در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علیرضای تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:57:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خدا قوت به همه عوامل و مخصوصا آقای شرفی. کاش تیوال گزینه ای داشت که با فعال کردنش نمایشهایی که بهنام شرفی اجرا داره برای مخاطب پیامک میشد!
ابتکار تلفیق موضوع داعش و هالیوود، تداعی کننده باطن و ظاهر پدیده ای است که سالها خاورمیانه و انسانهایش را به بردگی کشانده. تضادهای واقعیت و روایت های هالیوودی در توصیف بازار بردگان به خوبی مشهود است. اینکه فندک با اصرار هم سیگار را روشن نکند تا جورج مجبور شود برای مدیریت استرس خود سازدهنی بنوازد اتفاق خوبی است که لااقل یکی از کلیشه های مزخرف نمایشی را حذف می کند. کابوس های داعشی وقتی در حمله کاترینا به جورج بازی می شود خیلی ملموس تر از قصه گویی های کسل کنندس. آن هم با آنهمه جزئیات بی مورد و سیر تصاعدی! همینکه از ۶ نفر و ۱۰ نفر به ۲۰ تا و ۱۰۰ ختم نشد جای شکرش باقی است!!
نور لامپهای میز گریم بدجوری تو‌ چشم تماشاچیان ردیفهای پایین بخش A هست. ارتفاع میز وسط هم طوری بلند است که دید صندلی های پایین رو کور می کند و کلا هم زیادی است.
دکور جذاب و حس احترام گذاشتن به مخاطب را منتقل می کند ولی متحرک نبودن و ۲طبقه نبودنش هم هیچ لطمه ای به کار نمی زند.
چقدر همتون با نمک و دوست داشتنی هستید. چطوری موقع اجرا خودتون خندتون نمیگیره؟ بعضی وقتا از بی مزگی با مزه اید. خلاقیت کار رو دوست داشتم. یکمی بیان و بدن باید بهتر بشه شوخی ها بهتر میشینه. دمتون گرم.
چقدر هماهنگ و عالی. هرچی نمایش بد دیده بودم شست و برد.
دیدن نمایشی که نویسنده آن شخصی مانند آقای بیضایی و کارگردانش خانم آدینه باشد افتخاری است که دیشب نصیبم شد.
از نقاط مثبت میشه به پایبندی نسبتا خوب کارگردان به متن و هوشمندی قابل تحسین کارگردان در انتخاب دیالوگهای محوری تر اشاره کرد به گونه ای که هم توانست روایت کلی داستان را دربیاورد و هم نمایش از حوصله تماشاچی عام خارج نشود. فضای وهم آلود و بدگمانی های ساکنین حرمسرا، تعامل هووها، بدجنسی و شرارت های خواجگان و کنیزکان و رنجی که زنان در پشت چهره های آرایش یافته برای مقابله با ستم های مردسالارانه تحمل می کنند همگی از نقاط مثبتی بود که در همان بار اول میشد از نمایش گرفت. شاید در وهله اول نمایش ۱۶۰ دقیقه ای طولانی به نظر برسد اما گنجاندن آن حجم از نکات و گفته ها در این مدت زمان واقعا کار دشواری بود که کارگردان به خوبی از عهده اش بر آمد. بازی ها در حد قابل قبول بود و برخلاف نظر برخی دوستان تسلط و راحتی بازی نوسال بسیار درخشان تر از حد انتظار بود. بازی گلتن هم اگرچه در بعضی دقایق پایین میومد اما در مجموع قابل قبول بود و دقایقی میشد تصور کرد خود گلاب به جای گلتن بازی می کند. خوش رنگ و لعابی صحنه هم تا حدی از تلخی زندانی که به آن حرمسرا می گویند کاسته است.
اما نقاط منفی هم به چشم آمد. اولین مورد عملکرد غیرحرفه ای کارگردان حرفه ای کار در شروع نمایش بود.‌ پذیرش اینکه یک هنرمند حرفه ای بدون توجه به شرایط و تعهداتی که منجر به صدور مجوز نمایش شده است، ظاهر شود و سطح حرفه ای خود را در حد خواندن بیانیه سیاسی تقلیل دهد آسان نیست. هرچند که خوشایند برخی باشد. شاید شرایط به وجود آمده و انتظارات آزاردهنده بعضی افراد کارگردان حرفه ای و با اخلاق کار را وادار می کند تا علاوه بر اثر هنریش که زبان قاطع اوست، زبان دیگری به کار برد و شاید هم لزوم پرهیز از بداهه در متن اصلی، کارگردان را به چنین بداهه ناموزونی سوق داده ... دیدن ادامه ›› باشد‌.
