۱۵۹
توافق نامه یِ فیلیپ کلودل/ شهلا حائری را همان بعد از ظهر ۲۴ خرداد پارسال که از شهر کتاب شریعتی خریدم و در همان کوچه ی بغل نشستم و یکسره و در یکساعت خواندم، برای اجرا انتخاب کردم. با بهنام جان از تیرماه ۰۱، درباره ی متن حرف زدیم و حرف زدیم و از رویای اجرا باهم گفتیم. گروه طراحان عزیز و همیشه همراهم؛ سینا، مجید، مژگان، رضا، مصطفی، معراج و گلناز هم، همان زمان توافق نامه را خواندند و گفتگوهای ما شروع شد. ابتدا به تئاترشهر، در پی تقاضای از مدیریت دوره ی قبل، مجددا تقاضا دادم برای اجرا. یعنی حدود دوسال در حال تقاضا کردن برای اجرا بودم! و آخر سر هم نشد، چون نهایتا با زمان پیشنهادی برای اجرا فقط یک ماه فاصله بود و ما این شکلی تئاتر کار کردن را بلد نبودیم که یکماهه کار را ببندیم ... برای تئاترشهر گروه ما، آن گونه که گفتند، اولویت نداشت و ... نشد! با صحبت و دعوت تماشاخانه ی محترم ایرانشهر مسیرمان را به ایرانشهر تغییر دادیم. رامین جان از شهریور امسال به من و بهنام پیوست و چه خوش پیوست. از اواخر تیر امسال تا آذر ماه، دوره ی تمرینات ما بود. در خانه ی بهنام و استودیو دفتر چندباری متن را خواندیم و درباره اش حرف زدیم، ده جلسه ای طول کشید این ... و بعد پلاتویی کوچک در سیدخندان میزبان تیم سه نفره و جمع و جور ما بازیگران این کار شد تا تمرینات ذره ذره شکل بگیرد و کوزه ی ما چون توده ای بی شکل بر چرخ بچرخد تا شکل کامل خود را بیابد. چه دوره ی پرنوری داشتیم در ساعات آخر شب های تابستان و پاییز ... و بالاخره کار بعد از بیش از پنجاه جلسه ی چند ساعته آماده شد. از پیش از اجرا حمایت عالی تماشاگران عزیز آغاز شد و ما را نیرومندتر کرد ... و اجرا شروع شد تا ما بازی کنیم و سالن استاد ناظرزاده هر شب مملو از تماشاگر شود ... و گذشت تا پس از میزبانی نزدیک به ۷۵۰۰ تماشاگر به امشب برسیم که این فصل را باید به آخر برسانیم ... برای ما خاطره ی شب های روشنی
... دیدن ادامه ››
بر صحنه و در زیر نور پروژکتورها باقی ماند که امیدوارم برای شما هم چنین بوده باشد ... به جان ممنونم از استاد شهلا حائری بابت همراهی و یاری شان ... و از عزیزانم؛ بهنام و رامین و سینا و مجید و مژگان و رضا و مصطفی و گلناز و معراج و محمد حسن و پرستو و پوریا و مهدی و علی ... و البته منوچهر جان زنده دل و بهنام کیوان عزیز ... مدیریت و عوامل تماشاخانه محترم ایرانشهر و همه ی کسانی که ما را در این سفر یاری کردند
و سختی با شما عزیزان همراه و تماشاگران عزیز:
بسیار از شما که توافق نامه ی ما را دیدید، ممنونیم. تمامی نظرات مسئولانه و غالبا دقیق و آگاهانه ی شما را خواندم؛ انرژی گرفتم، آموختم و خداراشکر کردم که چنین عزیزانی هر شب در تاریکی سالن به صحنه و بازی ما نگاه کرده اند. بی تعارف ممنونم بسیار از تیوال گرامی که بستر این گفتگوهای ارزشمند را برای ما که امکان هم صحبتی با تماشاگران را غالبا نداریم فراهم کرده تا در پرتو آن همه بهتر شویم ... از وقت و دقت برخی از شما که چنان کامل به نمایش ما پرداختید و نوشتید که به وجد می آمدم به شکل ویژه ممنونم. زمانی که نقد تئاتر می نوشتم_ اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد _ با نوشته هایم خود را عضوی از گروه ها می پنداشتم و حالا این حس را نسبت به شما عزیزان دارم. شما عضوی مهم از پیکره ی نمایش توافق نامه بودید.
همه چیز تمام می شود جز تو؛ #هوالمعزّ ...
عکس زیبا از مصطفی قاهری @mostafa_qaheri 👌🏻