاویه دیدتون رو به اشتراک گداشتید. دید شما کاملا قابل احترام هست، در نظر داشته باشید هر شخص ممکنه جهانبینی خاص خود و شیوه اجرایی ایده آلی در ذهن داشته باشه که از جهان ...
شما لزوم نقد نوشتن منو فراهم کردید، با گفتن این جمله که:
اول: هر نقد و نظری دارید برای من توی تیوال بنویسید و من توجه کنید نوشتم گفت و گو ننوشتم نقد! ولی برعکسش صادق نیست.
دوم: اگر نیاز به نقد دارید کامل بگم بهتون که چرا کل تیم اجرا حداقل 20 جلسه ی دیگه باید نقش هاشون رو تمرین کنن، چرا اکت های بدنی بازیگرا با صحنه همخونی نداشت، چرا متن های هر چند اندک غلط بود، چرا صدای بازیگرا در نمیومد، چرا نورپردازی کار اشتباه بود، چرا بازیگرا نه تنها با بدن که با صورت و صداشون هم اکشتون رو نشون نمیدادن، چرا گریه کردن بازیگر هیچ ارزش اجرایی نداره وقتی که اجرا معنا بخشی نمیتونه به کار بکنه، چرا تعداد زیاد بازیگرها به جای کمک کردن به کار مانع کار شده بود و چرا چهره ی غمگین یه بازیگر از اول تا آخر هیچی به بازی اضافه نکرد، چرا گریم و لباس ها به پروسه ی معنا بخشی کمک نکرد، چرا موسیقی خیلی جاها به صحنه ها نمیخورد، چرا آدم های توی اجرا خودشون رو جدی گرفته بودن... میشه از ... دیدن ادامه ›› اشتباهاتی که توی اجرا بود لحظه به لحظه حرف زد ولی پیشنهادی که میکنم اینه، تمرین بیشتر بکنید!
سوم: دیشب شب اول اجرا بود و من وقتی وارد تیوال شدم که دقیقا کار تموم شده بود و کار 10 تا 5 ستاره داشت، میدونی، کار بد اشکالی نداره که بد باشه ولی نباید مردم رو گول بزنیم که کار خوبیه، اینو قبول داری؟
پ.ن: من استدلالی نیاوردم در گفت و گوی بالا ولی اگر نیاز به استدلال دارید برای اینکه چرا این کار بسیار بده پیشنهاد میکنم از یه استاد تاتر دعوت کنید توی تمرینا که کارو ببینه و بهتون از نظر کارگردانی و بازی و... کمک کنه.
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
رضا یوسف دوست
شما لزوم نقد نوشتن منو فراهم کردید، با گفتن این جمله که: اول: هر نقد و نظری دارید برای من توی تیوال بنویسید و من توجه کنید نوشتم گفت و گو ننوشتم نقد! ولی برعکسش صادق نیست. دوم: اگر نیاز به ...
جناب یوسف دوست شما بسیار عزیز هستید،
خیلی خوشحالم که با جزئیات فرمودید و من هم به بسیاری از نکاتی که فرمودید واقف هستم و حتی در حمایت می تونم اضافه کنم هر کدوم از این موارد مربوط به چه صحنه و کدوم بازیگر هست. قصد توجیه ندارم ولی فقط جهت اگاهی باید بگم که دیشب همون طور که فرمودید اجرای اول ما در سالن جدید بود و قطعا هم از نظر ابعاد سالن و هم فضا و محدودیت زمانی تجربه جدیدی داشتیم به نوعی که اولین اجرای جنرال در این سالن بود‌، به همین دلیل برخی جزییات شامل محل قرار گیری گروه موسیقی، برخی میزانسن ها و نور مشابه سابق نبود، حتی تعدادی نور مورد نظر در اختیار ما قرار نداشت به همین دلیل در کل شاهد برخی اشفتگی ها بودیم که  در شب های قبل در سالن دیگر حداقل کمتر بود و کارگردان کار هم در انتهای اجرا عذرخواهی کردن همونطور که شاهد بودید.
من هم مشابه شما قطعا دوست ندارم یک کار بیهوده تکریم و یا نکوهش بشه، تنها با کلی گویی و ابهام مخالف هستم و جمله بندی شما به نحوی بود ... دیدن ادامه ›› که یک استدلال رو منتقل می کرد، من هم از یک قیاس استفاده کردم و قصد دیگری نداشتم.

در کل زمان و وقتی که گذاشتید برای من به شخصه بسیار ارزشمند هست و از شما ممنونم.

۳۰ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیدوارم این کارو نببینید!

کار شمارو درگیر میکنه و خیلی هم درگیر میکنه ولی اینطوری درگیر میکنه که چرا شخصیت پردازی نشده، چرا کار حرکت نداره، چرا وسط رقص سماع ( به معنی شنیدن) داره یه بند حرف میزنه ونمیشنوه! چرا داره ضد هر چی که میگه و هر مرحله ای که توشه رفتار میکنه! چرا ادعای عرفان داره و تو مرحله ی ( فقر، فنا) چرا اول از خودش دونستن و منیتش که هنوز هست دم میزنه، صدای کار بعضی جاها نمیرسه، بازیگرا تپق میزنن، یه بازیگر راه میره و فقط میشینه و برمیگرده سر جاش و چرا بازی نمیکنه، چرا هیچ حسی رو با بدن نشون نمیده، و هزارو یک چرا دیگه تهش با یه سه تا دایره و اینکه حالا مخاطبین محترم بیان واظهار سوختگی و اینا کنن سر وتهش جمع میشه!
یعنی تن عطارو تو گور لرزوندن با این اجرا!
بعدش هم دم دستی ترین داستان ها از دیدار مولانا و سوختن پروانه هاو... رو برای افزایش میزان عرفانی بودن اجرا برای ما تعریف کردن!
لباس پرنده که بله ما داریم داستان منطق الطیر میگیم و بله سی تا پرده که سایشون روی پرده می افته و ... و از رابطه ی عجیب این زن/ مرد داستان ... دیدن ادامه ›› ما با یک سال قرص ضد بارداری خوردن و چون 1% شانس داره حامله بشه پس اگر حامله بشه مثل این میمونه که یه مرد حامله بشه!
بیشتر هم میشه در مورد کار گفت ولی خیام بهتر از من گفته:

