کابوس های شازده اجباری اقتباسی از "شازده احتجاب" گلشیری است که به سرگذشت یکی از شاهزادگان قاجاری می پردازد.
وصف ستمهای تبار شاهان
... دیدن ادامه ››
از یک سو و تجسم شوربختی و ستمدیدگی مردم فرو دست و به ویژه رنج زنها از سویی دیگر، نمایش را پر از لحظههای مضحک، خشمانگیز و اسفبار و در همه حال مؤثر کرده است. (عمق دیالوگی که میگه چقدر بدبختم که تو این مملکت زن به دنیا اومدم یا اینکه اینجا جون آدمیزاد چقدر ارزونه! تا مدت ها فکر منو به خودش مشغول کرده بود.)
شخصیت های فخرالنساء (اشرافی) و فخری (عوام و روستایی)، هر دو نمایشگر زن رنجدیده ایرانی هستند. ( برگرفته از کتاب شازده احتجاب : فخرالنساء با گفتهها و امتناعهای خود، گذشته پدربزرگ و پدر شازده را به رخ او می کشد و زشتکاری اجداد شازده و بی عرضگی او را به یادش می آورد اما فخرى خادمه فخرالنساء به شازده پیشکش می شود و شازده می خواهد او را جانشین فخرالنساء کند. فخری نیز از صدمه و آزار شازده در امان نیست. او به میل شازده باید فخرالنساء یا بعدی از ابعاد شخصیت فخرالنساء شود تا شازده به این وسیله از همسرش انتقام بگیرد. ولی فخری در این میانه شکنجه می شود و هویت خود را از دست می دهد: «زد توی صورتم و داد زد فخرالنسا جان، تو که اینطوری نبود. گفتم: من که فخرالنساء نیستم)
طراحی صحنه به سادگی و با تعدادی پرده سفید اجرا شده که میشه گفت نشان از دسیسه ها و سیاست های نهان که در پشت پرده رقم میخورد، دارد. موسیقی، فرم اجراها و گریم، رعب و هراس حاکم بر فضا را به مخاطب القا می کند. یک اجرای عمیق با بازی های قوی و تاثیر گذار .
از نقاط ضعف کار میتونم به این اشاره کنم که گاهی به دلیل ادای سریع کلمات، برخی از موارد قابل شنیدن نبود.
و اینکه چقدر دلم میخواد دوباره به تماشای این کار بشینم..