مورد بعدی، شلوغی و هیاهوی صحنه هاست. یک اپیزود شلوغ تمام می شود و اپیزود شلوغتری شروع میشود‌. شاید این حجم از انرژی در صحنه ها به تنهایی قابل تحسین باشد اما به طور قطع مانع از تمرکز مخاطب بر دیالوگهای محوری کار می شود و گاهی کارکرد متضادی در همراه داشتن مخاطب با اثر می گذارد. صدای ساز گلتن در حاشیه گم میشود، دیالوگهای نابش که معرف برتری و سیاست او نسبت به سایرین است کمرنگ میشود و او را نه در حد معلم زنان، بلکه مبصر کلاسی که وظیفه ساکت کردن زنان حرمسرا را دارد تنزل می دهد. فهم قصه سایر شخصیتهای کلیدی نمایش نامه مثل صدگیس و شادی هم تحت تاثیر همین شلوغی دشوار است‌‌.
در مجموع نمایش پردخانه هرچند می توانسته ورود عمیق تری به شخصیتها و کنش گری آنان در داستان داشته باشد اما تا حد خوبی توانسته است فضای حاکم بر نمایش نامه را ترسیم کند و حاوی نکات مثبت فراوانی است که می توان بارها آن را تماشا کرد و هربار بیشتر فهمید.
ضمنا اگر زمان آنتراکت در زمان کل نمایش و یا به طور جداگانه اطلاع رسانی شود بهتر است.
من خیلی نتونستم با داستانهای نمایش ارتباط برقرار کنم.‌ گروه نمایشی تمام تلاش خودش را کرده بود. سادگی و گویایی دکور، بازیهای قابل قبول، میزانسن ساده و خوب. نور و موسیقی هم که متناسب. چندین بار هفت پیکر را خوانده ام. نمیدونم نظامی چی تو ذهنش بوده؟ مطمئن هستم عوامل بی نوای کار هم ندانند! اساسا چیزی برای فهمیدن وجود نداره. یکسری داستان بدون گره و جذابیت که فقط یک عدد سحرآمیز ۷ را یدک می کشد. شبیه بسته های کادوی سرکاری که وقتی یکی را باز میکنی، بسته کوچکتر دیگری داخلش است و ماجرا همینطور ادامه دارد.
وقتی داستانهای تکراری و بی سر و ته در حد یک بازی بچگانه لوس را فقط به خاطر آنکه منتسب به شاعر پرآوازه پارسی گوی است مجبوریم روایت کنیم و در عین حال نظر مخاطب هم برایمان مهم است، معلوم است که شوخی ها گاهی به لودگی هم متمایل میشود و هرچه هم از شعر و آواز و بازی سنگ تمام بزاری آخرش هم جذابیتی نخواهد بود. به نظرم تا گلستان سعدی و مثنوی مولوی و شاهنامه فردوسی و این همه کار معاصر هست حیف وقت که صرف آثار نظامی بشه.
پ.ن: با پوزش از همه نظامی دوستان!
نه چندین بار (!؟!) بلکه فقط یکبار فرصت کردم هفت‌پیکر رو بخوانم و راستش مهمترین دلیلی که نخواستم کار رو ببینم اینه که نتونستم ریسک کنم و تصورم از اون داستان جذاب با اون تعابیر ظریف و عجیب، فلسفه عمیق و فضاسازی رازآلود و خاص رو با تصویرسازی کسی جز خود نظامی خراب کنم.
۰۶ دی ۱۴۰۱
وقتی چند بار هفت پیکر رو خوندین و دوست نداشتین با چه منطقی رفتین نمایش رو ببینین! انتظار معجزه داشتین😉
نظامی بی‌دلیل بزرگ نشده. فهم کامل اثار فاخر فارسی مستلزم سواد ادبی کافیه تا به عمق اشارات پی ببریم.
۱۵ دی ۱۴۰۱
nahid jamshidi
وقتی چند بار هفت پیکر رو خوندین و دوست نداشتین با چه منطقی رفتین نمایش رو ببینین! انتظار معجزه داشتین😉 نظامی بی‌دلیل بزرگ نشده. فهم کامل اثار فاخر فارسی مستلزم سواد ادبی کافیه تا به عمق اشارات ...
دقیقا مشتاق شدم ببینم چون فکر میکردم دیگران دلیل این بزرگی را فهمیده باشند و بتوانند به من انتقال دهند. اما بازهم بی نصیب ماندم.