قومی متفکرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی/ کای بیخبران راه نه آنست و نه این
چقدر خوب به ایراداتِ کار اشاره کردید 👍🏽
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
جانا سخن از زبان ما می‌گویی..
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جنگ است اسماعیل جنگ است

و خط مقدم این جنگ شعور جمعی ماست، و ای داورانی که از پس ما می روید مراقب عزیزانتان و رفتار های عمیقا ضد انسانی باشید، همه از قوانین مطلعیم. اگر کسی به شما بگوید که لباس تن شما نامناسب است و یا شما را تهدید کند که "نگذارید حراست خبر کنم و با شما رفتار دیگری کنند" کاملا دون از شان اول شماست و دوم هرگونه نهاد فرهنگی یا غیرفرهنگی. حتی زمانی که با زبان گفتگو و با انجام آنچه که ظاهر قانون است، تشخیص و تایید صلاحیت شخصی افراد در مورد پوشش شما می شود اجازه ی ورود و یا عدم اجازه ی آن!
و آیا دلم میخواهد در مورد اجرا چیزی بگویم؟
بله و خیر
روزگاری که در آنیم بیشینه شباهتی به ایستادگی تمام قهرمانان ... دیدن ادامه ›› دارد
هرکس برای خود و خدای خود می جنگد و همه تنهاییم، مثل سیاوش و مثل امام حسین(ع) و حتی مثل رستم در نبرد با دیوان،و همه به دنبال آزادی و آزادگی! تعزیه و سیاوش خوانی در حال رخ دادن است و کافیست آیینه به دست بگیریم و به این فکر کنیم لباس کدام نقش بر تن ماست و یا چه لباسی بر تنمان کرده اند! میدانم و میدانیم بسیاری بر لباس و حال خودشان خون گریه خواهند کرد.
ما در این بازی همه بازیگریم/نقش های قصه را جان می دهیم
این که می بینی کنون ما نیستیم/نقش ها هستند و ما ها نیستیم
اگر مصیبتی است برای گریبان چاک کردن و شیون، بر حال زار و نذاری است که داریم فردوسی می گوید: شده بر بدی دست دیوان دراز/به نیکی نرفته سخن جز به راز.
در عین حال انسان بودن ربطی به کارگردان و بازیگر و مسوول و تماشاچی و سیاه باز و تعزیه خوان و...ندارد. مسیر مشخص است و همه ی ما در انتهای روز، درست قبل از خواب خوب می دانیم روز خود را چطور گذراندیم. مولانا می گوید:
این جهان کوهست و فعل ما ندا/ سوی ما آید نداها را صدا»
شما بر ما راه بستید و دیگران نیز بر دیگرانی راه و آب بستند و شد آنچه همه دانیم. من مرده و شما زنده ولی این بخش را از متن مرگ یزدگرد خوب به خاطر بسپارید:
زن:آری. اینک داوران اصلی از راه می‌رسند. شما را که درفش سپید بود این بود داوری، تا رای درفش سیاه آنان چه باشد!
زنی ایستاده بر آستانه ی تاریخ

اگر قصد دارید که اجرا را ببینید و از بازگویی بخش هایی از آن در اینجا محتمل است ناراحت شوید، همه ی متن را نخوانید.

سوالی که خیلی از دوستانم از من کردند این بود که آیا باید این اجرا را دید؟
من دو جواب دارم، یکی کوتاه و دومی بلند:
جواب کوتاه این است که بله این اجرا را اکنون بیش از هر زمانی باید، دید! در این شرایط وانفسا که نفس را در سینه می کشند باید نشست و نفس به نفس بازیگران داد تا بخشی ازین درد مشترک را درک کرد، دردی که نه فقط به این دهه مربوط است و نه تنها به این مردمان. دردی است که همراه ما با تاریخ آمده است. پرده خانه را من سه بار دیدم پس به شما پیشنهاد می کنم که حداقل یکبار ببینید و به محتوای آن فکر کنید.

جواب طولانی ترش چیزی است شبیه این:

در باب ... دیدن ادامه ›› محیط و موسیقی و لباس:
دکور به معنایی بسیار ساده بود و از قصد این انتخاب برای کاهش توجه از محیط و افزایش تمرکز بر روی بازیگران انتخاب شده بود. در پوشش تلاش بسیاری شده بود که انعکاسی باشد از اقوام و گروه های متفاوت ایران، به جز پوشش زنانی که داستان را به پیش می بردند که تقریبا نمی شد گفت از کجا هستند، جز دو زن که یکی رفت و دیگری آمد، و هر دو با لهجه صحبت کردنشان نشانی بود از جایی که از آن آمده اند! نور پردازی را دوست داشتم وحتی استفاده از شمع و نور شمع به جا بود و در خدمت اجرا، چیزی در تاریکی رخ نمی داد و همه چیز واضح بود( این را از سه جهت سالن که اجرا را دیدم میتوانم بگویم که از هر سه جهت مشکلی در دیدن اتفاقات نبود)

در مورد بازی ها و برداشت من از بازی ها:

