در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سروش درباره نمایش همه چیز می‌گذرد، تو نمی‌گذری: در طاس فلک نقش قضا و قدر است مشکل گرهی ست خلق از این بی‌خبر است پند
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:01:05
در طاس فلک نقش قضا و قدر است
مشکل گرهی ست خلق از این بی‌خبر است
پندار مدار کین گره بگشایی
دانستن این گره به قدر بشر است *

در این متن سعی شده است پس از تماشای دو نوبت این اثر به یادماندنی، به طور خلاصه، به نحوی که قصه لوث نشود به برخی کلیات دریافت هایم از نمایش بپردازم.

اگه میخواهید با تنهایی تان در دنیاهایِ موازیِ متقاطع در طولِ بخشی از تاریخ و جغرافیایِ هستیِ شناخته شده (visible universe) کنونی مواجه ... دیدن ادامه ›› نگردید، بهتر است اصلا این اثر را تماشا نکنید!


نمایش «همه¬چیز می گذرد تو نمی گذری» با اسبی ماجراجو در برخی ایستگاه هایِ متقاطع شونده یِ تاریخ و جغرافیا می تازد! و بازیگران با قابلیتی خیره کننده در اجرا، ما را به مسافرانِ طریقتی در تجربه دنیاهای موازی همراهی می کنند. گویی ما (تماشاگران) سوار بر قالیچه ای به تماشای کرکترهای متعدد خلق شده، در طول زمان، همراه شان (بازیگران) جابجا می شویم.

طراحی خلاقانه صحنه به محتوای متن و اجرا که حاوی نشانه ها و نمادپردازی های متعددی است، می افزاید. در چشم اندازی، صحنه به مانند قبرستانی به چشمم می آید که گورستانِ افراد مختلفی در طول تاریخ شده است. گورهایی که با خطوطی در صحنه و درخیال با هم ارتباط می یابند. گویی گورستانِ تاریخ، درگذشتگانی را از دیرِ فَنا با هفت هزارسالگان، سَربه سَرکرده است تا در موقعیت هایی فرای مرزهای جبری تاریخی جغرافیایی در تقاطع هایِ طنزگونه و سورئال به هم پیوند خورند.

بخشی از صحنه نمایش به طرز خلاقانه ای تداعی کننده اسبی¬ست که یکی از شخصیت ها در طول تاریخ از خطوط شکسته رنج های انسانی با آن سفر می کند. تا در نهایت، «تنهایی» ما را به طرز غریبی یادآوری نماید. تنهایی در حصارِ هستیِ شناخته شده از سویی و از سوی دیگر در مرزهای شناختِ انسان به عنوان سوژه-دریابنده. بدین ترتیب با اشاره به اینکه همواره در ذهن مان (به سان سوژه های دریابنده) محدود می مانیم، با تصویرِ خطوطِ متقاطع و شکسته رنجها، پوچی بشری را نسبت به عظمتِ «هستی شناخته شده یِ موجود» و «ناشناخته یِ موجود یا ناموجود (نیستی کنونی)» یادآوری می کند. تنهایی ای یاس آلود که با تجربه فرهنگِ دیگری پذیر و مهرگستر، به سانِ منحنی موسیقی ساز در طول اثر، قابل تحمل می گردد.

نمایش که حاصل پروژه ای قریب به دوسال است با هنرنمایی هشت هنرمند کاملا نابینا و سه هنرمند با بینایی محدود (درک سایه و نور از فاصله نزدیک) اجرا می شود. صحنه و اجرا به نحوی¬ست که افراد با پیشینه متفاوت فرهنگی تحصیلی و طبقاتی اقتصادی به راحتی با بسیاری جزییات روایت شده آن ارتباط برقرار می کنند. افزون بر غنای فرمی اثر، محتوای متن هم در خور توجهی ویژه است. نمایشنامه چرمشیر که برای یک کرکتر نوشته شده است با افزوده شدن بخش های فراوانی به آن، مختص اجرای چنین گروه هنرمندی دراماتورژی شده است.

* شعر از مهستی گنجوی
فرمایشات شما عالیه. خوشحالم که با هم هم‌نظر هستیم جناب سروش و چه جالب که عکسی از دکور هم گذاشتین. دستمریزاد.
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
نازنین پاشا (pashanazanin7)
جناب آقاى سروش،
بقدرى شیوا و زیبا توصیف کردید که حرفى براى گفتن باقى نمى مونه جز اینکه از شما دوست عزیز تشکر کنم که اینقدر زحمت کشیدین و نکات زیبایى رو برامون نوشتین 🙏☘️🌸.
خداوند یار و نگهدار شما باد 🌺🌹🙏.
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
نازنین پاشا (pashanazanin7)
از عکس زیبایى که باشتراک گذاشتید هم صمیمانه تشکر مى کنم 💐🙏.
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید