در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پیمان شیرپور
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:39:12
 

پیمان شیرپور فارغ‌التحصیل رشتۀ مهندسی مکانیک با گرایش فیزیک صوت و دانش‌آموختۀ موسیقی و آهنگ‌سازی (خصوصاً نوازندگی پیانو) است و صداوَرزیِ تارهای صوتی (وکال کوچینگ) را در آلمان، نه‌تنها درحد حرفه‌ای، ‌بلکه تا مقام مربیگری آموزش دیده است. او همچنین تهیه‌کنندگی و کارگردانی اجراهای صوتی را در کارنامۀ هنری خود دارد. این مربیِ گفتارشناس و پرورش‌دهندۀ صدا بیش از ۱۴ سال است که در زمینۀ شناخت و پرورش صداهای متقارنِ گفتاری فعالیت دارد. پیمان شیرپور بخشی از این سابقه را با چند سال کار و مطالعه در خارج از کشور و پژوهش در زمینۀ شناخت فیزیکی جنبه‌های تأثیرگذاری و تأثیرپذیری صدا و چرایی و چگونگی آن‌دو به دست آورده است و در این مدت، بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ آزمایش حنجره و تأثیر و تأثر آن را به انجام رسانده است. وی همچنین به عنوان کارشناس فرهنگی هنری تا بحال نقدهای بیشماری را در مراکز مختلف به انجام رسانیده است. آثار منتشر شده‌:

[۱] : آلبوم تک نوازی پیانو به نام جاده‌ای برای نرسیدن

[۲] : آلبوم تک نوازی پیانو به نام تنها یک رویا

[۳] : کتاب تالیفی به نام کارگردانی صدا

 ۱۲ تیر ۱۳۶۴
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من هنوزم از این تئاتر شوکه‌ام !
یکی یا شاید بگم معدود اجراهایی بود که از حد ضعف و بی محتوایی قادر به نوشتن چند کلمه هم نیستم. بی نظمی همان اول با 15 دقیقه تاخیر نمایان شد. شروعی بسیار ضعیف، دکور نامناسب و بازی‌های متوسط رو به پایین به شدت به چشم نمایان بود. وقتی روند داستان به جلو می رود می‌فهمیم که خط داستان و شخصیت پردازی به شدت کهنه؛ کلیشه ای، بی دلیل و ساده انگارانه است.
شخصیت‌پردازی به حدی می‌شود که خود بازیگران هم به سختی بازی را ادامه میدهند، سکوت های بی دلیل؛ روندی خسته کننده؛ شوخی های پیش پا افتاده در ادامه به حدی زیاد میشوند که مخاطب چیزی جز آن پیدا نمیکند.


ممنون از وقتی که برای کشتی نوح گذاشتید 🌹🙏
۲۹ دی ۱۴۰۲
امیر دلفانی (amir.delfani)
ممنون از مهرتون 🦋🙏❤️ نظرتون قابل احترامه
۲۹ دی ۱۴۰۲
محمود احدی نیا (mahmoudahadinia)
پروفایل شمارو دیدم، امیدوارم اون تئاتر ایده‌آلی که هنوز نوشته و ساخته نشده رو به تماشایش بنشینید.
۲۹ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی از خوبی و بدی حرف میزنیم، منظورمان چیز پیچیده ای نیست. یک شروع خوب از جایی که انتظار داریم داستان و روایتی شروع شود. یک شخصیت پردازی مناسب و یک پایان بندی درست و کامل در کنار معانی و اهداف مفهومی و استعاری، که مناسب یک تئاتر باشد تمام آنچیزیست که ما را دلگرم می کند. و همه این موارد به خوبی در این تئاتر به اجرا درامد.
هر آنچیزی که میبینیم استعاره از توصیفیست که میشود برایش ساعت ها حرف زد. حتی هرآنچه که به تصویر در نمیاید هم پر از حرف است.
از استعاره ای به نام فلاسک چای گرفته تا دیوار حمال یک ساختمان تا نگاه خانواده به فرزند و حتی نگاه جنیسیت زده؛ همه و همه ترکیب بندیِ جذابی را درست میکند که هیچ وقت در طول اجرا ساعت خودتان را نگاه نمی کنید و هر لحظه با شخصیت های داستان احساس نزدیک تری پیدا می کنید.
محیط زیست روایتیست دردناک از جامعه ای که از هر آنچیزی که دارد میگذرد تا با دروغ فاصله ای بیاندازد بین نزدیک ترین عواطف انسانی.
ممنونم
۲۹ دی ۱۴۰۲
پیمان جان ممنون از نظرت.واقعا فارغ از موفقیت و شکست، تمام چیزی که در تعامل با کارگردان دنبالش بودیم که به مخاطب منتقل بشه همین بود و بسیار خوشحال شدم از این انتقال و دریافت.
۲۹ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من از دیدن این نمایش پشیمانم!