ابتدا باید بگویم که بازی ها درخشان بود و خرده ایراداتی و ... می شد تنها در ادای دیالوگ ها گرفت که در حدلغزش کلامی بود و بیش ازین هم تقریبا مشکلی نبود. در مورد بازی های زنان مفصل باید بگویم ولی درمورد بازی های مردان همین را بگویم که هرچند اندک بود ولی به جا بود، اضافی نبود، ولی همچنان که به نظر می رسد متن می خواست آن را برساند، در این دستگاه سلطانی این زنان بودند که اختیار امور را در حقیقت در دست داشتند! درست است که شاه حرف نهایی را می زد، ولی در نهایت این زنان بودن که با طرح ها و نقشه ها امور را به پیش می بردند حتی مردان دربار هم بازیچه ی دست زنان بودند! شاید بد نباشد بگوییم که مردان اجرا تقریبا در اکثر بخش های اجرا اخته هستند و این اختگی در کنش آن ها است و علت آن نیست که آنان خواجگان حرمسرای سلطانند! حتی سلطان در بازی نهایی که به فتح اشاره دارد تقریبا در طول جنگ به جز لحظه ی پایانی کشتن دشمن کاری نمیکند و دست به شمشیر ایستاده است و اون نیز به معنایی منفعل است! شاه در دیالوگ هایش اشاره میکند که به چهار میخ و سیخ هم با دستورش آدم ها کشیده می شوند ولی همچنان نافرمانی می کنند( یعنی با کشتن و زدن و بردن عملی باز هم صورت نمی گیرد) فعلی و تغییری در اینجا هدف است که برای شاه فرمانبرداری است و آن رخ نمی دهد.

اینکه داستان از دید زنان بازی خانه روایت می شود هم به دومعنا برای مخاطب جای فکر کردن دارد، یکی ازین جهت که گلتن گفت : کل زندگی ما بازی و تمرین است! یعنی خود این اجرایی بازنمایی ای است که ما از واقعیتی که در جهان بیرون در حال رخ دادن است داریم. و دوم ازین جهت که این زنان کار همان کاری را می کنند که شهرزاد هزار و یکشب و یا شهرنواز و ارنواز را برای ضحاک می کردند. ه خود شاه می گوید: این بازی خانه بزرگترین جنگ دولت ماست! که این زنان برای خوشنودی شاه ( بخوانید اصلاح و تربیت) تلاش می کنند و دیگران به کار خود مشغولند! این نقشی است که بسیار زنان در طول تاریخ و حتی در بین خانواده ها داشته اندو دارند، آنجا که زنان و مادران با داستان سعی در انتقال ارزش هایی به نسل بعد هستند هم نوعی از همین تاثیرگذاری است. هر چند که در خود اجرا هم می گویند: هر مرد یک نسخه بدل ازین شاه است و من دوست دارم این را بیشتر از مساله ی درست کردن یک حرمسرا به مساله ی مردسالاری ربط بدهم و در همانجا گلتن آرزو می کند که شاید جایی مرد بهتری باشد! یعنی آرزوی درونی گلتن همین اصلاح است و ازین جهت بسیار به زنانی که پیش ازین اسمشان رفت نزدیک است، فرقی هم تقریبا در بین پادشاه کاراکتر هزار و یک شب که زنان را می کشت و ضحاک که آدم می کشت و این پادشاه نیست! هر سه به معنی خیلی اصلی تر با زنان و زندگی و آزادی دشمنند! چون رنان را برای خود می خواهند و با گرفتن آزادیشان به آن ها زندگی ای جز در قفس نمی دهند! فقط فرقی در سرنوشت پادشاه ها است، که اینجا چون از ابتدا شاه حکم مرگ زنان را قطعی صادر کرده است، پس حکم مرگ خویش را هم نوشته است و تنها این حکم با خون شاه قرار است شسته شود.

