در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجتبی رستمی فر درباره نمایش مرثیه ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ: ضیافتِ قدرت ... یادداشت آریامن احمدی بر نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:17:06
ضیافتِ قدرت
...
یادداشت آریامن احمدی بر نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ»؛
...

نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ»، ضیافتی بازشکوه برای بازخوانیِ قدرت براساس دو متنِ کلاسیکِ «ژولیوس سزار»ِ شکسپیر و «منطق‌الطیر» عطار است. این نمایش که بیشترِ جوایز جشنواره تئاتر فجر را هم دریافت کرده، از چند مولفه برجسته بهره می‌برد تا یک نمایش درخشان را روی ... دیدن ادامه ›› صحنه ببرد.

نخستین و مهم‌ترین مولفه، متنِ نمایش است. متن را رضا گشتاسب نوشته است؛ متنی خلاقانه، که با عنصر بینامتنیت، سعی می‌کند در دو مسیر موازی، قدرت را به نقد بکشد: در مسیر نخست، سزار روم در جایگاه دیکتاتور جمهوری، به درجه «خداوندگار روم» صعود می‌کند تا «یک زمان، یک آیین، یک روم» به کشور و مردمش عطا کند. این صعود برای اعضای سنا از جمله بروتوس، به معنای سقوطِ روم، جمهوری و برقراری دیکتاتوری است. عکسِ این مسیر، ماجرای پرندگانی است که عطار آن‌ها را به جست‌وجوی پادشاه‌شان سیمرغ رهسپارِ هفت وادیِ «طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر که سرانجام به فنا می‌انجامد» می‌کند تا به «قاف» (روم) برسند و زیرِ سایه پادشاه‌شان، زندگیِ جدیدشان را آغاز کنند. در میانه این دو راهِ بی‌پایان، کلاغی است که مدام «دیگر نه» («دیگر هرگز» یا «دیگر هیچ») را «قار» می‌زند تا یادآوری کند که همه ما «فراموش‌شدگان این شبِ کشدار» هستیم؛ عنصری تکرارشونده از زبانِ مرغان (اعضای سنا) که برگرفته از شعر بلند «کلاغ»ِ ادگار آلن‌پو و «عقاب»ِ پرویز ناتل خانلری است.

مولفه دوم نمایش طراحی صحنه و لباس است. صحنه نمایش با پشته‌ای از لباس‌های رنگی (که توامان نمادی از پرهای پرندگان و آدم‌های بدون تن است) آغاز می‌شود که از زیر آن پشته، آدم‌های نمایش سربرمی‌آورند: یکی از آن‌ها سزار است که در پایان نمایش نیز به زیرِ همان پشته پوشالی می‌رود تا کلاغِ سیاهِ سی‌صدساله، از فرازِ دنیا سخن از کابوسِ بی‌پایان روم در شبی کِشدار قار بزند؛ شبی پر از تکرارِ «دیگر نه»، «دیگر هرگز»، «دیگر هیچ»؛ تقابل کلاغ و عقاب در نمایش، یادآور گفت‌وگوی «عقاب» و «زاغ» در شعر پرویز ناتل خانلری است: «شهپر شاه هوا، اوج گرفت/ زاغ را دیده بر او مانده شگفت/ سوی بالا شد و بالاتر شد/ راست با مهر فلک، هم‌سَر شد/ لحظه‎‌ای چند بر این لوحِ کبود/ نقطه‌ای بود و سپس هیچ نبود.»

مولفه سوم نمایش، بازی‌ها است. بازیگران نمایش با گریمی که هم‌زمان آن‌ها را در دو نقشِ شخصیت‌های نمایش «ژولیوس سزار» و پرندگانِ «منطق‌الطیر» نشان می‌داد، بازی می‌کردند: سزار (عقاب)، بروتوس (هدهد)، پمپی (هما) و… و طالع (عطار)؛ هم‌او که مثل «کلاغ» مدام هشدار می‌دهد: «از پانزدهم ماه مارس برحذر باش!» کلاغ را می‌توان نقطه‌عطف نمایش در استفاده درست و بجا از موتیف آن و بازی درخشان بازیگر آن برشمرد: به‌ویژه تقابل کلاغ و عقاب، یکی نماد سیاهی و فناشدگی و دیگری نماد قدرتِ بی‌حدوحصر. همان‌طور که عقاب نمادی از قدرت و پادشاهی در روم باستان بوده است، تاجایی‌که این نماد تا عصر ما نیز آمده: از آلمان نازی و رژیم بعث عراق تا نمادی بر یونیفرم‌های سربازهای ملل مختلف.

مولفه چهارم نمایش، نور و موسیقی است که گاه به مددِ مویه‌ها و نواهای جنوب ایران سعی می‌کند به مانند هر دو متن که پلی بین شرق و غرب هستند، در کنار موسیقی الکترونیک، پل بزند بین آن‌ها برای ساختنِ یک ترکیب‌بندی هنری و ادبی در ضیافتِ قدرت: یکی قدرتِ عقاب‌گونه برای نابودی دیگران، و دیگری قدرتِ سیمرغ‌گونه برای شناختِ خویش.

مولفه پنجم نمایش، فرم است که متن بر آن استوار است: فرمی که به مددِ زبان و دیالوگ در دو مسیر خلاف هم حرکت می‌کند تا اثری خلاقانه به نمایش بگذارد. فرم درخشان متن، خود را در اجرا هم به‌خوبی نشان می‌دهد: این فرم در طراحی حرکت بدن، صحنه، لباس و نور نیز به اَشکالِ مختلف خود را بازتولید می‌کند تا اثری چندبُعدی/چندمعنایی به تماشاگر ارائه کند که از یک‌سو، آینه‌ای برابرش بگذارد از تراژدیِ تاریخ در جهان، و از سوی دیگر دعوتش کند به بازخوانی دیگربار جایگاهِ خویش در ضیافت قدرت: یکی تکرار و دیگری هُشدار.

نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» به کارگردانی مجتبی رستمی‌فر، دعوتی است برای حضور در مهمانیِ قدرت: قدرتی که مانند گناه و ترس، هزار شمایل دارد و در هر یک از ما به وقتش سربرمی‌آورد تا در دو نیمه تاریک‌روشنای‌مان، توامان «سزار» خلق کند برای «قدرتِ مطلقه» یا «سیمرغ» برآرد برای جست‌وجوی حقیقت. انتخاب با شما است که با کدام نیمه، پای در راه نهید…

https://www.ilna.ir/fa/tiny/news-1274677
دقیقا قسمت هایی از نمایش برای من یادآور شعر مورد علاقه ام از خانلری فقید بود...همان مصرع آخرش نقطه ای بود و سپس هیچ نبود!برای من نقطه ی پایان سزار و عقاب شد
...و بسیار مشعوفم از اینکه این حس رو کسان دیگر هم داشتن....
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید