امشب با خودم زنان تروا را به میهمانی عمارت نوفل لوشاتو برده بودم.برده بودم تا با حامد نصرابادی ودختران وپسران پر تلاشش با حرکات دست وپا وحالات صورت فریاد بزنند که آی بیش از دوهزار سال است که هرروزما را به اسارت می برید.آرزوهایمان رامی کشید.فردا هایمان را توی چمدان هایتان میگذاریدو بی رحمانه به دستفروشان کوشه وکنار دنیا می فروشید.ما دیگر ما نیستیم.کودکانمان بازی را فراموش کرده اند.زنانمان فقط درد می زایند.گرسنگی،شاه بیت غزل های در به دری است.آخر ما به کجا شکایت کنیم ؟دادمان را از چه کسی بستانیم؟ ما قربانیان کدام گناه نکرده ایم؟و آخر اینکه نصر ابادی به اهستگی در گوش من گفت تو به کسی چیزی نگو،اما زنان تروا پیش از شروع نمایش جامپ کات به او گفتند که قرنهاست که جنگ از همه کس قدرتمند تر است