«در فرهنگ فشرده سخن، از افسانه به عنوان هرچیزی بیپایه و بیاساس و غیرواقعی و داستانی که بر مبنای تخیل ساخته شده و واقعیت ندارد یاد شده است.
... دیدن ادامه ››
تفاوت اسطوره با افسانه در داستانی بودنِ آن است. اما باید توجه داشت که افسانه بر خلاف اسطوره هیچگاه مرجع ایمان هیچ ملتی نبوده و صرفا زاییده فکر و خیال است» (انصاری،اسطوره شناسی تطبیقی، ۱۵:۱۳۹۳)
در یک فرهنگ اسطورهای همهچیز تا آنجایی خوب پیش میرود که اسطورهها از آدمیان پیشی نگیرند و صرفا جنبهی حمایتی داشته باشند. اما در فیلم زالاوا اسطورهها نقشی ارزشمندتر از آدمی پیدا میکنند. در این فیلم بنا به دلایلی نامعلوم اسطوره از آدمی عصبانی است و انسانِ مستاصل برای خشنودی و رهایی از خشمِ اسطوره؛ همانند آیینهای اسطورهای دست به تقدیم کردن قربانی میزند. اما این فرهنگ معیوب در همینجا خلاصه نشده و این قوم همه ساله در زمانی نامشخص مجبور به قربانی کردن هستند.
برای این فرهنگ و این قوم چهکار میتوان کرد؟ پاسخ هیچ است؛ چرا که افرادی که سعی در مقابله و مبارزه با این فرهنگ دارند، خود قربانیانِ اصلیِ این تقدیر شوم خواهند شد. اسطوره از هر علم و دانشی قویتر ظاهر شده و همهچیز را میبلعد، چرا که طرفدارانِ آیینِ اسطورهای از طرفدارانِ حقیقت بیشتر هستند.
نکته جالب در تمسکِ این قوم به فرهنگ اسطورهای آن است که وقتی شخصی در این راه فرزند خویش را قربانی میکند نه تنها بعداً از عمل خود پشیمان نشده و به فکر فرو نمیرود بلکه از آن به عنوان قسم یاد میکند.
فیلم زالاوا به خوبی فرهنگِ اسطوره پرستی را به تصویر کشیده است. همچنین در پایانِ فیلم متوجه میشویم که مبارزه با این نوع فرهنگ همواره محکوم به شکست خواهد بود زیرا اسطوره به بیان یونگ از یک اعتقاد جمعی در رابطه با معنای زندگی نشأت میگیرد. اسطوره به حدی قوی است که حتی گاهی خودِ شخصی که قصد مبارزه با آن را دارد را نیز به وحشت انداخته، تسلیمِ خواستِ خود میکند.
زالاوا داستانِ یک روستا نیست. داستانِ جهانی است که همگی به خواب رفتهاند و بیداریِ خود را در گروِ دیگری میداند. دیگریای که هرگاه بخواهد بر آنها خشم میگیرد و هرگاه بخواهد آسایش و رفاه را به آنها هدیه میکند و در این میان انسانها همچون عروسکهای خیمهشببازی به انتظار سرنوشتی نامعلوم نشستهاند.
____________________
ممنون از دوست خوبم مرتضی سوری برای دعوتش🌸