خیلی خوشحال شدم که این تئاتر را دیدیم.
خاطرم هست استاد ادبیاتم میگفت فیلم و کتاب و ... باید طوری باشند که پس از اتمامشان آدم با خودش بگوید: «چه خوب شد دیدمش یا خواندمش!»
این نمایش هم از آن دست آثار است.
هم به خاطر این که یک دوستدار هنر بهتر است نمایشهای معتبر کلاسیک جهان را دیده باشد و خوب چه بهتر که به زبان مادریاش ببیند. هم به این خاطر که تعریف اصیل تئاتر را فراموش نکند در این روزگاری که خیلیها برای تازگی و تفاوت، معجونهای ترکیبی عجیب و غریب به نمایش میگذارند.
ما، همیشه، یک ضربالمثل خانوادگی هم داشتیم که «حال و روزم شده اوضاع مادر ترسا». معنی و کاربردش را میدانستم اما تا به حال با عمق وجودم درکش نکرده بودم چون فکر میکردم مربوط به آن مادر ترزای معروف در هند میشود. اما امشب فهمیدم که ریشه در نمایشنامه برتلوت برشت داشته است.
که کاری را انجام دهی که نه تنها خلاف میل و باورت هست که مورد شماتت و قضاوت دیگران هم قرار میگیری و تازه مجبوری تمام تلاشم را بکنی که بیش از دیگران، به خودت، منطقی، ثابت کنی که تصمیمات درست است.