از دو جهت این ماجرا شبیه به مکبث هم هست، یکی شباهتی که کاراکتر لیدی مکبث و گلتن به عنوان پیشبرنده و مغز توطئه دارند و دوم پیش بینی ای که از ابتدای داستان کاراکترهای مرد اصلی (شاه و مکبث) از آن آگاه هستند. شاه حتی لحظه ی ورود و پس از پیروزی هم به نظر می رسد فکرش را آن پیشبینی بیش از هر چیزی مشغول کرده است، ولی تفاوت عمده ای که کاراکتر گلتن و لیدی مکبث دارند در نگاهی است که نویسنده های اثر به زنان دارند. شاید بد نباشد بگوییم که آن ریختن خون شاهی که اینجا حتی خود گلتن آن را به سرانجام می رساند، در یکی از نمایش ها به ناحق است (و خون به ناحق ریخته شده در نهایت انتقام می گیرد) و تنها برای به دست آوردن قدرت و انتقال آن از مردی به مرد دیگر ولی در اینجا برای آزادی است از ظلم! بهتر است بگوییم شجاعتی که گلتن دارد بیش از همه شبیه به شجاعت زن آسیابان( نمایش مرگ یزدگرد) است که در مقابل لشگریان و موبدان و سرداران یزدگرد از ظلم و ستم شکوه می کند و می ایستد و حتی از مرگ هم هراسی ندارد! در این اجرا هم گلتن هم با آزمودن زنان منتخب این را ثابت می کند که آنان همه یک تنند در بدن ها و همه ترسی از مردن ندارند وبرای آزادی هم پیمانند و اگر ترسی هم هست موقتی است!
مساله ی دیگری که در این اجراست در استفاده از آینه است، موتیف دیگری که در کارهای بیضایی به تکرار دیده می شود، انگار آینه آن چیزی است که واقعیت وسرنوشت آدم ها را به آن ها نشان می دهد، چه آنجا که شاه گفت پیرزنی در آیینه مرگ او را دیده و حقیقت را به او گفته و همچنین آن جا که آیینه به زنان می گفت که اسم و داستان اصلی آن ها چه بوده است(این بخش هم شبیه بخش پایانی مسافران است آنجا که آیینه حقیقت و راهگشای همه است). بهتر است به آب هم اشاره ای کنیم، آنجا که گلتن با شستن غزال او را از رویا و اندیشه ی پیشین و خاطراتش می شوید و به او نام جدیدی می دهد، اینجا را می توان به معنی غسل تعمید یا هر گونه مراسمی که در آن گذشته شسته می شود هم گرفت، این به شکلی از آن آیین است، انگار تا پیش از آنکه شسته شود در حلقه ی زنان راهی نداشت و بعد از آن و خصوصا با نوشیدن از زهری که هم پیمانشنان کرد از یاران اصلی آن شد). البته این تغییر از یک دختر سرکش که حتی زبان نمی داند به یکی از یاران وفادار هم در طول اجرا شکل می گیرد، آنجا که خود غزال از گلتن می خواهد او را شبیه خود کند تا آخرین لحظه ی نمایش که او نیز از شاه انتقام خود را همانند گلتن می گیرد( یک شکلی با استاد) این حاصل نمی شد مگر با بودن و دیدن بازی های زنان بازی خانه!
بسیار نگاه موشکافانه و زیبایی ارائه دارید و لذت بردم، که البته غیر از چشم باریک بینتان، با چند بار دیدن این کار میسر است
۰۵ آذر ۱۴۰۱
سپاس از دیدگاه زیباتون
۰۶ آذر ۱۴۰۱
بسیار سپاسگزارم برای وقتی که گذاشتید و به دیدن نمایش ما آمدید و بعد از آن برای متنی که در اینجا ذکر کردید ، باشد که نمایش هایی که در سرزمینمان ایران اجرا می شود تماشاگرانی فرهیخته چون شما را بیشتر و بیشتر در سالن های خود مهمان باشد
۰۷ آذر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میخواستم بعد از سومین بار از اجرا بگم که چه قدر بهتر شد که دیدم هم میزانسن عوض شده هم متن هم بازی ها! هم کارگردان در خود کار نشسته! تغییرات از شب اول و از شب سوم تا امشب واقعا کارو داره به یه سمت دیگه میبره! حتی دیالوگ پایانی هم باز هم متفاوت شده بود، برام عجیبه، خیلی عجیبه که چرا کار داره این همه تغییر میکنه !
بار دوم یک سری تغییرات رو از جناب گرجی پرسیدم که دلایلش رو گفتن و ربطی به سانسور هم نداشت پنجشنبه برای بار سوم ببینم چه تغییراتی داره.
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
بار دوم یک سری تغییرات رو از جناب گرجی پرسیدم که دلایلش رو گفتن و ربطی به سانسور هم نداشت پنجشنبه برای بار سوم ببینم چه تغییراتی داره.
منم نگفتم که به چی ربط داشته ولی میگم این تغییرات از نظر من کارو بهتر نکردن!
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
رضا یوسف دوست
منم نگفتم که به چی ربط داشته ولی میگم این تغییرات از نظر من کارو بهتر نکردن!
منم نگفتن شما گفتین دوستان دیگه چندجا اشاره کرده بودن شما که مطرح کردین در جواب اون دوستان نوشتم منم اجرای اولی رو که دیدم بیشتر دوست داشتم تا اجرای سوم ببینم.
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جالبه این همه آدم گفتن این زیر که برید ببینید! مساله ی اصلی به نظرم نه توی اجرا و نه توی کارگردانی کار بود، مشکل توی این بود که اجرا منو یاد بدبختی ها و دعواهایی که با خانوادم داشتم مینداخت! یه اجرایی که وقتی از سالن اومدم بیرون فقط ناراحت بودم؛ از خودم ناراحت بودم چرا دیدم و یاد بدبختی هام افتادم، بازیگرا خوب بازی میکردن، نور و صحنه معمولی بود و اتفاق خاصی نبود وبد هم نبود! ولی واقعا کار اعصاب خورد کن و ناراحتی بود که دیالوگا توی هم میرفت، و کلی داد و بیداد توش بود و واقعا مثل بقیه ی کارهای این سبک؛ ( ابد و یک روز، متری 6.5) و... یه برشی ازون حال بده که به شما منتقل میکنه، یه بزرگواری میگفت که هنر پناهگاهیه که آدم ها از کثافت زندگی به اون پناه میبرن ولی من دلم نمیخواست و نمیخواد که همون چیزی که تو زندگیم بوده رو هم توی هنر( اگر بگیم هنر هست) ببینم! و فکرم نمیکنم ازون خانواده که نمایش داده میشد توی این کار کسی با دیدن این نمایش تغییری کنه! میشه نمایش رو جور دیگه ای هم معنا کرد! که اون مام میهنه و اینا و ما همه فرزندان اونیم و ... ولی نه اونقدر این داد و بیداد و اعصاب خوردی و زدن چیزا به هم و انداختن و شکستن و ریختن زیاده و داد و هوار که شما فقط میتونید وسط سالن به بدبختی هاتون فکر کنید نه یه تصویر از جامعه که باید درستش کرد! و اصن چیزی ازش یاد گرفت، به طور خلاصه بخوام بگم، این مدل رو دیدیم! تاثیرگذاره یا نه نمیدونم ولی اگر برای آرامش روانی خودتون احترام قائلید کاری نیست که پیشنهادش کنم!
اگر امکانش بود صفر میدادم به تاتر، همه چیز این کار بد بود، متن، لحن و ادای دیالوگ ها ، دکوراسیون که نداشت و موضوع و شکلی که ادای اعتراض بود نه اعتراض و همه چی واقعا به میزان ناراحت کننده ای اذیت شدم از دیدن این کار، به معنی واقعی کلمه همه چی بد بود و شاید باورتون نشه ولی تیتراژم پخش کرد:))
یادم میمونه ازین کارگردان هر کاری نوشت یا اجرا کرد هیچ وقت نبینم!
اگر بخوام خلاصه کنم اسم اجرا باید میشد:
خوانش دروغینی از تاریخ!
یا( کشتن مقصر اصلی جنگ در پاریس در سال 1400 و کشتن کسی که بی شباهت به نخستین رئیس‌جمهور ایران بود.)
بعضی ها حتی دست از سر مرده ها هم ور نمیدارند!
برام جالبه که خیلی از کسایی که این کارو دیدن دوست داشتن.

بازی ها پر زحمت و خیلی جاها پر از غراق بود به قصد افزایش طنز ماجرا که برای خندوندن مخاطب کار به سمت مسخره بازی رفته بود! این میتونم بگم مشخصا سلیقه ی من نیست! من واقعا برام کار خنده داری نبود! یکی اینکه آنچه که بر آن تاتر میگذشت خیلی هاش رو هممون میدونیم دیگه وبرای من بامزه نبود! دوم هم اون استیتمنت آخر کار واقعا بدترین بخش بود! یعنی خب اوکی ما فهمیدیم تاتر کار کردن جنون محضه و مگر هر هنر دیگری رو توی ایران کار کردن جز جنون محضه و یا اصلن مگر هر کاری کردن توی این شرایط مگر جنون محضه؟ خب چرا استیتمنت میدی! یا اجرا صدایی از خودش داره یا نداره دیگه! به نظرم بدترین بخش کار همون چند جمله ی پایانی بود!
واقعا گاهی وقت ها کلنجار می روم با خود که از کجا برای وصف حال و هوای شخصی بعد از اجرا باید شروع کنم و در مورد این اجرا باید از ذاذن شروع کرد.

خود اجرا و مراتبی که مخاطب برای رسیدن تا به پایان طی می کرد چیزی شبیه یک سفر برای یافتن حقیقت درونی و شخصی شده بود، چیزی شبیه به ذن نشستن، در خود رفتن و بیرون آمدن و باز در خود رفتن. کار با جملاتی از هاگاکوره شروع می شد:
"طریقت یک سامورایی بر مرگ استوار است و آن جا که باید بین مرگ و زندگی یکی را برگزیند، بی درنگ باید مرگ را انتخاب کند."
ولی از سامورایی بودن و هر گونه انسان بودنی کار پیشتر می رفت و سعی میکرد فرد را از همه ی این موارد تهی کند، از چیزی بودن تهی کند همانطور که در یک مثل معروف بودایی می گویند: در کاسه ی چایی که لبریز است چیز بیشتری نمی توان ریخت. برای یک سامورایی آیا چیزی بالاتر از شرافت ویا بازیابی آن شرافت از طریق مرگ شریف وجود دارد؟ این اجرا به ما می گفت بله وجود دارد و آن مردن پیش از ... دیدن ادامه ›› مردن است!

تلاش اول اجرا برای به ذن نشاندن مخاطب کاری بود که واقعا جرات زیادی می خواهد، مخصوصا با مخاطبانی که کمتر با فضا و حالات اجراهای شرقی آشنا هستند ولی این تلاش به خوبی و درستی انجام شده بود.

نکته ی دوم اشراف درست نویسنده ی اثر به آثار و مفاهیم ادبیات ژاپن بود، از هایکوهایی که به موقع و درست استفاده شده بودند گرفته، تا مفاهیمی که هم به درستی استفاده شده بودند و هم به درستی تشریح می شدند.

اگر متن هایی که بر صفحه ظاهر می شدند و صحنه ی نمایش را به صورت هایکوهای لحظه ای در نظر بگیریم پر بیراه نگفته ایم. به این صورت که بسیاری از هایکوها به صورت نوشته / تصویر در هنر ژاپن به نمایش در می آمدند.

مساله ی حضور آب در اجرا و انعکاس و اینکه خود این جهان انعکاسی است از درون و... که مفاهیم بودیسمی است که مخصوصا در مکتب ذن بیشتر تبلور کرده است، حتی در نورپردازی و استفاده از پرده ی بزرگ برای بازنمایی بسیار خوب نمودار داشت. آنجا که سامورایی به درون می رود و می گوید هر چه دیده انعکاس همین صحنه بوده و انداخت سنگ در آب و در جریان بودن ( در راه بودن).

کار از ابتدا به Bunraku به شدت شبیه بود ولی این شباهت بیشتر ازینکه فقط در فرم باشد به محتوا هم مربوط می شد. یعنی حرکت عروسک گون بازیگرها تنها شبیه به بانراکو نبود بلکه به دلیلی بود که در خود اجرا توضیح داده می شد. مساله ی خود استیج اجرا که شبیه Hashigakari ( پل ارتباطی صحنه ی اصلی و پشت صحنه در تئاتر Noh) هم بود برای من جالب بود که شاید فقط شباهت باشد، که شاید این فقط یک شباهت باشد اینکه در انتهای پل یک Tori بود معنای مهمی را به کار اضافه می کرد، شاید ترجمه ی بدی نباشد که بگوییم Tori ها دروازه ی گذشتن از جهان عادی به امر مقدس هستند و برای همین در سر در معابد در ژاپن نصب می شوند، در این اجرا هم به معنایی گذشتن و برگشتن از درون این توری را می توان به رفتن به وادی مقدس و بازگشت از آن را ترجمه کرد، با این برداشت، بازیگر زن اجرا باید Bodhisattvas باشد، کسانی که رستگاری را برای به رستگاری رساندن بقیه رها کرده اند( رفتن و بازگشت از دروازه)، در نتیجه به معنایی استاد می تواند خود Siddhartha(اولین بودا) باشد. از جهتی هم خود این استیج استاد بود، چون وقتی سامورایی به درون می رفت جز همینجا را نمی دید، پس به معنایی خود همین اکنون اجرا استاد و یا راهنما به معنایی بود!

