یالطیف
تهران خبری نیست!
این جمله را بارها و بارها در روزها و ماه های گذشته، تکرار کردهام، نه فقط برای خود، بلکه برای هر زن و مردی که خیال میکرد؛ زندگی یک تهران به او بدهکار است...
مجموعه های هنری و فرهنگی، تهران را محیطِ امنشان کردهاند و مثل آرش کمان به دست گرفتهاند، بی آنکه بدانند نهایتِ بُردِ کمانشان؛ یک کوچه پایین تر از ساختمانِ سازمانشان است...
تهران خبری هست؟ نه، نیست!
آنچه که جلوه میکند، پهلوانپنبه هایی هستند که دورِ هم جمع شدهاند و حق میسوزانند!
روزی که از تهران کوچ کردم، تازه دوزاریام افتاد که یک عمر به شهرها و استان های دیگر بدهکار بودهایم و نمیدانستیم...
به هر شهری که رسیدم،
... دیدن ادامه ››
مردمانش میخواستند کاری کنند اما آرمانشهرشان، تهرانی بود که خود لنگ در هواست! خیال میکردند در تهران برایشان ریسه کشیدهاند و در کوچهشان عروسی میشد، اگر که یکی از آن پهلوان پنبهها؛ سلامشان را علیک میگفت...
تهران خبری نیست!باور کنید...
در دیارِ خودتان بمانید و کار کنید که هرآنچه مقدس میپندارید، همین باور را فریاد میزند، آن دختر و پسر غیرِ تهرانی، امیدشان بعدِ خدا به شماست، نه آن حقوق بگیرانِ رزومه ساز که همه را؛ خطی از خطهای رزومهشان میبینند!