۱۶ دی ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خدا قوت به همه عوامل. کاربری پله های هتل و منبر جالب بود. فلسفه وجودی لوله های ونت مانند اطراف مبلمان لابی هتل را هم درک نکردم.‌ صدای بلندگوها وقتی از میکروفون استفاده نمیشه نویز داره و آزاردهنده است. کاش میشد کلا این میکروفون و بلندگو جمع میشد و فقط برای موسیقی و افکت استفاده میشد. میزانسن اپیزود سقیفه خیلی نادرست است و مطلب رو نمیرسونه. به امید کارهای خلاقانه تر از این گروه خوب
کار خوبی بود . همه شخصیتها و تیپ ها دوست داشتنی و کار خودشون رو خیلی خوب و هماهنگ انجام دادند. داستان برام چندان جذاب نبود و اواسط کار داشت کسل کننده میشد که آتقی میونداری کرد و ورق برگشت. کاش در یک صحنه بزرگتر امکان اجرای این کار فراهم بشه.
سلام ممنونیم از اینکه پای ما کار نشستین و ممنون از پیامهایی پر محبت و‌پرمهر شما عزیزان که به ما انرژی میده 🌹🙏
۲۳ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرا را دیدم. کارگردانی و طراحی کار برای نمایش توانمندی های یک بازیگر نیمه حرفه ای بسیار هوشمندانه و خوب بود. خانم بازیگر هم با تلاش قابل تحسینی دیالوگها را اجرا کرد. طراحی لباس را دوست نداشتم و نور و موسیقی هم در نهایت رفع حاجت. در کل خسته نباشید میگم به این گروه کوچک ولی دوست داشتنی.
فکر شده و درست. بدون اطوار اضافی. خلاقیت کار رو دوست داشتم. شاید در نگاه اول، اسم هملت و داستانش توقع یک دکور مجلل و پرهزینه را ایجاد کند اما خیلی این سادگی رو‌ پسندیدم مخصوصا که این سادگی بیشتر با فضای مردگان تطابق داشت و بیش از آنکه اسیر رنگ پلیس بازی نمایشنامه اصلی بشه، به نوعی اشرافیت و قدرت طلبی را نقد میکند. فقط متاسفانه در شبی که اجرا رو دیدم، نور با مشکل فنی مواجه شد که خب کاریش نمیشد کرد. اون وان هم انقدر آب نمیداشت قبول میکردیم غرق رخ داده! خروج از صحنه هم راحت تر بود. هرچند بی انصافیه که نمایش پردازی کار رو نادیده بگیریم ولی حس میکنم حالا که قرار نیست خیلی هم هملت باشه میتونست درام قوی تری باشه.
در کل خدا قوت به این گروه خوب و منسجم. حتما اگر تونستم کارهای بعدیشون رو میبینم.
ممنون از لطف شما جناب
خوشحالم که به نسبه از کار راضی بودید.
در مورد آب وان نکته جالبی رو فرمودید که از نظر دراماتیک و اصول کارگردانی هم نظرتون کاملاً درسته ولی احساس کردم که جذابیت بیشتری داشته باشه که گویا نداشته 😂
و در پایان، سپاس فراوان از جمله انرژی‌بخش آخرتون که بی شک بهترین هدیه به من و گروهه🌹
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ضمنا در اجرای جمعه شب، برخلاف اطلاعات نمایش، فقط نام آقای زارعی به عنوان کارگردان معرفی شد. اگر راهنمایی بفرمایید ممنون میشم.
با سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون از دقت نظرتون،
بنده چون هرشب خودم خوش آمد گویی رو انجام میدم؛ جناب زارعی رو دعوت می کنم تشریف بیارن و به عنوان نویسنده و کارگردان معرفی می کنم؛ اما همانطور که در اطلاعات نمایش نوشته شده، بنده و همکار و دوست عزیزم فرشاد زارعی مشترکا کارگردانی اثر رو بر عهده داشتیم. 🌹🙏🎭
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
ارسلان شهبازبیگی
با سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون از دقت نظرتون، بنده چون هرشب خودم خوش آمد گویی رو انجام میدم؛ جناب زارعی رو دعوت می کنم تشریف بیارن و به عنوان نویسنده و کارگردان معرفی می کنم؛ اما همانطور ...
درود بر این همه تواضع و ادب. به ویژه که متوجه شدم تهیه کنندگی و طراحی صحنه این اثر را هم بر عهده داشتید. امیدوارم همیشه بدرخشید.
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
علیرضای تیوال
درود بر این همه تواضع و ادب. به ویژه که متوجه شدم تهیه کنندگی و طراحی صحنه این اثر را هم بر عهده داشتید. امیدوارم همیشه بدرخشید.
ممنونم از لطف و محبتتون 🙏🌹
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این متن را پس از یک دوش آب سرد، نوشیدن مقداری آب و سپری شدن زمان نسبتا طولانی از تماشای اجرای نمایش می نویسم و مطالعه آن به بیماران قلبی، افراد حساس به افشا و بستگان درجه یک گروه اجرا توصیه نمی گردد!
خلاصه داستان، نظرات مثبت برخی مخاطبان و دکور متفاوتی که در بدو ورود قابل مشاهده بود، نوید یه کار خوب و قابل تماشا را می داد. اما صد افسوس که هنوز نور سالن نرفته همه چیز خراب شد! یک نفر که کاش فقط در مورد خاموش کردن موبایل تذکر میداد، خودش شد آرتیست و همون ابتدای کار در دفاع از مخلوقات، چنان طلبکارانه و خطاب به تماشاچیان اشرف مخلوقات را شست و پهن کرد که شک کردم نکند من هم در کودکی درختی را قطع کرده ام و خاطرم نیست! در ادامه معلوم شد خشونت اولیه کار اتفاقی نبود! در اپیزود بعدی، بازیگران چنان عصبانی بودند که یا ساعتی قبل، نمایش بی صاحاب رو تماشا کرده بودند یا یکی از اون بدتر را! عزیزان به اعصاب و روان ما رحم نمیکنید لااقل به اجزای خود بیاندیشید.
بگذریم، اصل داستان و شخصیتها می توانستند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند. صحنه، سکانس معروف فیلم مادر مرحوم حاتمی را تداعی میکرد. اما هرقدر لطافت و ادب در این سکانس بود همان قدر زمختی و بی ادبی در آن اپیزود. مکان پشت بام ایده جالبی بود ولی به جز یکی دو مورد به آن پرداخته نشد. احتمالا در نسخ بعدی رینگ بوکس انتخاب بشه باور پذیرتره . البته رینگ با دیواری بلند تا وقتی اشیای پرتابی به دیوار برخورد میکنند و برمیگردند، سوال ایجاد نکند! شخصیتها به جز یکی دو مورد( آن هم اندکی تا قسمتی)، سرگردان و تعریف نشده. شوخی ها واتساپی و زیرصفر. متن هم که به جای پرداختن به موضوع اصلی و دادن اطلاعات درست به مخاطب و ساختن درام، آن قدر خودش را درگیر خرده داستانهای بی مورد و کلیشه ای و کسل کننده کرده بود که مخاطب نمی دانست برای جوان به کما رفته غصه بخورد یا ... ولش کن الان زبونم لال افشا میشه!
پایان نمایش اما در حرکتی منسجم و هیچکاک پسند، به بدی اول نمایش بود. نصیحتهای اولی با وصیتهای آخری تکمیل ... دیدن ادامه ›› شد و نفهمیدیم پس رسالت متن و اجرا چه بوده است؟ همینها را بروشور کنید مطالعه می کنیم!
یک تقاضا هم این که با توجه به سالنهای فوق ایمن و استانداردی که داریم، اگر خدای نکرده به روح اثر لطمه ای نمیخوره، حتی المقدور از آوردن گاز پیکنیکی و روشن کردن آتش و نظایر آن اکیدا خودداری فرمایید.
ممنون از حضورتون 🙏🌱
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
حسین میلانی
دوست انرژیست، دشمن انگیزه... سایه ی هر دو مستدام...
امیدوارم انگیزه ای شود همچون این دو خط که مرقوم فرمودید، در ادبیات متن نمایشتون هم تجدید نظر کنید.
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
نازنین زهرا بزازی
تو این نظر چققققدر کم لطفی شده به این نمایش! واقعا عالی بود و از دیدنش بسیار لذت بردیم🌱 فکر کنم دوست عزیزمون کلا از دیدن نکات مثبت و جذابیت نمایش عاجز بودن!
سعی کردم اینطور نباشد و به برخی جنبه های مثبت هم تلویحا اشاره کرده ام. اینکه عالی بود با اینکه لذت بردید قابل تفکیک است.
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش را به خاطر وجود نقاط مثبت فراوانش که در نظرات هم آمده است دوست داشتم. متن به جذابی سوژه نبود اما پر از دیالوگهای فکر شده و ناب. تکنیکهایی مثل سایه و فلاشر جدید نیستند اما خیلی خوب و به جا استفاده شدند. گره های ارتباطی داستان بدون نقص نیستند اما در این دوران قحط الگره! غنیمت است. بازی دخترک دیوانه و مرد دارای همسر سرطانی جذاب تر و بقیه هم نزدیک به هم و قابل قبول‌. از ایده تابوت برای مدیریت آکسیسوار هم خیلی لذت بردم.
اما یک مشکل مهلک در کار هست که تقریبا تمام نقاط مثبت را کمرنگ کرده است. ریتم کار خیلی تند است. بازیگران دیالوگها را با سرعت بیان میکنند. نمیشد فرصت کمی تا صبح نمانده باشد تا انقدر عجله مانع فهم درست متن و موقعیت نشه؟!