اول از همه از عوامل اجرا‌کننده سالن تشکر میکنم که تا دقیقه 40 نمایش، تماشاچی به داخل سالن راه میدادند و حتی یک بار برای کمک به تماشاچیان با تاخیر آمده؛ نور آزار‌دهنده قسمت تماشاچیان را هم روشن کردند!
و اما داستان ...
نوشته‌ای پند گونه‌ی بسیار رو از رابرت اندرسون آمریکایی که توام با دگردیسی جامعه و روبرگردانی از بنیان خانواده در دهه حدود 70 میلادی آمریکا نوشته شده و سعی میکنه و یا قصد داره جامعه اون زمان آمریکا رو قانع کنه که ارتباطات خانوادگی باید محکم و درونی و واقعی باشه.
ارتباط بین عقل و احساس
عقلانیتی که جدایی رو طلب میکنه و احساسی که تا آخرین لحظه در تلاش برای رسیدن به وصل و احترام است.
نوشته‌ای بدون جرات و جسارت که گاهی به ... دیدن ادامه ›› نقش پسر میپردازه و گاهی به نقش پدر. گاهی عقلانیت را بزرگ و گاهی احساس را در جنگ با آن قرار میده. نمایش نامه‌ای شعار گونه که اگر امروز نوشته میشد حتی یک مخاطب هم در جامعه آمریکا پیدا نمیکرد.
اما اجرا چگونه پیش رفت؟
از لحظه اول؛ شروع بازی گیرا با نورپردازی بسیار خوب و موسیقی دلنشین آغاز شد. باور نمیکنم متوجه میشم اجرا به شدت افت میکنه بازی‌ها به شدت اغراق آمیز میشند و داستان یک خطی روایت، هیچ گونه بسط و عمقی پیدا نمیکنه. با پسری رو به سن گذاشته روبرو هستیم که در نقش خود به شدت اغراق میکند، میمیک صورت کاملا ضد ضرباهنگ پیش میرود و مخاطب به دنبال احساس ترحمی که ایجاد می‌شود غرق در احساس می‌شود! احساسی که نه از عمق داستان؛ از صحنه آرایی خلوت و بی‌پیچیدگی ای نشات میگیرد که اول از داستان خطی نویسنده برآمده و دوم از عدم رویاپردازی بازیگران در اجرا.
این داستان داستانی در عمقِ روابط خانواده است، خانواده‌ای که از بیرون همه چیز دارد و از درون شکست خورده و خورد شده است. ولی در این اجرا بازیگر نقش پسر به شدت کاراکتر را ضعیف و پوشالی ساخته که ما یادمان میرود بازیگر این روایت فردی شکست خورده است تا مردی پوچ و ساده همراه حرکات صورت و بدنِ ترحم برانگیز. حتی وقتی داستان (مثلا) به اوج خود میرسد فریادهای او هیچ عمقی نمیسازد و مخاطبی که غرق در داستان شده فقط خواهان دیدن این ترحم است تا این شکست عاطفه.
نوشته کوتاه اندرسون هرچند قدیمی؛ نخ نما و شعارگونه است اما نوشته‌ای کوتاه اما عمیق است. برشی از یک فاصله نسلیست. این شکاف بین متنِ کوتاه و مفهوم بلند باید و باید در اکت و بازی بازیگران دیده شود، باید نگاه‌ها طولانی‌تر شوند باید سکوت‌ها بیشتر شوند باید موسیقی از یک چشم سومی دور از صحنه به درون نمایش بیاید. اما چنین نشده اصلا حتی نزدیک چنین رویایی هم نمی‌شویم. هیچ صحنه‌ای سکوت وجود ندارد هیچ جایی ارامش، مخاطب را به فکر فرو نمیبرد. البته نه فکری ترحم‌انگیز و نه فکری که به یاد رابطه خود و پدر و مادر بیاندازدش، فکری سرشار از تفکری ژرف که به چگونگی رواج عاطفه در بنیان سست شده‌ی خانواده باندیشد.
یکنواختی اجرا به اوج خودش میرسد، بازیگر نقش پسر از حد خارج است؛ اغراق آمیز همراه با گریه‌های تصنعی برای القای ترحمی بیشتر. اوج داستان نویسنده آن زمانیست که پدر در هنگام انتخاب تابوت در اوج بیماری روحی به نمایش گذاشته می‌شود. صحنه‌ای که قطعا موسیقی میخواهد نه صحنه‌ای خالی با چشمان بغض آلود و بچگانه‌ی پسری در این سن و سال!
ما متوجه آلزایمر پدر نمی‌شویم. اشارات محدود و سرسری تا جایی که دلیل قانعی برای اصرار بر گرفتن پرستار نمی‌یابیم. بازیگر دختر خانواده بارها دیالوگ خودش را گم میکند! مگر می‌شود بعد از این همه اجرا باز هم کلمات را خورد!
در پایان از دید من نوشه‌ی داستان بسیار یک خطی و شعارگونه است. موسیقی روایت‌گر نیست و اصلا ورود نمیکند. انتخاب بازیگران چنگی به دل نمیزند و هرچند اجرا انقدر طولانی نیست بسیار یکنواخت و خسته‌کننده پیش میرود. اغراق در بازی‌ها چنان است که اجرا به شدت خارج از واقع گرایی به چشم می‌آید. بیان بازیگران مناسب چنین اجرایی نیست و لول صدایی بازیگران متفاوت و در بعضی بازیگران از جمله دختر خانواده به شدت (به علت سعی بر حجم داشتن) بی‌احساس جلوه میکند.
در این که مسولین سالن براساس متن نوشته شده در بلیط نباید تماشاچیان رو بعد از شروع نمایش راه بدن هیچ شکی نیست با این حال فکر نمی کنین نقدی که نوشتین کمی بی رحمانه است ؟ راستش من وقتی نقد شما رو خوندم یاد اقای مسعود فراستی افتادم .
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
محمد طیب طاهر
ممنون از لطف و دفاع شما دوست گرامی
خواهش میکنم. راستش من به عنوان یه تماشگر احساس کردم که نقد ایشون نه تنها سازنده نیست و کمکی به بهبود کار گروه شما نمی کنه بلکه همون انرژی رو هم از شما می گیره و باعث میشه که شما کارتون رو به خوبی انجام ندین . به نظرم نقد در هرزمینه ای هدفش باید تلاش برای رشد و بالندگی باشه نه صرفا تخریب.
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
سپاس فراوان از توضیحات جامع و کاملتان
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
شعر و ادبیات
تئاتر
موسیقی