سیاهه مقصوداُف همراه برف
به نظرم برف سیاه در گونه سورئال با تم معمایی قرار میگیرد، نمایش با وقوع یک قتل اتفاق می افتد که قرار است ماجرا با فلش بک یا رجوع به گذشته نویسنده منزوی و مغروری به نام مقصوداف که در انتها مشخص شده که دچار بیماری اسکیزوفرنی است معلوم شود اساسا" مدل بازی با زمان و رفت و برگشت بین خیال و واقعیت و دیالکتیک بین این دو از سوژه های جذابی بوده که بارها و در برخی موارد به مدد این بیماری روانی مورد استفاده نویسندگان و کارگردانان تئاتر و سینما قرار گرفته اما دو مسئله مهم در اینگونه آثار مورد توجه است ۱- انتقال درست حس یک اسکیزوفرن برای نیل به درک فهمی که او دارد ۲- رسیدن به شخصیت پردازی کاراکتر اصلی از پس بازی خیال و واقعیت
من فکر میکنم اساسی ترین مشکلی که به این کار وارد می شود این است که کارگردان با نگاه سینمایی و تصویری وارد شده یعنی جدای داستان جذابی که به نگارش درآمده اما کارگردان خواسته بدون استفاده از عناصر افزودنی نمایشی و با بهره گرفتن از عناصر تصویری به اجرای این کار اقدام کند بدین لحاظ او از فلش بک و فلش فوروارد و نریشن مدد میگیرد که البته با توجه به تحرک کم صحنه و دیالوگ محور بودن استفاده از نریشن ایده خوبی بود اما شما در تصویر از امکانی به نام کات کردن که در کسری از ثانیه اتفاق میفتد بهره میبرید اما کات در تصویر وقتی تبدیل به تعویض و مکث در صحنه می شود باعث افتادن ریتم شده مورد دیگر به دلیل امکانات متعدد مثل تدوین جلوه های تصویری، دوربین و... شما اگر فقط به خود داستان تمرکز کنید باز هم میتوانید مخاطب را جذب قصه کنید اما در تئاتر این استاتیک
... دیدن ادامه ››
صحنه و فراز و فرود دراماتیک است که باعث جذابیت میشود که باز هم این کار میتوانست با پرداختن بیشتر به شخصیت اصلی و پاساژهای صحنه ای و حسی کمی از منوتن شدن کار بکاهد و شاهد اینهمه رفت آمد فرسایشی کاراکترها به صحنه نباشیم همینطور کوبیدن مکرر در که امیدوارم آن در تا پایان کار سالم بماند، مثال خوب سینمایی که میتوان زد فیلم یک ذهن زیبا ساخته ران هاوارد است اگر کارگردان به شخصیت پردازی نویسنده و زوایای پیدا و پنهان او توجه بیشتری میکرد تاثیر پذیری این کار بیشتر میشد، طراحی صحنه،طراحی گریم،طراحی لباس و انتخاب بازیگران به خوبی انجام شده بود، همچنین انتخاب بازیگر افسر کا گ ب با نوع فیزیکش و مدل طراحی لباسش به جهت کنایه سیاسی کار، اگر حمل بر آشنایی و دوستی من با محمد عبدالهی نباشد توانمندی بازی او با توجه به اکت فیزیکی کمی که داشت همچنین به دلیل ایفای نقش اصلی کمک خوبی به کار کرده بود
در نهایت با توجه به دوران سخت کرونا و شرایط بد اقتصادی بابت به اجرا بردن یک کار استاندارد که نمیتوان گفت بد بود به گروه خداقوت بگم، خوشحالم دوستانم که بازیگران خوبی هم هستند یعنی محمد عبدالهی و افشین کامیاب فرد کار دیگری رو به اجرا بردن آرزوی موفقیت برای مجموعه و کارهای بهتر و بیشتر بعدی رو دارم🙏🌹