در تعریف ماجرای شخصیتهایی که هیچگاه به درستی معرفی نشدند هم همین مشکل به نوعی دیگر وجود دارد. به جز روایت مردی که همسر سرطانی دارد، تقریبا بقیه روایتها طولانی و غیرقابل دنبال کردن و با ریتم سریع فقط شنیده میشوند. تعریف موزیکال ماجرا ایده بسیار خوبی بود اما درست اجرا نشد. شاید مثل ایده استفاده از سایه بهتر بود در قسمت های محدودتر و غیرتکراری استفاده شود و دیگر اینکه همان ریتم کلاسیک رو دنبال میکرد و وارد پاپ نمیشد.
به نظرم تعداد شخصیتها یکی دو نفر کمتر بشه هم شخصیتها بهتر درک میشوند و هم ریتم سریع کار متعادل میشه.
در کل این میزان پختگی برای یک گروه نسبتا جوان قابل تحسین است. به امید موفقیتهای روزافزون
ممنون از نقدتون و همچنین محبت و لطفتون به گروه ما
نظرات شما چراغ راه ما در آینده خواهد بود. 🎭🌹🙏
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شکی نیست که زحمت کشیده بودند و وجود دغدغه در اثر به خودی خود ارزشمند است. اما اصلا کار خوب نیست. چیزی برای گفتن ندارم. اگر منتظر تماشای بازی دکتر تیمارستان نبودم حتما سالن را ترک میکردم!
تیک افشا نمیزنم چون دیگر وقتی برای افشا نمانده! اما در هرحال اختیار با خودتان است. نمایش خوبی بود. واقعا لذت بردم. از اپیزودهای خرکی خوشم نمیاد ولی اپیزود دوم رو بیشتر دوست داشتم. کمدی و درام همه چیز تمام. در کل ترجیح میدادم اپیزودها مثل اپیزود دوم، صرفا از دیدگاه حیوانات جنگ را روایت کنند تا ماهیت کلیله و دمنه ای از خود نشان بدهند. اپیزود اول هم اگر بعدا روح پر فتوح کبوتر خرابش نمی کرد، همانطور بود که می بایست.
شوخی ها به دو دسته زیبا و دوست داشتنی و سه نقطه و قابل تحمل تقسیم میشد. کاش دسته اول جای دسه دوم را هم بگیرد. هنوز از یادآوری صحنه قطع کردن تلفن وزغ و داستان سرایی حلزون مشعوفم!
بازی ها شیرین و دوست داشتنی و کارگردانی بسیار خوب.
وضعیت سالن بسیار بد است. تراکم بالا و راهروهای تنگ. امیدوارم حادثه پشیمان کننده ای رخ ندهد.
سپهر، امیرمسعود فدائی و شاهین ه این را خواندند
مینا این را دوست دارد
اپیزودهای خرکی🤦🏻‍♀️😁
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از خلاقیت در ترکیب متون و رویکرد خلاقانه در مورد نقش کلاغ و تعاملش با سزار بسیار لذت بردم. در واقع هم متن و هم کارگردانی هرکدام به طور جداگانه و البته همسو خلاقیت خود را به رخ کشیده اند. ضمن اینکه این خلاقیت چندان باعث تکه و پاره شدن عطار آنچنان که قبلا هملت و اتلو و دیگران شده اند نشد! اما بی نصیبش هم نگذاشت! کدها و نشانه های متعددی در کار استفاده شده که با یکبار دیدن نتونستم تطبیق بدم ولی مشخص است که با هدف و برنامه است. اما کاش این خلاقیت در تصویرسازی و نور و رنگ بندی صحنه هم به اوج خود نزدیک میشد. همچنان که در مورد موسیقی خیلی نزدیک بود. صحنه ها از بعد از دقایق ۴۰ و ۴۵ افت میکند و کسل کننده میشود که به نظر میرسد به اصرار بی مورد کارگردان به تداوم سبک نمایشی انتخاب شده بر میگردد. به نظرم میشد سبک فرم محور کار لااقل برای دقایقی با جنبه های روایی و صحنه هایی کم تراکم تر و آراسته تر ادامه می یافت. تکه لباس ها به خوبی وظیفه خود را در هر دو روایت ادا میکنند اما حضور دائمی آنها در تمام لحظات هم نگاه خلاقانه کارگردان و طراح صحنه را کمرنگ میکند هم واقعا چشم نواز نیست. با اپیزود بلندگو هم‌ نتونستم هیچ ارتباطی بگیرم. در مجموع به این همه انگیزه و انرژی که در گروه اجرا موج میزد تبریک میگم.
در کل بد نبود ولی اصلا خوب هم نیست. اجرای اول ۷۵ دقیقه نبود. ۹۰ دقیقه بود که بسیار طولانی است. دادائیسم و چندسال برنامه ریزی و تمرین و بازهم تمرین؟؟؟! جور در میان؟! و این همه تغییر؟!
به نظرم عشق و فراغ کار رو سخت تر از چیزی بود که کرد. به جز دو سه نفر از پسش برنیومدن. شاید کمیک بود بهتر بود.
دیالوگ برتر: نشنیدی، دهنتو ببند!
یه فکری هم لطفا به حال آب درین کولرگازی سالن بکنید. شستمون!
درود و سپاس از نظردهی شما دوست عزیز. مورد کولر پیگیری شد. به طور موقت و استثنا به وجود آمده بود و در حال حاضر مشکلی ندارد.
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
ممنون از شما 🙏
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آثار شوم یک جنگ داخلی عبری- عربی بر زن و مرد، خرد و کلان که در قاب یک اردوگاه نظامی نمایش داده می شود. یک کار خوب و منسجم که میشه اسمش رو گذاشت نمایش. وقتی حرکت به درستی به کمک کلمات نداشته ی متن بیاد، هم مفهوم بهتر منتقل میشه و هم مبتذل نیست. برعکس جلافتهای برخی انسانهای سطحی که هنر دوم را وسیله جذب مخاطب سطحی می پندارند.
بازیها همه یک دست و عالی. میزانسن، نور و موسیقی بسیار خوب هرچند برخی اوقات ناهماهنگ که میشه به حساب اجرای اول گذاشت. اما چرا نمیتونم ۵ بدم و به ۴ بسنده کردم.
چون اولا به نظر من طراحی صحنه اصلا با فضای نمایش همخوانی نداره و درثانی حرف تازه ای از نمایش در نمیاد. به ویژه، همانطور که در عنوان نمایش جانوری مثل سگ با واو عطف به استخوانهای مقدس مادر معطوف شده است، در کل اثر هم یک جور حس نفرت پراکنی نسبت به مقام مادر توش هست که اصلا نمی پسندم.
ضمنا خلاصه داستان گویای داستان نیست.
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
سلام دوست عزیز! پی در پی مشخص است که از این ممیزی ها دل پری دارید که چندان هم بیراه نیست. ولی باور بفرمایید که میشه اسم جذاب انتخاب کرد و در عین حال گودرز و شقایق را به هم معطوف نساخت! همانطور که میشه سطح تحمل و وضعیت عصبی را طوری تنظیم کرد که با اندک نظر مخالف، گمانه زنی برای وضعیت شغلی و ماموریتهای پیشین و پسین طرف مقابل ذهن شریف را درگیر نکند!
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
سلمه غیاثی
در مجموع تئاتر شریفی بود و روایت داستان، روایت جذابی بود که درباره جنگ هست با محوریت زنان و چالش های پیش روشون در جنگ. متن هم متن منسجم و درخشانی بود با بازی های خوب که البته می تواند در اجراهای ...
سلام خانم سلمه
به گمانم استفاده از این صفت شریف برای نمایش نادرست است. چندین بار در نوشته عزیزان دیدم اما قرعه به نام شما افتاد. حتما بیننده محترمی چون شما با استفاده از کلمات روان و ساده به خوبی می توانیدتجربه یکتایتان را با ما درمیان گذارید.
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
پیام مقیمی
سلام خانم سلمه به گمانم استفاده از این صفت شریف برای نمایش نادرست است. چندین بار در نوشته عزیزان دیدم اما قرعه به نام شما افتاد. حتما بیننده محترمی چون شما با استفاده از کلمات روان و ساده به ...
سلام و وقت بخیر
مقصودم از اینکه کار، کار شریفی هست؛ دغدغه نویسنده کار برای مواجهه مخاطب با چنین موضوعی هست که قطعا مقصود خانم خالقی چیزی فراتر از جنگ بالکان بود و به ذهن لازمانی و لامکانی رو متبادر می کرد و در کلیت کار تلویحاتی وجود داشت که تامل برانگیز بود. مونولوگ های خانم سلامت برای من نسبت به سایر بازیگرهای زن، جذاب تر بود و به نظرم بیش تر مخاطب رو درگیر می کرد. انتخاب موسیقی ها هم در کار به نظرم خیلی درست و بجا و طراحی لباس عالی بود. اما با این وجود، وجه دراماتیک کار می تونست بهتر از این باشه و مخاطب را بیش از این ها درگیر کنه.
