او تنها بود
او از همه چیز در ذهن خود هیچ چیز نساخته بود
او غریب بود
او در خانه خود هم غریبه بود
غریبه ای نادان، سرگردان و در عین حال عاقل و زیرک!
ضربه اول را شروع اجرا میخورد، روایتی که در ثانیه های اول گیرا نیست، غریبه است. مربوط به دورانیست که بسیار سیاست زده و فرهنگ زده بوده است. مخاطب ایرانی در سال 1402 به شدت با این فضا نا آشناست. حرف از این نکته که این نوشته اولین بار است که ترجمه و اجرا میشود خود شاهدیست بر عدم جذابیت آن نه شاهدی بر حرکتی نو و تازه.
کسی دنبال چنین حرف هایی نمیگردد! قبول. ولی اگر هم مخاطب خاص را میخواهیم باید به شدت به فضای اثر نزدیک شویم. اثری فوق جدی که نباید حتی لحظه
... دیدن ادامه ››
ای کلامِ خارج از چارچوب وارد آن شود. اجرایی که اگر کمدی هم درگیر آن شود باید خنده های دردناک داشته باشد نه هنجارها و ناهنجارهای نوین کلامی.
داستان جلو میرود. از شوک اول خارج میشویم. روایت بهتر میشود. جدی تر میشود. دردناک تر میشود. ما گرفتار چیزی میشویم که خود همه چیز است. ما در هزارتوی اتاق های زندگی هم تنها نیستیم. ما همیشه در همه جا حتی در قدرت، بستری از ضعف هایی هستیم که خود ناآگاه آن ها را به شماره انداخته اند. آن ها هستند. همیشه منتظر برای سربراوردن و برای بلعیدن ما. نه از بیرون بلکه از درونِ سایه های زندگی ای که حتی دیوارهای تو در توی خانه هم از بینشان نمیبرد.
روایت قدرت میگیرد. مخاطب میفهمید اثر لایه های مخفی ای دارد که اگر به نظاره ننشیند چیزی از آن سر در نمیاورد. به نظاره نشستن همان دیدن نیست. دیدن دردی دوا نمیکند باید نشت و فکر کرد. من هم همانم که در زندگی خود را در اتاق هایی پنهام کرده ام که روزی همان دیوارها به کشتنم میدهند.
سایه ها خودمان را هم میکشند.
و در پایان به اول برمیگردم، ما زندگی نمیکنیم ما زیستن خود را به نظاره نشسته ایم.
پیمان شیرپور
منتقد و کارشناس فرهنگی