کبک پرنده بسیار زیبایی است و لیک اگر شیفته آن باشم توصیفاتی در باب جمال و دلربایی آن از من ساطع خواهد شد که مخاطب ظن قرقاول به آن می برد. آری شیفتگی، غلیان و تبلور معجونی ناهمگن از چندین و چند پرده از عواطف لطیف بشری است و بسیار فرخنده و محترم لیکن النهایه کبک را از هر طرف که بخوانیم باز هم همان کبک است.
دریاها و آسمان ها فاصله است میان نظاره تلاش مضاعف و البته ستودنی برای تاتر شدن در چنین اجراهایی تا حظ از تاتر نژاده و از مکتب برآمده ای در نظیر مونولوگ/مونوپرفورمنس های اساتیدی همچون جلال تهرانی که سالهاست در حسرت تماشای دوباره شان بی تابیم.