عجب تئاتری بود عجب کیفی کردم. خدا به سر شاهده تا براتون رخ نده عمرا خوشمزگی چنین اتفاق دلپذیری رو بتونین بچشین. ردیف دو صندلی رو بودم که بغل دستیم گفت شما ملانقطی تیوالی :)))) سرگرم حرف زدن و خوش و بش بودیم یه آقایی اومد گفت من کارگردان این کارم شما بودی دلتون میخواست ردیف یک بشینی؟
وای وای وای شیههکشان و ذوق کنان گفتم بللللله. بلیت رو دادن و رفتم جلو. از تمام جهات اطرافم پاک پاک از سر و صدا بود و غرق لذت بودم :)) حالا بماند نیم ساعا بعد یه مادر و پسر اومدن کشتن منو ولی انقدر کیفور بودم هیچی نمی.تونست عصبیم کنه. فقط حظ کردم از نمایش.
چه گریمهایی چه طراحی لباسهایی چقدر دکور دوستداشتنی بود. وای سهتا موریانهها نمک خالص بودن، خودم هلاک عنکبوت شدم وَه چه بازی دلپذیری. و دخترک توی قاب چقدر خوب بود محو لباس آبیش بودم و رژ آبی اکلیلیش و موهای کاموایی صورتیش. بشدت دلم میخواست باهاشون عکس بگیرم ولی از اونور ساعت ۹ یه نمایش دیگه داشتم.
داستان رو هم دوست داشتم. خلاصه خداقوت به تکتکتون. الهی که هرشب سولدائوت بشین. کارتون از این کارهای کودک از سرباز کنی نبود، کاری بود که کیف کردم از همهچیزش.
دیدار با رفقای تیوالی هم که دیگه فبها حیف نشد کامل در مورد نمایش حرف بزنیم امیدوارم زودتر کامنتاشونو
... دیدن ادامه ››
بذارن 💙🥰
فقط این مامان باباهایی که هی بیخودی دست میزنن و با صدای بلند برای بچهها توضیح میدن قطعا از سیارهی دیگری اومدهبودن....😁 ولی اونا هم باز نتونستن عصبانیم کنن چون غرق لذت بودم.