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب قطعا هیچ کاری بدون نقص نیست اما اینکه گروه اجرا توانستند چنین متن ارزشمندی رو با حفظ ارزشهایش به صحنه ببرند جای تبریک فراوان دارد.
این موضوع ... دیدن ادامه ›› در مورد بازی آقای کیانیان هم تا حدودی صادق است. بازی ایشان احتمالا بهترین بازی کیانیان نیست اما باید پذیرفت انتقال این همه احساسات متنوع و متضاد به مخاطب جز از امثال او ساخته نیست. گاهی مبهوت است و گیج، گاهی ترسان و بدبین، گاهی مهربان و البته اغلب تنها. بعضی وقتها مثل خود ما که فکر میکنیم داریم میفهمیم آنجا چه خبر است اما نمیفهمیم! و بعضی وقتها چنان خلاق و باهوش که خودش هم حیرت میکند.‌ واقعا که دست مریزاد.
دکور بسیار خلاقانه و خوش ساخت است اما به نظر من این همه پیچیدگی و تغییرات و شکستن های فضا نه تنها ضروری نیست بلکه با روح اثر منافات دارد. مگر قرار نیست همه چیز در اتاق خصوصی یک بیمارستان اتفاق بیفتد؟ در واقع برخلاف آنچه توسط دکور القا میشود، پیچیدگی فضا نیست، بلکه خود موضوع و ذهن آندری است که پیچیده است. پیچیدگی که تا انتها ذهن مخاطب را درگیر می کند اما سرانجام باید معلوم شود که آنجا چه خبر است.
خلاصه اینکه به نظر میرسد، پیچیدگی دکور بازیگران را هم کلافه کرده است. مخصوصا خانم رشیدی که با مگنت کشوها بدجوری درگیر بودند! یا احساس کردم بیش از آنکه تمرکز بر اجرای نقش دشوارشان داشته باشند، مجبور بودند در تغییر دکوراسیون مشارکت کنند!
نور پردازی صحنه اول که سایه غول آسای بازیگران روی دیوارهای سالن جلب توجه میکرد را متوجه نشدم.
شنیدن صدای بازیگران از بلندگو هم چنان آزاردهنده بود که ۲۰ دقیقه ای طول کشید بتونم باهاش کنار بیام و نمایش رو ببینم. به نظر میرسید خود بازیگران هم از ترس آسیب زدن به میکروفون در حرکت و بیان محدود و معذب بودند.
بازی با ساکسیفون به جای روشن کردن پیپ و سیگار و سایر کلیشه های معمول را هم پسندیدم.
موارد دیگری هم بود که نمیدونم چرا هرچه به ذهنم فشار میارم یادم نمیاد؟؟؟!!!
کار پر زحمتی بود و همه تلاش خوبی کردند. سرمون گرم شد. گذشت زمان چندان محسوس نبود. بازیها بد نبود. نور خیلی خوب بود و‌‌ نکات مثبت از جمله طراحی صحنه تا حدودی و طراحی حضور آقای کامو در صحنه ها را دوست داشتم (اگر درست متوجه شده باشم). اما متاسفانه کالیگولا ندیدم! انتظار داشتم شخصیتی روانپریش، مملو از عقده ها و رفتارهای هیستریک ببینم. حالا ابعاد خشونتی که دل گفتن و شنیدنش نیست و انحرافات اخلاقیش که سانسور پشت سانسور میاره به کنار! به جاش کارگردان محترم یه کارتن خواب شپشو که سرشو از سطل زباله در میاره (پرده اول) یا یکی از اون معتادهایی که چند شب پیش از وسط اتوبان مدرس جلو ماشینم پرید تحویلمون داد. اگه میدونستم این همون کالیگولاس محال بود جفت پا ترمز کنم!!
بازیگر کالیگولا یا توانایی محدودی دارد یا شخصیت را درست درک نکرده. هرچه بود انقدر بازی زیرپوستی سینمایی و تله تئاتری نشونمون داد که بازی خوب و‌‌ درست برخی دیگر از اعضای گروه در نظر برخی مخاطبین اغراق آمیز و مخصوص برنامه های کودک جلوه کرد!
بازی بچه خوشگل بیش از همه و سپس خانم ها و تپل داغ نوزاد دیده! را دوست داشتم. میزانسن ها خیلی بد بود. چقدر آوانسن؟؟!!! یه ذره هم اگر قرار بود از کالیگولا حساب ببریم انقدر اوردینش دم دست که ترسش ریخت! به نظرم عمق سن رو سکو بدید ببریدش عقب مخوف تره. یه فکری هم برای ترور بکنید! کالابرگ توزیع نمیکنند که اونطوری حمله کنند!!
