مرگ تن تنهای مبارزه زنانه در وطن
متن ویسنییک تبدیل شده است به آنچه هواداران آقای افشاریان میپسندند و روایتی عاشقانه از نوع هالیودی!
متن اصلی روایتی است از آنچه جنگ باقی میگذارد بر روان و جسم زنان ـ فارغ از جغرافیای زیستی ـ و آنچه بازتولید شده است، کنش مردانه غالب بر عدم واکنشهای زنانه است، بازیگر زن با حرکت خطی بر روی ویلچر در برابر حرکات آزاد بازیگر مرد کاملا اخته شده است. آقای افشاریان به عنوان مردی با سیگار و مشروب و گلدان گل به واقع نقش مرد اغواگری را بازی میکند که زن رنجور از تجاوز را عاشق میکند! متن زن همچون میدان نبرد از یکی شدن رنج دو زن و یک پیکره شدن این رنج میگوید و چگونگی مبارزه زنانه برای برونرفت از چنین رنجی، ولی با جایگزینی کارکتر مرد به جای کارکتر زن تمام آنچه از این نبرد بوده است، از بین میرود و در واقع نمایشنامه مسخ میشود.
ای کاش تغییرات محدود به همان صحنه نهایی و رویارویی مرد روانکاو با پسر آسیب دیده از جنگ میشد.
صحنههای تعاملی نیز نمایش را از ریتم خارج میکرد.
لحظاتی از نمایش با حرکات بدن آقای افشاریان درخشان میشد و مانند شعلهای کوچک دوباره خاموش می شد.
به طور کلی من نمایش را به دلایل ذکر شده دوست نداشتم.