تقریبا همه چیز اجرا در یک توازن قوی قرار داشت. موسیقی که تقریبا به سکوت نزدیک بود، میزان نور ، بازی ها که بسیار دقیق و درست بودند، حتی رفتار کمی اگزجره ی بازیگر زن در حرکاتش، همه ی این ها هماهنگی ای ایجاد کرده بود برای یک هدف، رساندن مخاطب به حالتی شبیه به مراقبه!

کار بی نهایت جذاب بود و فقط کاش سرعت متن هایی که برای سایه گذاشته شده بود کمتر می بود که بشود آن هارا بهتر خواند.

اگر دوست دارید کاری را تجربه کنید که شکل متفاوتی از جهان بینی را به شما نشان می دهد و شمارا به عنوان بخشی از کار در بازی درگیر می کند این کار را پیشنهاد میکنم.

بعد از اجرا حتما خالی تر/ پرتر سالن را ترک خواهید کرد.
کارهایی که این زمانه حتما باید دید!

اگر بخواهم خلاصه بگویم: کار را به تمام وکمال دوست داشتم.

سری اول مواجهه با تیم اجرای کار در حیاط عمارت نوفل لوشاتو بود و زمانی که برای دیدن اجرای کار دیگری آمده بودم، به طور اتفاقی، دوستم را دیدم که از سالن تازه خارج شده بود! از کار تعریف کرد و من تصور کردم که صرفا تمجیدی خشک و خالی از کار بوده که عوامل ناراحت نشوند، حدودا ده دقیقه بیشتر از شروع کار نگذشته بود که متوجه شدم با یک اجرای درست و دقیق، بازی ها و حرکاتی که به آن ها فکر شده است، تلفیق درست موسیقی، صحنه و اجزای صحنه ی درست طرف هستم.

از دیالوگ ها و داستان چیزی جز همانچه نوشته شده است بهتر است نگویم که خودتان کار را ببینید. در همین حد بگویم که متن کار بسیار قوی است ولی ... دیدن ادامه ›› این باعث نشده بود که متن از بازی ها کم کند یا کار بیشتر شبیه دیالوگ گویی ها طولانی به نظر برسد، بلکه کار با دیالوگ های درست و بیان درست دیالوگ ها تبدیل به یکی از المان های اصلی زیبایی کار شده بود.

سه بازیگر که فقط اجرای حرکات بدن داشتند هم به زیبایی و غنای مفهومی کار اضافه کرده بودند هم به شدت یادآور سبک اجرایی Butoh بود. از نظر رنگ بدن و فرم حرکات شبیه این سبک اجرایی بودند ولی جالبتر اینکه تمامی حرکات در خدمت اجرا بود نه باری بر دوش اجرا و انگار که برای این کار ساخته شده بودند.

موسیقی کار بسیار در فضاسازی و کمک به القای حس درونی کار موفق بود، به نظرم اجرا و انتخاب و ترکیب موسیقی با صداهای استفاده شده در این کار دقیق، درست و هدفمند بود، موسیقی مانعی نبود در فهمیدن کار، بلکه کمکی بود به مخاطب برای درک بهتر.

نور هر چند که در بعضی صحنه ها حدود یک نیم گامی از اجرا عقب می ماند که آن را هم می توان به محدودیت های اجرایی سالن نسبت داد، ولی استفاده ی درست از نور و حتی سایه ها و نبود نور در بعضی از بخش های اجرا و استفاده های دیگری از نور، کاملا از روی هوشمندی و تفکر اتفاق افتاده بود، یعنی چیزی به اتفاق سپرده نشده بود و این باعث شده بود که در سکانس هایی شدت اتفاقات و انتقال حسی حتی مانند درد به مخاطب افزایش پیدا کند.

بازی های همه ی بازیگرها در حد بسیار بالایی زیبا و درست و بدون کوچکترین تپقی اتفاق می افتاد، دیالوگ هایی که برای اجرا به تقلای بدنی و هماهنگی زیادی بین بازیگرها نیاز بود، در مخصوصا صحنه های پایانی که بدن سه بازیگر دچار دفرمیتی می شد، حفظ ضرب آهنگ دیالوگ ها بسیار سخت بود که باز هم توانسته بودند از پس انجام آن بر بیایند.

کار با یک پایان بندی منسجم از همان جایی که از آن شروع کرده بود پایان می پذیرد. من حتی اینکه اجرا مخاطب را با یک تصویر پایانی بدرقه می کند را هم دوست داشتم. برای من معنی ای که به ذهنم متبادر می کرد چیزی بود در حد حدود که: با این واقعیت ازین سالن خارج بشو که این اتفاقی است که تمام نشده است و تو شاهد آن بودی!

آیا پیشنهاد می کنم این کار را ببینید؟
بله حتما پیشنهاد می کنم، چون کاری است که در عین درد عمیقی که به شما وارد می کند، دردی که هر چه به عمق تاریخ و اتفاقات رفته باشید آن را عمیق تر حس می کنید، ادعای زیادی هم ندارد، گنده گویی نمی کند، شما را در مقابل خودتان قرار می دهد و از شما به عنوان انسان سوال می کند، بیشتر از آنکه جواب شسته رفته، بدهد.
" با این واقعیت از این سالن خارج بشو که این اتفاقی است که تمام نشده است و تو شاهد آن بودی "...چه برداشت جذابی کردید از پایان نمایش??
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می توانید همه ی متن را نخوانید و سخن بلند را کوتاه بگویم:
کار بسیار بدی است، مستقیما به شعور شما به عنوان مخاطب توهین می کند و به امتیازها توجه نکنید و از دیدن این کار صرف نظر کنید!
بخش بلند:

