این متن را پس از یک دوش آب سرد، نوشیدن مقداری آب و سپری شدن زمان نسبتا طولانی از تماشای اجرای نمایش می نویسم و مطالعه آن به بیماران قلبی، افراد حساس به افشا و بستگان درجه یک گروه اجرا توصیه نمی گردد!
خلاصه داستان، نظرات مثبت برخی مخاطبان و دکور متفاوتی که در بدو ورود قابل مشاهده بود، نوید یه کار خوب و قابل تماشا را می داد. اما صد افسوس که هنوز نور سالن نرفته همه چیز خراب شد! یک نفر که کاش فقط در مورد خاموش کردن موبایل تذکر میداد، خودش شد آرتیست و همون ابتدای کار در دفاع از مخلوقات، چنان طلبکارانه و خطاب به تماشاچیان اشرف مخلوقات را شست و پهن کرد که شک کردم نکند من هم در کودکی درختی را قطع کرده ام و خاطرم نیست! در ادامه معلوم شد خشونت اولیه کار اتفاقی نبود! در اپیزود بعدی، بازیگران چنان عصبانی بودند که یا ساعتی قبل، نمایش بی صاحاب رو تماشا کرده بودند یا یکی از اون بدتر را! عزیزان به اعصاب و روان ما رحم نمیکنید لااقل به اجزای خود بیاندیشید.
بگذریم، اصل داستان و شخصیتها می توانستند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند. صحنه، سکانس معروف فیلم مادر مرحوم حاتمی را تداعی میکرد. اما هرقدر لطافت و ادب در این سکانس بود همان قدر زمختی و بی ادبی در آن اپیزود. مکان پشت بام ایده جالبی بود ولی به جز یکی دو مورد به آن پرداخته نشد. احتمالا در نسخ بعدی رینگ بوکس انتخاب بشه باور پذیرتره . البته رینگ با دیواری بلند تا وقتی اشیای پرتابی به دیوار برخورد میکنند و برمیگردند، سوال ایجاد نکند! شخصیتها به جز یکی دو مورد( آن هم اندکی تا قسمتی)، سرگردان و تعریف نشده. شوخی ها واتساپی و زیرصفر. متن هم که به جای پرداختن به موضوع اصلی و دادن اطلاعات درست به مخاطب و ساختن درام، آن قدر خودش را درگیر خرده داستانهای بی مورد و کلیشه ای و کسل کننده کرده بود که مخاطب نمی دانست برای جوان به کما رفته غصه بخورد یا ... ولش کن الان زبونم لال افشا میشه!
پایان نمایش اما در حرکتی منسجم و هیچکاک پسند، به بدی اول نمایش بود. نصیحتهای اولی با وصیتهای آخری تکمیل
... دیدن ادامه ››
شد و نفهمیدیم پس رسالت متن و اجرا چه بوده است؟ همینها را بروشور کنید مطالعه می کنیم!
یک تقاضا هم این که با توجه به سالنهای فوق ایمن و استانداردی که داریم، اگر خدای نکرده به روح اثر لطمه ای نمیخوره، حتی المقدور از آوردن گاز پیکنیکی و روشن کردن آتش و نظایر آن اکیدا خودداری فرمایید.