ممنون از نظرتون🌹
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
مرتضی اسدی
سلام وقت بخیر ممنون که تشریف اوردین. جدای از نقدتون که نظر شخصی شماست خواستم چندنکته خدمتتون عرض کنم‌. نقد یک کار فلسفی و ادبی یا اصلا فقط نقد هرکاری زمانی دلچسب و کارامد میشه که همراه احترام ...
سلام. خدا قوت‌. من متوجه بی احترامی یا توهین در نقدم نشدم که برای شما دلچسب و کارآمد نبود! احتمالا در دلچسب و کارآمد بودن نقد، عوامل دیگری از جمله نقد پذیری طرف مقابل هم لازم باشد که به ندرت وجود دارد.
در مورد احساستان، متاسفانه اشتباه احساس فرمودید چون من قبلا هم ترجمه خانم صابری را دیده ام و هم اجرایی را در لندن‌. احتمال اینکه اینجانب فقط برای نقد کار شما به دیدن نمایش آمده باشم را در حسن گفتید یا عیب؟! احتمالا به همون سطح تفکر که گفتید مربوط بشه.
در مورد کالیگولا، با شخصیتی کاریزماتیک دارای اختلالات روانی شبیه دوقطبی با دوره های مانیک مواجهیم اما در حد شخصیتی که قبلا توصیف کردم به آن پرداخته شده است که فارغ از هرگونه سلیقه و ادعای رفاقت و خصومت از مهمترین نقاط ضعف اثر است. نکته دیگر اینکه شما حق دارید از هر شخصیتی برداشتی آزاد داشته باشید اما وقتی در اطلاعات نمایش آدرس نویسنده و مترجم رو میدید، طبیعتا حفظ امانت اثر موضوعیت پیدا میکند. به امید موفقیتهای روزافزون.
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
علیرضای تیوال
سلام. خدا قوت‌. من متوجه بی احترامی یا توهین در نقدم نشدم که برای شما دلچسب و کارآمد نبود! احتمالا در دلچسب و کارآمد بودن نقد، عوامل دیگری از جمله نقد پذیری طرف مقابل هم لازم باشد که به ندرت ...
درکل ممنون از وقتی که گذاشتید و نظرتون رو گفتید🌹
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
۵ ستاره به خلاقیت طراح صحنه و سازنده ناشناس چرخ دستی های بازار تهران میدم. با لگو هم نمیشد این همه شکل درآورد! ولی متاسفانه برای من اضافه و آزاردهنده بود.
میزانس ها هرچند متنوع و فکر شده است اما همیشه ۹۰ درجه با چیزی که تو ذهن من بود فرق داشت. مخصوصا اپیزود اول. معارفه شخصیت ها با نیمرخ جفا نیست؟
تماشاگرانی هم که با اندک تکه های سیاسی یا ناموسی به وجد میان و مجبوریم صدای خنده های مصنوعی شان را تحمل کنیم واقعا رو‌ مخ هستند. ظاهرا همچنان در فضای دهه ۷۰ باقی مانده اند!
ماجرای پایان نمایش خیلی خوب و فکر شده بود. به جز قسمت فیلم که برام نامفهومه با بقیه کار میشه ارتباط گرفت. در کل با ارفاق ۴.
من دیشب در سالن بودم منم خندیدم به همون تیکه های به اصطلاح شما ناموسی و سیاسی باید خدمتتون عرض کنم که متاسفانه گوش ما از شعارهای روشنفکرانه ی نخ نما خسته شده. متاسفم که از طرف یک تئاتر بین خندیدن حتی به اشتباه یا به زور برچسب دهه ی هفتاد بودنو داره که البته باعث افتخاره چون دقیقا در اون دوره است که جامعه به آگاهی زیادی رسیده است
به نظرم شمایی که تصمیم دارید علمی مطلب بزارید کمی با وسواس بیشتری کلماتو انتخاب کنید و خودتونو از مردم جدا نبینید .
ممنون
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
بهاره خدایی
من دیشب در سالن بودم منم خندیدم به همون تیکه های به اصطلاح شما ناموسی و سیاسی باید خدمتتون عرض کنم که متاسفانه گوش ما از شعارهای روشنفکرانه ی نخ نما خسته شده. متاسفم که از طرف یک تئاتر بین خندیدن ...
دوست عزیز! ممنون که تذکر دادید. هدف من برچسب زدن نیست و از این بابت عذرخواهی میکنم. اگر شما یا هر شخص دیگری واقعا از مطلبی خنده اش گرفت، با صدای بلند بخندد! بخیل که نیستیم! اما خندیدن مصنوعی با هدف تخلیه روانی ناشی از خستگی شعارهای روشنفکرانه نخ نما شده، نه نشانه با مردم بودن است و نه به نفع تئاتری که دوستش داریم.
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید