«چه» در نمایشِ مهران رنجبر مانند شخصیت واقعی چگورا با پارادوکس های فراوانی همراه است. درست مانند شهر آرمانی محقق نشدهاش. مانند وقتی که از قلم به همان مهارت مسلسل استفاده میکرد. شخصیتی که حتی لری کینگ در نمایش هم نمیداند دوستش داشته باشد یا از او متنفر باشد. شبیهِ همهی تاریخ، که نمیدانیم او را چه بنامیم. پزشکی دلسوز یا شخصیتی که در فرمان اعدام مخالفان آرمانشهرش ذرهای درنگ ندارد. یک روشنفکر بدانیمش یا متنقد سرمایه داری. او را رابینهود زمان بنامیم که رویاهای ثروتمندان را به کابوس تبدیل میکند یا شخصیتی که برای کشتن لحظهای مکث نمیکند.
به قول لری کینگ که در نمایش می گوید ژان-پل سارتر او را «کاملترین انسان عصر ما» میخواندش بنامیم یا نظر خاکوبو ماچوور را باور کنیم که او را یک جلاد سنگدل میخواند.
هر چه که هست مهران رنجبر رنجِ «چه» بودن را با میزانسن های دقیق، نور پردازی و نشان دادن سایهای بزرگتر از خودِ «چه» به ما نشان میدهد. و چقدر هم زیبا از پسِ این نقشِ سخت مانند همهی نمایشهایش
... دیدن ادامه ››
برمیآید.
چقدر بازی مهدی یگانه در نقش لری کینگ خوب و به جا و پر زحمت بود و چقدر کِیف کردم که شاهد دقایق دست زدن خودِ مهران رنجبر برای بازیگرش و تماشاگران برای یگانه بودم.
تنها نکته که زیاد بودنش، تاکید می کنم «زیاد بودنش» باعث شد لذت کافی از آن نبرم موسیقی بود. موسیقی که به درستی و به زیبایی توسط علیرضا عبدالکریمی عزیز اجرا میشد و چقدر به نظر بنده حقیر زیباتر بود اگر در استفاده از آن افراط نمیشد.
همه عوامل این نمایش خسته نباشند.