کار حدودا یک ربع اول که شمارا با فضا و اتفاق ها آشنا می کند و بازی ها را نشان می دهد مشکلی ندارد ولی حدودا 1 ساعت بعدی کار به شدت بازی هایی که در ابتدا به نظر می رسد عامدانه بد هستند ( بلکه خیر کارگردانی کار ضعیف است) شما را شکنجه ی مدام می دهند تا حدی که در لحظه ی پایان تاتر فریاد رهایی سر می دهید( اگر مانند بسیاری در نیمه های کار البته از سالن خارج نشده باشید). در انتهای کار شما حسی بین خشم و توهین شدن به شعورتان به شما دست می دهد! یعنی با خودتان فکر می کنید، در این حد که به خود می گویید اسب مرده ی اجرا بهترین بازیگر ... دیدن ادامه ›› کار بود!

کار از ابتدا تا انتها شعارزده، معانی سطحی که می توانید در یک دیالوگ کوتاه در تاکسی گذری هم بهترش را بشنوید! دچار هرج و مرج اجرایی، پر از حرکات بی معنی و اضافی، اغراق بی معنی در رفتار ( داد کشیدن بازیگران) و حتی بازیگر ها در بیان و تنظیم و کنترل میزان صدای خود بد بودند! دیالوگ ها در لحظه ای با داد و هوار اجرا می شد و در بخش دیگر کار به شکلی که واقعا شنیدن آن ها سخت بود!
کار مسلما قصد داشت نقد حالی باشد بر اوضاع و احوال این روزگار ما و ساختارو ...
اسب کار یک بلندگو در دست دارد که برای چک کردن صدا هر بار در آن فوت می کرد( چون چند بار آخر این کار را انجام نداد)
طراحی گریم و صحنه و نور ناراحت کننده بود یعنی بخش پایانی بازیگران در تاریکی دیالوگ های خود را می گفتند ( اصلا نور روی آن ها نیفتاده بود!)
شاید باورش سخت باشد ولی آدم ها می مردند و زنده می شدند!
شما در این کار کله ی اسب بر روی آدم و کله ی آدم بر روی اسب می دیدید ولی به جای گاو یک ظرف فلزی آنجا بود که کاملا استعاری باز هم برای توهین به شعور مخاطب از یک جای داستان به بعد شیرش خشک و تبدیل به خون می شود!
کار هر چه به پایان نزدیک می شود شعارزده تر هم می شود؛ این دیالوگ را ببنید:
دختر : این کتاب رو می بینی؟
جوان: این خیلی خطرناکه. اینجا کسی کتاب نمیخونه.
دختر:باید تمومش کنم. حتما راه خونه رو می تونم از توش پیدا کنم... .
در آخر داستان وسط یک شلم شوربای حسابی با زمین افتادن های الکی به پایان می رسد و بله اسب در جایگاه بالایی می نشیند! ( کاملا استعاری است و اصلا هیچ کس متوجه نمی شود)

حداقل کاری که کارگردان می تواند بکند:

نور را تست کند
صدای بازیگران را از جاهای متفاوت سالن بشنود.
به جای داد زدن، از بازیگرها بازی بگیرد، بلندگوی وانت را هم حذف کند!
مفاهیم سطحی را حذف کند و از شعار پرهیز کند به معنی دیگر متن را برای اجرا بازنویسی کند.
کار می توانست گریم داشته باشد!
ما متوجه می شیم که منظور از شیر چیز دیگری است، نیاز نیست بشکه ی فلزی باشد.
فرض را بر این بگیرد که مخاطب نیاز نیست لقمه ی جویده شده را در دهان قرار دهد، به مخاطب اجازه دهد به کار فکر کند.
اگر می خواهید به کار طنز اضافه کنید. متن را اصلاح کنید.
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
به نظر می رسه این مسیج جنرال و کپیه که در جواب همه می دید حتی بی ربط به نقد من به کار!
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
رضا یوسف دوست
به نظر می رسه این مسیج جنرال و کپیه که در جواب همه می دید حتی بی ربط به نقد من به کار!
سلام
به پاس وقتی که برای اجرای ما گذاشتید فقط و فقط از شما قدردانی کردم.

راجب نقد شما
کامل خواندم
احتمالا این گونه از تئاتر رو شما دوست نداشته باشید.
این هم گونه ای دیگر از تئاتره که در کل دنیا با تالیف های متفاوت ... دیدن ادامه ›› در دنیای مدرنیته و فرا واقعی داره تولید میشود
اگر هم سوالی ذهن شما مخاطب عزیز رو درگیر کرده و نیاز به مکالمه دو نفره داریم راجب تولید ما. من آمادگی دارم
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
رضا کرمی زاده
سلام به پاس وقتی که برای اجرای ما گذاشتید فقط و فقط از شما قدردانی کردم. راجب نقد شما کامل خواندم احتمالا این گونه از تئاتر رو شما دوست نداشته باشید. این هم گونه ای دیگر از تئاتره که ...
مساله رو به دوست نداشتن من تقلیل ندید جناب! اجرا بد بود توضیحاتمم فکر کنم واضحه!
هر زمانی که شما بخواید من مشکلی ندارم میام در مورد کار صحبت کنیم. من سوال که ندارم نقدم رو به کار و نحوه ی اجرا نوشتم ومتن اجرارو هم چک کردم که ببینم مشکل از اجرا بود یا متن ... بازم اگر فکر میکنید که اگر ممکنه کمکی کنم کار بهتر بشه من در خدمتم :)
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان زیادی بر خود فضا و همه چیز این کار نقد نوشتن و...
چند تا نکته ای که به نظر من مدرن بود رویکرد به روایت اثر بود:
1- یعنی مساله ی راویان روایت هم در کار از ابتدا تا انتها گنجانده شده بود!
2- از منابع دیگری برای پرداخت روایت داستان و دیالوگ های بین افراد استفاده شده بود به جز کتب مقدس
3- مسیح انگار بر رسالت زمانی خودش آگاه بود و حتی با زاویه ای که نسبت با حکومت داشت.
4- نقد حاکمیت دینی زمانه توی کار بود، یعنی اون خاخام رو بیشتر از اون جایگاه تاریخیش میشد دید اونجا که گناهکاری رو آزاد و بیگناهی رو بر دار کردن!
5- خود کار اینگونه بود که مسیح و حواریون و ... هر کسی میتونن باشن( جین و تیشرت) برای من معنی بی تاریخی اتفاق رو می داد.

