.
اگر با آنکه دار آویخت، امکانِ سخن داری،
نگهکُن! زان طناب اینک نخی در پیرهن داری!
وگر بر کِیدِ خسرو چشم بستی فاش میگویم؛
که شیرین تا به مُچ دستی به خونِ کوهکن داری!
به زمزم گر بشویی دست از خون، باز بیهودهست...
چو ... دیدن ادامه ›› تا زانو نمیبینی که پایی در لجن داری!
مگویی: "کاری از دستم نمیآید برادرجان"
هواری میتوانی زد... که میبینم دهن داری!
خدا را دیدهام باور نداری... لیک میبینم،
که در پیشانیِ تاریخ شرم از شعرِ من داری!
#حسین_جنتی