به جز این موارد
من برام نقطه ی درخشان کار بازی درخشان مسیح وتشابهش با نسخه ی مسیح خاورمیانه ای ( در مقابل مسیح رومی) بود، بازی ای که ... دیدن ادامه ›› واقعا کارو از یه کار متوسط به یه کار عالی تبدیل کرده بود. در آینده امیدوارم ازین بازیگر بازی های فوق العاده ی درخشان دیگه ای ببینیم.
بازی بد کار هم برای یهودا بود به دلایل خیلی زیاد!
موسیقی خوبی هم کار داشت.
در مجموع کار خیلی خوبی بود و دوست داشتنی.
هر وقت که میخوام برم یه تاتر ببینم از خودم میپرسم چی باعث میشه یه تاتر تاتر بشه ؟ به نظرم خیلی عوامل مختلف میتونن باعث بشن یه کار تاتر بشه.
اول اینکه بازی خوب بود وقابل قبول ولی مشکل دقیقا همینجاست بیشتر بازی چیزی شبیه دیالوگ های تک نفره بود یعنی انگار یکی سعی کنه از روی یه نمایشنامه به جای همه بخونه وبخواد که این کارو با عوض کردن صداش بکنه ! من با خودم وسط اجرا داشتم فر میکردم که اگر چشامو ببندم و بازیگر رو نبینم وفقط صداشو بشنوم آیا داستان رو از دست میدم واین کارو کردم و نه از دست ندادم! به نظرم حرکاتی که لازم باشه تبدیلش کنه به یه تاتر به شدت کم بود، یه کاری کنید اگر روزی روزگاری این کار ضبط شده هم بیرون اومد یه بار فقط به صداش گوش کنید وببینید واقعا مدیوم کار تاتر بود یا نمایش رادیویی؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاو بودن برای فروش!
گاو موجود جالبیه ! هم کلی شیر میده وهم میتونه وحشی و خشن باشه! گاو بودن وگاو شدن واقعا سخته، چه گاو خشمگین ، چه گاو مش حسن.
اگر جای زندگی کنی که یهو همه چیو ازت بگیرن ویهو مثل مش حسن همه چی رو سرت خراب بشه وهمه بهت دروغ بگن که گاوت فرار کرده ولی تو میدونی اون گاو هیچ جایی نرفته چی کار میکنی؟ اگر تمام زندگیت یهو بریزه به هم وامنیتی که داری و از دست بدی ، حتی نتونی با آرامش پیش کسی که دوسش داری بخوابی چی کار میکنی؛ من باشم ممکنه بخش گاو خشمگین وجودم بیدار بشه! نجواب من به سوال اول فیلم اینه آدم اینطوری میتونه گاو بشه واقعا اصلا سخت نیست، تمام چیزایی که یکی براش عزیزه رو ازش بگیر وحالا ببین به چه مرتبه ای نزول میکنه و واقعا سخته که تو اون شرایط بازم آدم بود بازم تکون نخورد واز ارزش هایی که یه عمر برای خودت ساختی بگی. چیزی که برای من این فیلم داشت و جالب بود این چالش سخت انسان بودن بود .
وقتی فیلم رو دیدم حس بدی بهم دست داد یه حس اشمئزاز خاص! ازینکه توی زندگیم ممکنه به جای تمام کاراکترهای مرد داستان باشم! واین فقط من نیستم میتونه :همکارم باشن ، دوستام باشن ، پدرم باشه ، برادرم باشه، شوهر زنم باشه . این فقط جرات میخواد که بیایم بگیم وسوسه شدم و پشیمون باشیم! سن نمیشناسه وفیلمم اینو میگه ! کی میتونه بیاد بگه ادعایی که فیلم در مورد سن نداشتن این مسئله میکرد غلطه! اونجا که گوشی رو از دست اون پسر جوون میگیره، کی میتونه بیاد وبگه اگر گوشی خیلی از مارو یه زمانی از دست ما اخلاق ما و نه کس دیگه ای بگیره وبهش نگاه کنه، سرافکنده نمیشیم، وچه تشابه جالبی بود بین این پسر واون پسر فروشنده که زندگیش به خاطر اشتباه پدرش تباه شد. من فکر نمیکنم که فیلم از بازتولید اون نگاه لذت جویانه نسبت به زن حرف نزده باشه .من فکر نمیکنم که این ... دیدن ادامه ›› اتفاق نتونه برای ما بیفته که جای گناه کار وانتقام گیرنده باشیم ! اینکه تو نمایش مرگ فروشنده گناه کار وکسی که ازین فرد انتقام میگیره یک شخص واون خود فرده واشاره ای که این فیلم میکنه، که ممکنه همین اتفاق هی توسط افراد مختلف بازتولید بشه باید مارو نسبت به یه بمب ساعتی آگاه کنه! بمبی که هر لحظه ممکنه اگر برای کنترلش از خودمون شروع نکنیم اول از همه گریبان خودمون رو بگیره!